قربانیان غریب زندگیهای منزوی
درباره «شکل آب»، فیلم غیرمتعارف گییرمو دل تورو مکزیکی که نامزد 13 جایزه اسکار بود
گییرمو دلتـــوروی مکزیکی پس از 20 ســـال اســـتقرار در هالیـــوود و کار براســـاس معیارهای آنـــان و خلـــق فیلمهایـــی تجـــاری و حادثـــهای همچـــون «حاشـــیههای پاســـیفیک» و «قلـــه کریمســـون» و دوگانه «پســـر جهنمـــی» به اصل و ریشـــه خود رجعت کرده و فیلـــم دیگری از تبار کارهـــای اولیهاش کـــه فیلمهایی هنـــری و آثاری تجربی به زبان اسپانیایی و مکزیکی با نامهای «استخوانبندی شیطان» و «هزارتوی پن» بودند، ســـاخته و آن را «شـــکل آب» نامیده است و این فیلم غیرمتعارف چنان در جلب نظـــر منتقدان و اعضای جامعه جهانی ســـینما موفق بوده کـــه اضافه بر تصاحب شـــمار قابل توجهـــی از جوایز پایانی ســـال )2017( هفـــت جایزه گولدن گلوب شـــامل جایـــزه بهترین فیلـــم دراماتیک ســـال را هم صید کرده و با کســـب 13 کاندیدای اســـکار پیشـــاهنگ یکهتاز جدول نامزدهای اســـکار 2018 هم هست که جوایز آن صبح فردا 14( اســـفند) اهدا میشود. «شـــکل آب» تلفیقی از فضای ذاتاً فاســـد امریکا در اوایل دهـــه 1960 با عناصـــری از ســـینمای تخیلی و بیان قصـــهای عاطفی بیـــن دو موجـــود ناهمگـــون و محل اثبـــات مجدد این فرضیه اســـت که ســـینماگران مکزیکی که در 3 سال گذشـــته با «جاذبه» (کار الفونســـو کـــوارون) و «مرد پرنـــدهای» (بـــه کارگردانـــی الهخاندرو گونزالـــز ایناریتو) اســـکار برتریـــن فیلم ســـال را به اضافه مجســـمههای طالیـــی اضافـــهای را تصاحـــب کردهانـــد، همچنـــان در صدر ســـینمای جهان و در باالترین نقطه هالیوود ایســـتاده و تبدیـــل به یک نیروی بزرگ غیرقابل انکار شدهاند. ■ سرشارازسحر
«شــــکل آب» بر بســــتر رؤیا و جادوی سینما به حرکت درمیآید و با اینکه متن قصــــه عجیبتر از آن اســــت کــــه واقعی بهحســــاب آید و فانتزی صرف اســــت اما تصاویری که دل تورو و مدیر فیلمبرداری منتخبــــش (دن الســــتن) در راه ترســــیم داســــتان فیلــــم ارائه میدهند سرشــــار از ســــحر اســــت و البته بازی ســــالی هاوکینز بریتانیایی در نقش اصلی از دالیل عمده توفیق آن است و یکی از 13 کاندیدای این فیلم طبعاً به نام وی نوشته شده است. او نقشخدمهیکمجتمعتحقیقیفضایی درگوشــــهای از امریکا را بازی میکند که با یک موجود روبوت وار و هیوالگونه مستقر درون آب یــــک ارتبــــاط عاطفــــی و فکری غریب را تشکیل میدهد. ■ برایرفعمشکل
پس از عرضه »Crimson Peak« این ایــــراد به دل تورو وارد شــــد کــــه در دل آن فیلم ترسناک (از ســــبک و روال گوتیک) کاراکترهایــــی نهفتهانــــد که فاقــــد عمق و ســــطحی و همانند تصویــــری مصنوعی هستند و در نتیجه این داستان، ماندگاری نخواهــــد داشــــت و «شــــکل آب» نشــــان میدهــــد که دل تورو آن نقدها را شــــنیده و درصــــدد رفع مشــــکل برآمــــده و اینبار کاراکترهایــــی را معرفی کــــرده که هرچند فانتزیوغیررئالیستیاند،امافاقدمعایبی هســــتند که در فیلم قبلی وی رؤیت شده بود. در این راه طراحی صحنه چشــــمگیر پل دنهام آستربری و مهارت فیلمبرداری دن الستن که پیشــــتر نیز از وی یاد کردیم کمک کــــرده تــــا تفکیک عناصــــر موجود از یکدیگــــر به شــــکل صریحتر به نمایش گذاشته شــــود و خیر و شــــر عواملی نشان میدهنــــد که بــــه لطف بازی قوی ســــالی هاوکینز