Iran Newspaper

من گدا نیستم

- سمیه افشین فر

هوا ســـرد بود از همان ســـرماهای­ی که تا مغز اســـتخوان نفـــوذ میکنند، نم بارانی میزد، در گوشـــهای از همین بازارهای هفتگی که هنوز در گوشـــه گوشه پایتخت برگزار میشـــود، نشســـته بود، روی زمین سرد، کاله بافتنی سیاهی بر ســـر داشـــت و دســـتانش را در جیب هایش فرو کرده بود، چنـــد قوطی واکس و چنـــد فرچه و برس درســـت کنار دســـتش قـــرار داشـــتند و تکـــه مقوایی که روبهرویش پهن کرده بود، سرش پایین و یکی از دستانش را حائل چشمانش کـــرده بود، نمیدانم از جای خلوتی که برای نشســـتن انتخـــاب کرده بود یا از حالت نشســـتناش متوجه شـــدم نابیناست. نزدیکتر شـــدم، هرازچند گاهی دســـتانش را بر قوطیهای واکس میکشـــید، مرد میانســـال­ی نزدیکش شد، پا روی مقوا گذاشـــت، واکسی میشه کفشـــم رو واکس بزنی؟ لبخندی بر چهره غمگینش نشست؛ بله آقا چرا نمیشه فقط اگه ممکنه این دمپایی رو بپوشید و دمپایـــی کهنـــهای را در مقابل مرد قرار داد. مرد دمپایی رو پوشـــید و منتظر ماند. واکســـی دســـتانش را بر کفش مرد کشـــید مانند یک اســـتاد برجسته در حال کالبدشکافی، انگار میخواست ببیند کجای کفش بند دارد، یا به عبارت دیگر کدام قســـمتها نیاز به واکس دارد و کدام قسمت ها ندارد، خیلی آرام پرســـید میتونم بپرســـم کفشـــتان چه رنگیه؟ مرد میانســـال که تا آن لحظه متوجه واکســـی نشـــده بود ســـرش را پایین میاندازد و نگاهی به صورت مرد میکنـــد، میفهمد که نابیناســـ­ت با رگههایی از ترحم کـــه در چهرهاش هویدا میشـــود، میگوید: مشـــکی و واکسی در قوطی واکس مشـــکی رو باز میکند و شـــروع میکند به واکس زدن و فرچه کشـــیدن، کفش های مـــرد برق میزند واکســـی آنها را مرتب میکند و مرد کفشش را میپوشـــد، پول را میدهد و در جواب واکســـی که میگوید صبر کنید بقیه پولتان را بگیرید میگوید نمیخواد برای خودت باشه اما واکســـی اصرار میکند که بایستاد و بقیه پولش را بگیرد مرد از حرفش شـــرمنده میشـــود بقیه پولش را میگیرد و میرود. به واکسی نزدیک میشوم. بفرمایید. سالم سالم بیارید. شما هر هفته اینجا میآیید؟ بله هر هفته میام، همیشه هم همین جا میشینم میخواهید کفش میشینم. روزهای دیگه هفته کار نمیکنی؟ چرا هر روز یه جا هستم اگه بازار هفتگی هم نباشه گوشه خیابون خان. از کجا میایی؟ قلعه حسن کنم. سخت نیست؟ چرا سخته ولی باالخره باید کار سال چند سالته؟ 35 بله نابینای مادرزاد بودی؟ هست. چند وقته واکسی شدی؟ یک سالی بودم. قبلش چی کار میکردی؟ دستفروش ...و چی میفروختی؟ دستمال - چی شد دستفروشی رو کنار گذاشتی؟ یکی دو بار افتادم یک بار که دستم شکست دیدم اگه واکس بزنم حداقل یه جا نشستم و نیاز به رفت و آمد زیادی نداره. - مگه خانواده نداری؟ چرا اونا خرجت رو نمیدهند؟ خانـــواده دارم اونا هـــم بدبختن، پدرم با کارگری باید هزینه خانواده هشـــت نفری ما رو بده منم که نمیشه بیکار باشم باید بتونم خرج خودم رو دربیارم. برادر. چند تا خواهر و برادر داری؟ چهار تا خواهر و یه - اونا چی کار میکنن؟ دو تـــا از خواهرهـــا­م با مادرم بـــرای نظافت خانهها میرونـــد و دو تا در خانه میمانند و برادرم هم همراه پدرم کارگری میکند. -اون آقا داشت بهت پول بیشتری میداد راضی هم بود چرا قبول نکردی؟ بهخاطـــر اینکـــه اندازه اون پـــول برایش کار نکـــرده بودم من یـــه واکس زدم میشـــد هزار تومن اما اون آقا پنج هزار تومنی داد من که گدا نیستم البته خیلی از نابیناهـــ­ا و افـــراد دارای معلولیت چون بیکار هســـتند گدایـــی میکنند اما من دوســـت ندارم دلم میخواد کار کنم و دســـترنج خودم رو بخـــورم حتی اگه کم باشه. - روزی چه قدر درآمد داری؟ بســـتگی داره روزهایی که میـــام بازارهای هفتگی چون شـــلوغ تره خب پول بیشتری گیرم میاد تا روزهایی که تو خیابون میشینم. میزنم. تعمیر کفش هم انجام میدی؟ نه البته دوست دارم برم یاد بگیرم فقط واکس برداری؟ قوطیهای واکس یه شـــکل هســـتن چهطور میفهمی کدوم واکس رو باید

برای خودم مشـــخص کردم واکس ســـیاه سمت راســـت و واکس قهوهای رو سمت چپم میزارم. کالس. سواد داری؟ سه بدم. چرا ادامه ندادی؟ رفتم مدرسه شبانه روزی ولی مخم نکشید نتونستم ادامه - چه آرزویی داری؟ دلم میخواد یه روز بتونم مادرم رو ببینم، پولدار بشم دیگه هیچ کدوممون سختی نکشیم.

مرد میانســـال دیگری به ســـمت واکسی آمد نشستن بیشـــتر جایز نبود مانع کسب و کارش شـــده بودم خداحافظی کردم و مرد دمپایی کهنه را پوشید و من به واکســـی جوانی فکر میکردم که در این ســـرمای استخوان سوز بهدنبال روزی حالل بود.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran