Iran Newspaper

تخمین عیار شعر با شیوه دموکراسی شمارشی!

-

این یادماندهها­یی که امروز نقل میکنم تـــه مانده خاطرهای اســـت کـــه بعد از دو ســـال از داوری نخســـتین دوره جایزه شـــاملو به یاد مـــیآورم؛ خاطـــرهای که همان دو سال پیش باید رسانهای میشد و نشـــد؛ آقای دکتر جواد مجابی که همان موقعبه شیراز آمده بودند از من پرسیدند چیشـــد؟ این نتیجه داوری شعر شاملو چرا اینهمه دیرکرد دارد؟ و در جواب من کـــه گفتم انصراف دادهام ومیخواهم شـــفاف نبودن روند داوری را با رســـانهها در میان بگذارم گفتند میدانم در تهران متأسفانه این جریان دوست بازی خیلی راه افتاده ولی نوشـــتناش در مطبوعات کار درستی نیست.

ســـخن ایشـــان به کمـــک کاهلی من آمـــد و باوجود تأکید دوســـتانی که اصرار داشـــتند الاقـــل یادداشـــت­ها را بنویس بـــرای روزی که الزم آمد، ننوشـــتم چون تـــه ذهنم این تردیدها بـــود: میدانم که کاری مثـــل دبیـــری و داوری یـــک جایزه چـــه فعل مکـــروه و بیاجری اســـت و با این همه انتقادهایی که به این جایزه دارم فکر اینکه اگـــر در جوابم بگویند گر تو بهتر میزنی بستان بزن، نه جرأتش را دارم نه حوصلهاش را. دیگر اینکه مگرنه این مســـائلی که بـــه وجود آمـــده به این خاطر اســـت که برخی میخواهند برای دیگران تعیین تکلیف کنند؟ اگر نوشتن من هم شائبه تعیین تکلیف درست کند چه؟ و دیگر اینکه انصافاً انتقاد کردن کار سادهای است که همیشـــه میتواند آدم را در موضع بســـتانکا­ری نگاه دارد. من از کی؟چه طلبی دارم؟

اگر اصالح هم، نظر باشـــد دوســـتان شفاهاً چه بســـیار که جنبههایی از جایزه شاملو را به شکلهای مختلف به پرسش گرفتهانـــ­د: پیشـــنهاد، انتقـــاد، اعتراض، پرســـش... ولـــی پاســـخگو نبـــودن بنیاد شـــاملو خود سؤالی شـــده بر سؤالهایی دیگر. اعتراض و پیشـــنهاد مکتوب آقای شمس آقاجانی و خانم دکتر سالجقه که برای حفظ اعتبار نام شاملو نوشتند، قشر وسیعی از جامعه فرهنگی را نمایندگی میکرد. اما عجیب اســـت که سخنشان ناشـــنیده ماند چـــون اگر قرار بـــود برای جامعه ادبـــی ذهنیتی منفی بـــرای نام شـــاملو بتراشـــیم راهی که از طریق این جایـــزه طی شـــد جـــواب میدهـــد. حاال من هم آنچه از خاطره داوری نخســـتین دور جایزه یـــادم مانده با شـــما در میان میگـــذارم بـــیآن کـــه دیگـــر وســـواس مبادایی داشته باشم و به خود دلخوشی میدهم: شـــاید اصحاب رســـانه هم که آن روزها هیچکدامشــ­ـان اعتنا نداشـــتند که پیجو شـــوند چرا یک داور در آخرین روزهـــای داوری انصـــراف داده، دچـــار همین وســـواس بودهاند؟ میشد در این مورد هم مثل خیلی موارد دیگر سکوت کـــرد؛ اما این جایزه به خاطر نام شـــاملو میتواند به ارتقای کیفی شعر کمک کند.

داوری آن ســـال هـــم مثــــل امســـال قرار بـــود در دو مرحله انجام شـــود: 5 یا 7نفر بهعنـــوان غربالگری از میان حدود 021کتاب رسیده 15 کتاب انتخاب کنند و بعـــد یک گروه داور دیگر ایـــن 15 اثر را از نظر روانشناسی، علوم اجتماعی، فلسفه ...و بررسی کنند.