و یارانش نقش و نگار آشکارتری پیدا کردهاند. شاید هم داستان این فیلم نوعی بهروزســــازی قصه فیلم مشــــهور و کالسیک «موجودی از برکه سیاه» و ادای احترام به آن باشــــد و کالً دل تورو بســــیار آســــان و راحت با مؤلفههــــای برخی آثار دهه 1960 و پایههای ژانر هارور (وحشت) در دهــــه 1950 بازی میکنــــد و عجیبتر آنکــــه بارقههایی از فیلمهای موزیکال دو دهه 1930 و 1940 و آثار موسوم به «فیلم نــــوآر» و حتی فیلمهــــای اپیک و مذهبی ســــالهای دور که با روش سینما اسکوپ فیلمبــــرداری میشــــدند، در کارهــــای او یافت میشــــوند و همانها «شــــکل آب» را به ملغمهای درست و چشمگیر از این روشهــــا و گونههای فیلمســــازی تبدیل کرده است. این چنین است که بینندگان ایــــن فیلم بیشــــتر از تماشــــاگران کارهای هفت هشــــت ســــال گذشــــته دل تــــورو با کاراکترهای ولو غریــــب و غیرقابل لمس «شــــکل آب» همذاتپنــــداری میکنند و غم آنها را میخورند. ■ تکیهبرعنصررنگ
همانطــــور کــــه در «قله کریمســــون» روی عنصر رنگ بســــیار حســــاب باز شده و رنگ قرمز ســــیر و خونی رنگ غالب در آن فیلم بود، در شــــکل آب رنگ ســــبز بر همــــه جا حکم میراند و ســــایهپردازیها هم توســــط فیلمبــــرداران وکادرهای فنی صــــورت پذیرفته و ســــاختمانهای محل استقرار کاراکترها نیز به شکل محسوسی شکل و نمای بناهای مدرن بهرغم وقوع اتفاقات فیلم در دهه 1960 را دارند. فیلم با صدای ژیل (با بازی ریچارد جنکینز) در مقام قصه گو شــــروع میشــــود و او که در ساختمانی بنا شــــده بر یک محفظه آبی بســــر میبرد، یک زندگی ویژه و داستانی از دلدادگی و هجران را شرح میدهد. این قصهایدربارهروزهایآخرزمامدارییک پرنسس بدون قوه تکلم و هیوالیی است که کوشــــید همه چیز را نابود و سپس از نو بنا کند. واقعیت ماجرا آن است که ژیل در کنار گربههایش در یک آپارتمان در شهر بالتیمور امریکا زندگی میکند و در طبقه زیر خانه او یک تماشاخانه بزرگ قرار دارد و همینطور منزل تنها دوست واقعی وی که زنی به نام الیزا (سالیهاوکینز) است. ■ زندگیتوأمباجنجال
زندگی ژیل سرشار از دردسرها و برخی نــــکات منفــــی و معضــــالت و اتهامهایی اســــت که در ارتبــــاط با وی به ســــر زبانها اســــت و بســــختی میتوان حــــدس زد که چه میزان از آن شــــایعات صرف اســــت و چــــه مقدار واقعیتهای تلــــخ ولی در هر حــــال میگویند او به ســــبب یک ماجرای جنجالــــی از محل کارش که یک شــــرکت تبلیغاتــــی بوده، به بیرون رانده شــــده و با فروشنده یک رستوران پرمشتری منطقه (با بازی مــــورگان کلی) که شــــیرینیهای «پــــای» آن معــــروف و پرفــــروش اســــت نشست و برخاســــت دارد و هر دو بیش از آنکهواقعاًمتعلقبهایاالتجنوبیامریکا باشــــند، ادای آدمهای آنجا را درمیآورند و لهجــــه آنان را تقلید میکننــــد. الیزا هم در داشــــتن یک زندگی تقریباً ایزوله شده دســــت کمی از ژیل نــــدارد و از قربانیان و آسیبدیدههای این نوع سلوک است.
همه دنیــــای الیزا زمانــــی عجیبتر و جالبتر میشود که یک موجود روبوتوار مافــــوق ســــری را کــــه دولــــت بــــه شــــکل نامحسوس و پنهانی آن را ساخته یا کشف کرده و در دســــت بررسی دارد، به سازمان فضایی محل کار وی میفرستند و او را در محفظــــه آبی آنجا قرار میدهنــــد و از آن پس این موجود تبدیل به بارزترین فرد در زندگی الیزا میشود.
■ FilmReview:عبنم