گلولهای که زورش به زندگی نرسید
هنوز گلولهای ساخته نشده است که زورش به زندگی برسد. این عشق بهزندگی آتــــش جنگ را کوچــــک میکند. آن را تحقیــــر میکند. گرچه جنــــگ جوانی را از زنهــــا، جان را از مردها و کودکی را از کودکان میگیرد، اما چراغ زندگی حتی زیر سقفهای فروریخته روشن میماند و جلوی پای انسان را روشن نگه میدارد. اراده بــــه ادامــــه زندگی در هر شــــکل ممکن یک بیانیه رســــمی اســــت از ســــوی انســــانها به صاحبان گلولهها. جنگ میآید که زندگی را بگیرد اما این انسانها هســــتند که نه تنها به این زورگویی باج نمیدهند، بلکه در ســــختترین شرایط بهروزهای زندگی گره میخورند و آن را جلو میبرند. حتی اگر همه هستیشــــان روی یک دوچرخه جای بگیرد و از شهری به شهر دیگر بروند. بــــرای ما کــــه هــــزاران کیلومتــــر از جبهههای جنگ دور هســــتیم، ایــــن عکسها هســــتند که به ما میگویند چه بر سر انســــانها میآید. عکسها در زمان جنگ اطالعرســــان هســــتند و پس از جنگ تبدیل به ســــندی قوی میشــــوند که کسی نمیتوانــــد در برابــــر آن مقاومت کنــــد. عکس جنگ همدمی جز انســــان ندارد؛ درســــت مثل ادبیــــات جنگ که مردمیترین ادبیاتی اســــت که امــــروز در جهان خوانده میشــــود.دنیا میخواهد بداند کســــانی مثل خودش چطور در دل آتش جنگ زندگی کرده و حتی ســــالها در بازداشــــتگاههای مخوف طعم اســــارت را چشــــیده است. در جنگ پای انســــان در میان است و مشــــکل جنگ هم همین اســــت که انســــانها به زندگی عشــــق میورزند حتی اگر دستشــــان خالی باشد و ســــایه گلولههــــا و موشــــکها باالی سرشــــان باشــــد. آنها جان زندگــــی را زمین نمیگذارند که بایستند و تماشا کنند. باید ناکامی دنیای قدرتمند را در ساختن گلولهای که زورش بهزندگی نمیرسد به جامعه انسانی تبریک گفت. این یک جشن است؛ جشنی که اراده انسانهای پــــوالد را نرم میکنــــد، از روی آن میگــــذرد تا به زندگیاش که یــــک هدیه الهی است، ادامه دهد.