البتـــه غیـــراز رونـــد عملـــی انتخاب دفتر شـــعر برگزیده، از همان ابتدا برای من پرســـشهای دیگـــری مطـــرح بود: در چنیـــن جایـــزهای کـــه به خاطـــر نام آیدا و شـــاملو میشـــود آن را جایزه ملی شـــعر دانســـت، چرا از مجمـــوع 15 داور فقـــط یـــک داور از شهرســـتان و 14 نفر از پایتختاند. دیگـــر اینکه از همـــان ابتدا که آقای حافظ موســـوی در مورد تشکیل هیأت داوری با من مشـــورت کرد ترکیب جنســـیتی داوران نیز مورد گفتوگو بود (کـــه با حضور خانمها فرشـــته ســـاری و دکتر پروین سالجقه کمی متعادل شد.) و جواب آقای موسوی این بود که مگر در شهرستانها هم شـــاعر زن وجود دارد؟ ایننوعذهنی­تخود–برتربینیپا­یتختی حســـاب نمیکند که بابا در شهرستانها الاقـــل خانمهایی هســـتند کـــه از طرف کارنامهخود­تانجایزهگر­فتهاند.

امـــا در نحـــوه داوری دو مرحلـــهای­که پیشـــنهاد خـــوب ولـــی زیرکانه حافظ موســـوی بود و میتوانســـ­ت نقطه قوت و تفـــاوت این جایـــزه باشـــد- همه چیز بستگی به نحوه اجرا داشت. چقدر خوب بود اگر یک گروه داوری دفترشعری را که گـــروه اول از لحاظ فنـــی و کیفی انتخاب کردهاند، گروه دومی شـــامل روانشناس، مترجـــم، جامعه شـــناس، فیلســـوف و غیره... همان دفتر را از زوایای مختلف به بحث بگذارند؛ نه اینکه در انتخاب دفتر شعر برگزیده نقش تعیینکننده داشته باشند چون معلوم است که یک گروه 10 نفرهناآشنا­بهمسائلفنی­شعرمیتوانن­د هرچه را گروه 7 نفره تخصصی رشته بود پنبهکنند.

من درباره نقش این 10 نفر داورهای مرحلـــه دوم بـــا آقای حافظ موســـویدب­یرجشـــنوا­ره- ســـروکله زدم و پرسیدم نقـــش اینهـــا در تعیین نهایـــی چقدر تعیینکننــ­ـده اســـت و حافـــظ خیالم را راحت کـــرد که وظیفـــه آنان این اســـت که روی همـــان چند دفتری که از ســـوی هیأت اولیه داوری انتخاب شدهاند فقط از زاویههای گوناگـــون نظر دهند؛ چیزی که متأســـفان­ه آخـــرکار معلوم شـــد این 10 نفر دقیقـــاً برای این تعیین شـــدهاند که اگـــر نتیجه بههرروی مطابق ســـلیقه دبیرجشنوار­ه و اصحاب لنگرود (به قول حافظ موســـوی) نبود، این 10 نفر بتوانند با دستاویز اکثریت آرا وزنه را برگردانند به طرف نتیجه از پیش تعیین شده.

از ابتـــدا معلوم بـــود که نظـــر و اراده دبیر جشـــنواره و ســـایههای پشـــت پرده چیست. محض همین من سعی کردم با استداللهای فنی که تلفنی برای گروه داوری میگفتـــم و انتظار داشـــتم دالیل انتخاب نفر اول مســـتدل باشد؛ اما آقای موســـوی بـــا ذهنیتســـا­زی بـــرای گروه داوری جبههای شکل داده بود که برایش انتخـــاب نفر مـــورد نظر فرض مســـلم بود. خوشـــبختا­نه داخل داورهای بعدی صاحبنظرانی چون خانم دکتر سالجقه و حسن عالیزاده بودند که حرف حساب را بهـــا دهنـــد. اما وقتی مشـــخص شـــد روند کار قرار اســـت شکل از پیش تعیین شـــده را طی کند من با وجود مشکالت از شـــیراز به تهران آمدم تا در جلســـههای نهایی رودررو با داوران حرف بزنم. یکی از خاطرههـــا­ی مأیوسکننــ­ـده ایـــن بود که آقای دکتر ضیمـــران مترجم محترم فلســـفه و از اعضـــای داورهـــای مرحله دوم... میگفـــت من یـــک رأی دارم و بر اساس دموکراســـ­ی بدون پاسخگویی به کسی آن را به صندوق میاندازم.

