زندگی را به مرگ نسپاریم
خبــر ســقوط هواپیمــای مســیر تهــران بــه یاســوج فــارغ از تعصبــات قومــی، گروهی برای من بســیار متأثرکننــده و غمانگیز بــوده است.آشــنا و بیگانه، دور و نزدیــک، قــوم و غریبه، تلخ و شــیرین، گویی دیگــر بغضهایمان نمیترکد؛ ولــی دلهایمان تا سر حد ترکیدن میتپد و توان گریه از چشمهایمان ســلب شــده اســت. متأســفانه گویی ُ مردنبرایمان امری عادی و روزمره شــده اســت. بدون بیان بحثهــای تکراری واقعــاً آدم احســاس میکند «گاهی وقتها هیچی با هیچی فرقی نمیکند» البته نه برای مردم عادی بلکه برای کسانی گویا مسئولیت زندگی یا مرگمان را دستشان سپردهایم. همــان مســئوالنی که ما بــدون اینکــه خواســتههایمان را برایشــان فاکتور کرده باشیم صادقانه و باتعهد و به حکم وجدان بر کرسی نشاندیمشان. توقعاتمان چندان نبوده و نیست.
ظاهراً ما از آنها توقع معجزه داریم. مدرسه خوب، ُپل خوب، دانشگاه خوب، کار خوب، هواپیمای خوب، کمی آرامش و زندگی بدون دغدغه... مســئوالن محتــرم یادتــان باشــد شــما در دوران مســئولیتتان بایــد بــا احســاس همه کســانی که انتخابتان کردهاند زندگی کنید. یادتان باشد که همین هواپیماها ســاالنه جــان چند نفر از هموطنان عزیزمــان را گرفته و با هزار آمال و آرزو راهی قبرستانشــان میکند. یادتان باشــد ســاالنه سیل و زلزله یا هر واقعه طبیعی دیگر جان بســیاری را گرفته یا بیخانمانشــان کرده است. یادتان باشد کسی به زور فقر ترک تحصیل نکند.یادتان باشد تمام بچههای بیسرپرســت نام شــما را از برهســتند. یادتان باشد تا کنار ایــن همه معدن نامکشــوف کســی به خاطر صــد هزار تومــان گریه نکند. یادتان باشــد اکثر فارغالتحصیان همه رشتهها اکنون بیکارند و چشم به اعمال شما دوختهاند. یادتان باشد...