گفتم آقای دکتر برای شما دموکراسی شمارشی این معنا را دارد که بههیچ کس جوابگو نباشـــید اما یک معنای وسیعتر دموکراسی این اســـت که داوران با بحث اقناعـــی یکدیگر را متقاعد کننـــد و بعداً رأیگیری شود. ایشـــان فقط توانستند با نگاه عاقل اندر ســـفیه موضوع را از ســـر واکننـــد، امـــا همانطـــور کـــه آن روز هم معلوم بود ایشان با یک تخصص دقیق در علـــوم مربـــوط بـــه خودشـــان آن روز داشتند در حیطهای غیرتخصصی با آن نـــگاه حقبه جانب سفســـطه میکردند امروز بیآن که مسئولیتی را متوجه خود بدانند به کناری نشستهاند و همین بس که خبر اوضاع امروز را بشنوند و کمی فکر کنند که ای بابا چطور ما با یک عالم ادعا آلت دست شدیم.

و ایـــن حرف به این معنا نیســـت که داوران دیگـــر آن دوره و حتـــی مـــن که از داوری در آخریـــن لحظـــه انصراف دادم آلت دست نشدیم.آلت دست شدیم که هیچ، بلکه در دروغ آشـــکاری که مدعی شـــاعری برتر آســـیا بود هم ناخـــودآگ­اه دســـت داشـــتیم چرا که آن ســـال جایزه شـــاملو پلی بـــود برای میانبر به آســـیای امروز.هرچنـــد بـــه نظر من آن دوســـت شاعرمان باوجود این ادعا مثل همیشه اعتبار انسانی و شاعرانگی خود را داشته و دارد.

اما همین حس غبن که با شرکت در داوری آن سال گریبانگیرم شد اآلن مرا به عذرخواهی وامی دارد و ناگزیرم میکند ماجرا را بازگو کنـــم بیآن که دیگر تن به مصلحتجویی و گوشدادن به ســـخن مصلحتجویان­هبزرگانبده­م.

آن ســـال دوســـت عزیز آقای حافظ موســـوی به من قـــول داد که همه چیز با مشـــورت پیش برود و هیچ چیز در پرده نماند. نمیدانم این قبیل دوستان چرا فکر نمیکنند هرگز حتی به بچه دوساله هم نمیتـــوان دروغ گفت. در عین حال تن به ســـازش با مافیا بازیهای مرسوم میدهند. حافظ پســـری ساده و شاعری تواناســـت ولی در دوســـت بـــازی تن به هـــر ســـاخت و پاختـــی میدهـــد و گیج ایـــن بازیهـــای مافیایی ســـعی میکند مهرههایی را که چیده بـــا امتیاز دادن در مهـــار خـــود نـــگاه دارد: از حرفهایی که روزهای آخر بـــرای جلوگیری از انصراف مـــن زد این بود که «آیـــدا خانم گفتهاند کتاب نـــام دیگـــر دوزخ هم بایـــد جایزه شـــاملو بگیرد» انگار یـــادش رفته بود که اوالً خـــودش جـــزء داوران جایزه کارنامه بـــوده که ســـال 80 این کتـــاب را انتخاب کردنـــد؛ دوم اینکـــه جایزه شـــاملو فقط بهکتابهایی­کسالقبلتعل­قمیگیرد.

بهعنـــوان یکـــی از داورهـــای مرحله اول جایـــزه شـــاملو، مـــن مجبـــور بـــودم حـــدود 021کتـــاب را بـــا دقـــت بخوانم و بگویم شـــک دارم کـــه آیدا خانـــم از ریز و جزئیات جلســـهها با خبـــر بودهاند. اما آنچه دکتر سالجقه همین یک ماه پیش به من گفتند نه تنها خیالم را راحت کرد بلکه ســـبب شرمساری من شـــد: خانم دکتر سالجقه گفتند بعد از مراسم اهدای جایزه دوره اول آقای حافظ موســـوی به ایشـــان گفتهاند کـــه آن جایزه یـــک داور مخفـــی هم از ســـوی خانم سرکیســـیا­ن داشـــته که خودش برنده اول بوده و این امر یعنـــی آن داوران اولیه و همه داوران تزریق شـــده بعدی کارشـــان کشک بوده و نتیجه از پیش رقم خورده توســـط یک هیأت یکنفره نظـــارت و کنترل انتصابی میشـــده و کل جریان چند ماهه داوری یک نمایش بوده است.

روز تصمیم گیری نهایی اسم آقایان علی باباچاهی، شمس لنگرودی، فرزاد آبادی ...و داشـــت بهعنوان برنده اعالن میشـــد و حافظ در جمع 15 نفره اصرار داشـــت که مـــن هـــم در داوری بمانم و انصراف ندهم چون زشـــت اســـت! ولی برای مـــن این زشـــت بود کـــه جماعت شـــاعر بخواهند زیـــر عنوان دموکراســـ­ی همـــان ترفندهایــ­ـی را بزننـــد کـــه اگـــر سیاســـتگر­ی انجامش دهد هـــزار وصله بهش میچسبانیم. این اصحاب داشتند روی هر سیاستمدار ســـیاه بازی را سفید میکردند.

با اعالن انصراف، دست کم خواهشی که من داشتم این بود که علت انصراف و نظرنهایی من در بیانیـــه هیأت داوران مکتـــوب و چاپ شـــود. اما آقـــای حافظ موسوی میخواست طوری عمل شود که انگار شاپور جورکش اصالً انصراف نداده و تا آخر با داوران همکاری داشته یا اصالً خود، داور نبوده است.

آقـــای موســـوی خیال میکـــرد همه مثل همین همپالکیهای­ی هستند که در تهران در هر بده بســـتانی نان قرض هم میدهند که هم طبیعیترین حق حرف زدن مرا بگیرد و هـــم انصراف مرا تا حد ممکن الپوشـــان­ی کند. هـــر چند همین مرد یکی دوبار خودش وقتی در جشـــن فجر میخواســـت­ند اســـم مـــرا زورچپان جزء داورها اعـــالن کنند صدایش درآمد و خطاب به آقای قزوه نوشـــت جورکش چند بار تکذیب کرده و داور نبوده چرا به زور دارید او را قاطی میکنید.

به هر حال ماهـــی را هر وقت بگیرند مـــرده. من ناچارم بعد از دو ســـال آنچه را حافـــظ عزیزم پنهان داشـــت بگویم و شـــفاف بنویســـم تا خدای نکـــرده الاقل دوســـتانی مثـــل شـــمس لنگـــرودی و باباچاهی خیال نکنند من با آنان مشکل و مسأله شخصی داشتهام؛ جوانان که به قول این حضرات حاالحاالها باید بدوند تا به گرد آقایان برسند.

آن ســـال نظر نهایـــی من ایـــن بود که آقایان شمس لنگرودی و علی باباچاهی جایزه یک عمر تالش شـــاعرانه بگیرند و جایزهاصلیب­هجوانانیمث­لفرزادآباد­یو محمدحسنمرت­جا...برسد.دفترهایشعر ایندوستانط­بقیادداشته­اییکهآماده چاپبودجواب­گویاینانتخ­اببود.

اما حافظ اســـتدالل میکـــرد که بنیاد شاملو پول کافی برای هزینه جایزه بیش از یکـــی دو نفر را ندارد. جایزه شـــاملو که صرفاً یک جایزه نمادین اســـت و کســـی انتظار نـــدارد ازایـــن راه بـــه اندوختهای برســـد، حتی اگر قرار بـــود آن جایزه پلی شـــود برای میانبر به آســـیا، چـــه لزومی داشـــت که بنیاد شـــاملو بخواهد خاصه خرجی کند؛ همین دادن لوح و تندیسی

برای من این زشت بود که جماعت شاعر بخواهند زیر عنوان دموکراسی همان ترفندهایی را بزنند که اگر سیاستگری انجامش دهد هزار وصله بهش میچسبانیم. این اصحاب داشتند روی هر سیاستمدار سیاه بازی را سفید میکردند

غیرخودیها بازی خورده بودیم.

آن ابـــزاری که در دســـت ایـــن گروه یا هر مافیای شـــعر دیگر هســـت میتواند در بهبنـــد کشـــیدن نظر دوســـتان جوان بسیار فریبا باشد: مثالً بورسیه یا سفرهای فرهنگی بـــرای شـــعرخوان­ی در خارج از کشـــور فعالً در دســـت همین گروه است که از طریـــق آن جنجالهای مطبوعاتی راه میاندازنــ­ـد. قـــول چـــاپ زدن یـــا معرفی دفترهای شـــعر دوســـتان جوان یا وعده شـــرکت آنان در جلسات شعر یا کالسهای آقایان از ابزارهای دیگرست.

قـــول اینکـــه در هر ســـفر داخلـــی یا خارجی برای شعر خوانی دوستان جوان راهمراهببر­ند...وخالصههرچه­فکرکنید سیاستگرانب­کنندکهپیوس­تهآلتنقدای­ن دوســـتان دموکرات ما بوده و آن دسته از جوانان فرهنگور که روزگارشان را در شعر و هنر بهســـر میبرند و فرهنگآفرین­اند باید سرشان بیکاله بماند.

متأسفانه دستاویز این دوستان برای توجیـــه داوریهای حقکشـــانه خود این اســـت که: «هر گروه داوری میتواند رأیی دیگرگون و متفاوت داشـــته باشـــد؛ پس همهمعترضان­خفهشوند!»

پاســـخ بنیـــاد شـــاملو بـــه نظـــر اصالحطلبان­ـــه خانـــم ســـالجقه کـــه خواهـــان جلســـهای برای نقد و بررســـی در آسیبشناســ­ـی جایزه شاملو بودند و میخواستند این تنها جایزه معتبر شعر آلت دســـت نشود، به شـــکلی بسیار غیر شفاف ماســـتمال­ی شـــد یعنی نماینده خانم آیدا سرکیســـیا­ن در جـــواب اظهار کردهاند (نقـــل به مضمـــون از حافظه) «چنیـــن جلســـهای در تاریـــخ پانـــزده آبان ماه 69 تشـــکیل شـــده و نظریههای معترضان اعمال شـــده به این شکل که آقای حافظ موســـوی دیگر نقشی در این جایزهندارن­د.»

در حالـــی کـــه اوالً آقـــای دکتـــر ضیا موحـــد در مصاحبـــها­ی گفتهانـــد کـــه (نقل بـــه مضمـــون): «حافظ موســـوی اصرار داشـــت من داوری ایـــن دوره را به عهده بگیرم». پس آقای موســـوی هنوز نقـــش تعیینکننده­ای در ایـــن دوره هم داشـــتهان­د.دوم اینکه درست است که در تاریخ یادشده جلسهای بهعنوان پرسش و پاســـخ – و نه بررسی انتقادی- تشکیل شـــده اما هیچیـــک از معترضان اصلی در آن حضـــور نداشـــتها­ند. ســـوم اینکه گرداننـــد­گان آن جلســـه در غیـــاب آقای موســـوی، دو فرد غیر مسئول بودهاند که در دور اول که خشـــت کج گذاشـــته شـــد هیچسمتیندا­شتند.

آدم میماند که در این یک گله جا که نه پولی در آن هست و نه مقام و منصبی خرید و فروش میشود چه خبر است. اما از قرائن پیداســـت که همه خبری هست جز شعر و شاعری. دوستان ذکاوتمندی هـــم کـــه فرهنگ برایشـــان مهم اســـت خوشبختانه دیگر نه بهایی به این جایزه میدهنـــد و نه اســـمش را در ســـایتها و اینترنـــت میبرنـــد. اگر آقایـــان خلیل درمنکی و شمس آقاجانی در آن سال که انصراف مرا در پی داشـــت حرفی نزدند امســـال به صرافـــت افتادنـــد و همراه با خانم سالجقه که صرفاً از موضع داوری بیطرف برای نام احمد شـــاملو خود را به آب و آتش زد همصدایی کردند.

امـــا میپرســـید چـــه کنیم کـــه بهانه داوریهای سلیقهای از دست افراد گرفته شـــود؟ چه کنیم که جایزهای مثل جایزه احمد شاملو از اعتبار نیفتد؟ در یک کالم: شفافیت.

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran