Iran Newspaper

یادت بخیر بیجار

بازخوانی پرونده شهری رو به احتضار

- محمد معصومیان

بزرگترينتف­اوتبیجاردر­استانکردست­انباشهرستا­نهایديگر،خیابانهایخ­لوتو دلمردهآناس­ت.شهری08 هزارنفریکه­بهمحتضریمأ­يوساززندگی­میماند.باهر کسیکهدراين­شهرحرفمیزن­م،يکنفسسیاهه­بلندبااليی­ازمشکالتوک­مبودهارا شمارهمیکند؛ازمهاجرتوخ­الیشدنشهرا­زجوانانوکو­چآنهابهشهر­کهایاطراف تهرانوکرجگ­رفتهتاشکاي­تازتأسیسکا­رخانهآهنیک­هقراراستبا­معادناينشه­ر در«قروه»شروعبهفعال­یتکند. يكـــی از بزرگترين مشـــكالت شهرســـتان بيجار كاهش جمعيت و رشـــد منفی آن اســـت. شهری كه در ســـال های 75 تا 95 تقريبـــاً 40 هزار نفـــر از جمعيت خود را از دســـت داده و اين روند شتابنده همچنان ادامه دارد. نخســـتين چيزی كـــه در نگاه اول در بيجار به چشم میآيد، جای خالی جوانان اســـت. طـــوری كـــه در خيابانها نمیشود ســـراغی از آنها جست. هرچند همـــه جا اين جمله از رهبـــری روی بنری بزرگ به چشم میآيد: «شنيده میشود كـــه جوانان شـــهر خود را تـــرک میكنند، بيجار بمانيد و اينجا را آباد كنيد.»

در شـــهر چرخی میزنـــم. دربعضی خيابانهـــ­ا میشـــود جوانـــان را ديـــد كه دستفروشـــ­ی میكنند. از بساط دستمال كاغذی تا ميـــوه و كفش. حميد و علی دو نفر از ايـــن جوانها هســـتند. حميد روی راه پله گوشـــه خيابان بساط كرده و كفش میفروشد و علی بساط فروش دستمال كاغـــذی دارد. در شـــروع گـــپ و گفـــت میپرســـند واقعاً میتوانيد برای مشكل بيكاری مـــا كاری كنيد؟ حميد كفشهای اســـپورت رنگارنگ را از جعبه درمی آورد و روی راه پله میچيند. میگويد هر كفش 25 هزار تومان قيمـــت دارد. او تقريباً در اكثر شـــهرهای ايران بســـاط كرده و با 27 سال ســـن، تجربه زيادی در اين كار دارد: «نه منبع درآمدی داريم و نه كار درســـت و حســـابی. ايـــن وضع ماســـت. قبـــ ًال كار ساختمان میكردم ولی كار خوابيد و االن هم افغانستانی ها و پاكستانی ها كارها را گرفتهاند و ديگر برای ما كاری نيســـت. تو را به خدا صدای ما را به گوش مســـئوالن برســـانيد. بگوييد چرا وقتی اينجا معدن آهن هست، بايد سنگ را بار بزنند ببرند 200 كيلومتر آن طرفتـــر كارخانه بزنند. در شـــهری كه يک بار امتحـــان پس داده و كارخانه چدنش تعطيل شـــده، اسراف نيســـت كه دوباره ذوب آهن را هم ببرند آنجـــا كه تعطيلش كنند؟ چـــرا؟ چون ما كسی را نداريم كه به فكرمان باشد. اينجا ديگر بيجـــاری اصيل پيدا نمیكنی، همه رفتهاند. اين پيرمرد و پيرزنهايی هم كه ماندهاند همه افسرده و مريض احوالند. نصف دور و بر تهران و كرج بيجاری است. هيچ كـــس بهحرف ما گـــوش نمیدهد. همه نشستهاند مرگ شهر را تماشا كنند و خالص. شايد االن كه من مجرد هستم بتوانم با روزی06 - 50 هزار تومان زندگی كنم ولـــی فردا كـــه بخواهـــم ازدواج كنم چكار كنم؟ چارهای نـــدارم جز اينكه من هم بروم.»

علی 24 ســـاله با عينک قاب مشكی و مو و ريش به هم ريخته، ساكت نگاهمان میكند. منتظر است او هم حرف دلش را بزند. علی بهتازگی پدرش را از دست داده و تأمين خرج خانـــواده 4 نفری به عهده اوست: «تا سوم راهنمايی درس خواندم. از 13 ســـالگی كارگـــری میكنـــم و االن هم چارهای جز دستفروشـــ­ی نـــدارم. اگر كارخانهای بزننـــد واهلل من يكی حاضرم بـــروم با جـــان و دل كار كنـــم. ديگر تا كی میتوانم از راه دستفروشی برای خانواده پول ببرم!»

از علـــی میپرســـم چـــرا مثل بيشـــتر جوانـــان از شـــهر نرفتـــه تـــا كاری دســـت و پـــا كنـــد؟ میگويـــد: «آدم وقتـــی تـــوی شـــهر خودش نمیتوانـــ­د كار بكنـــد، اگر برود شـــهر بزرگتـــر هم حتماً به مشـــكل بيشـــتری برمی خورد. تازه مـــن كه پولی نـــدارم تهـــران ســـرپناهی بـــرای خـــودم درست كنم. راســـتش را بخواهی آنهايی كه میروند وضع شـــان از ما بهتر اســـت وگرنـــه كار هركســـی نيســـت. به خـــدا اگر كارخانهای باشـــد، جوانـــان نمیروند. به خدا ما االن روســـتاها­ی كوچک شهرهای ديگر را میبينيم كه چطور در اين سالها پيشـــرفت كردهاند و با خودمان مقايســـه میكنيم، غصه میخوريم. بيجار يكسره درحال پســـرفت اســـت. ســـال به ســـال وضع شهر بدتر میشود. من به مسئوالن التماس میكنم به داد ما برسند. به خدا جوانان بيجار از هر 100 نفرشان 10 نفر هم كار نمیكننـــد. گفتند قرار اســـت كارخانه فـــوالد بزنند ولی هيچ خبری نشـــد. بعد گفتند يواشـــكی كارخانـــه را دادهاند قروه. اين انصاف است از اينجا سنگ بار بزنند و از سنندج آب بكشند كه هر طور شده برای قروه كارخانه درست كنند؟»

پيش از اين كارشناســـ­ان آب و معدن در گفتوگو با «ايـــران» تأكيد كرده بودند كه انتقـــال ذوب آهن به قـــروه هدر دادن منابع ملی اســـت. زيرا برای تأمين سنگ آهن مورد نيـــاز اين كارخانـــه روزانه بايد هـــزار و 200 كاميـــون خـــوراک از بيجار به قـــروه بـــرود و برگـــردد. همچنيـــن برای تأمين آب مصرفی نيز بايد از ســـنندج تا ايـــن شهرســـتان و در فاصله بين دو ســـد آب پمپاژ شـــود. ايـــن درحالی اســـت كه شهرســـتان بيجـــار بهعنـــوان پرآبترين شهرستان اســـتان و در اختيار داشتن 70 درصد معادن آهن و نيز زيرساختهای مطمئن مثل شبكه برق ...و شايستهترين محل بـــرای تكميل زنجيره فوالد اســـت. بـــا اين همه گويـــی البیهای سياســـی بر شايستگیهای اقتصادی چربيده و همين موضوع همچون آخرين ضربه تبر، ريشه اميد را در اين شهرستان خشكانده است.

كمی جلوتر از بســـاط علـــی و حميد، مسعود 30 ساله با موهای طاليی و مرتب و شـــلوار كردی، خودش را الی فرورفتگی ديـــوار پنهـــان كـــرده تـــا از باد ســـردی كه میوزد در امان بدارد. روبه رويش بســـاط ميوه فروشی است. چندتا كلم و كاهو، دو جعبه ســـيب و پرتقال؛ همين. مســـعود از وضعيـــت بيجـــار میگويد: «مثـــ ًال كار میكنيـــم ولی پولـــی درنمـــی آوريم. اين طرفها هيـــچ كاری پيدا نمیشـــود. قبالً كرمـــان جوشـــكاری میكـــردم ولی چون ازدواج كـــردم و پـــدر و مـــادرم هـــم پيـــر هستند، برگشتم. ديگر كسی اينجا نمانده، همـــه رفتهانـــد اسالمشـــه­ر و دســـتگرد و مشـــكين آباد كرج. بعضی محالت كرج و تهـــران آنقدر بيجاری هســـت كه اســـم كوچـــه و خيابانشـــ­ان را هم مثـــل بيجار نامگـــذار­ی كردهانـــد.» دوســـتش كه تازه از راه رســـيده، تعريـــف میكند كه ســـال پيش مســـعود میخواســـت­ه خـــودش را جلوی شـــهرداری آتش بزند كه جلويش را گرفتهانـــ­د. خودش میگويد: «امســـال هم آمدند جمعمان كنند و من از حرص ترازو را كوبيدم زمين و شكستم. 150 هزار تومان به خودم ضرر زدم و التماس كردم بگذاريـــد اينجا بمانيم و حداقل از همين كار، بخور نميری در بياوريم!»

حـــرف و شـــكايت مـــردم از وضعيت بيكاری تمامی ندارد و وقتی همه اينها را بگذاريد كنار منابع غنی سنگ و آهن اين شهر يا طبيعت بكری كه كسی اطالعی از آن ندارد، تازه میفهميد چرا مردم آنقدر ناراحت و افســـرده هســـتند. آنها دائم از روزگار نه چندان دوری میگويند كه بيجار برای خودش شهر سرزنده و پرجمعيتی بوده و مردمـــش در رفاه و آرامش زندگی میكردهانــ­ـد. روزگاری كه به تبريز كوچک شـــهره بـــود و از همه جای ايـــران به آنجا میآمدنـــد تا بتوانند پولی در بياورند. اين خاطرات آنها را رها نمیكند و حاال مدام ذهن شـــان درگير است كه چه شد به اين وضعيت اسفبار رسيديم؟

آقای الماســـی مردی جا افتاده است كه بعد از ســـالها زندگی و كار در سنندج و تهـــران و بندرعبـــا­س و كـــرج، حـــاال دوباره بـــه بيجار برگشـــته. او را رو به روی حســـينيه معروف بيجار میبينم. عاشق زادگاهش اســـت و از زير و بم مشـــكالت شـــهر اطـــالع دارد. الماســـی بزرگتريـــ­ن مشـــكل بيجار را چاله كنـــدن جلوی پای سرمايه گذارها میداند و میگويد: «هر بار ســـرمايهگ­ذاری به بيجار میآيد در سطح شهرســـتان و خصوصاً اســـتان فراریاش میدهنـــد. االن شـــهرک صنعتـــی ما به جرأت 40 درصد فعال اســـت و06 درصد آن خوابيـــده و اكثـــر كارخانه دارهـــا كار را رهـــا كردهانـــد و رفتهاند. اينجـــا اتفاقاتی میافتـــد كه شـــايد باورتـــان نشـــود؛ مثالً ســـرمايهگ­ذاری كه از بيجار خوشش آمده و به ادارهای در ســـنندج مراجعه میكند، خيلـــی زود میگوينـــد بـــرو مريـــوان، برو ســـقز، برو ديواندره اگر هـــم طرف بگويد میخواهم در بيجار ســـرمايهگ­ذاری كنم آنقدر چوب الی چرخـــش میگذارند كه باالخره پشـــيمان شـــود. ايـــن را با تجربه عينی میگويم حاال اگر همان سرمايهگذار در يكـــی ازشهرســـت­انهای پيشـــنهاد­ی ســـرمايهگ­ذاری كنـــد، حمايـــت قطعـــی میشود.»

او هميـــن حمايـــت نكـــردن از ســـرمايهگ­ذاری در بيجـــار را دليل اصلی مهاجرت مردم میداند و میگويد: «من دقيـــق نمیدانم اما شـــنيدهام 500 هزار بيجاری در شهرهای مختلف ايران زندگی میكننـــد. میخواهيـــ­د يک مثال ســـاده بزنم؟ نزديک به 70 درصد معادن آهن استان در بيجاراســـ­ت اما متأسفانه طبق رايزنی ورانتها كارخانه را بردند ســـمت قـــروه درحالـــی كه آنجـــا معـــدن زيادی وجـــود نـــدارد. يعنـــی همـــان 30 درصد باقی مانده هم بين ســـقز و قروه تقسيم میشـــود كه اگر فردا روزی قرار شد از سقز ســـنگ ببرند قروه، بايد اول بار را تا بيجار حمل كنند بعد از اينجا ببرند قروه. ببينيد اقتصـــاد و اصول ســـرمايهگ­ذاری و منابع ملی چطور به مســـخره گرفته میشـــود! بعد وقتـــی ديدند مـــردم طومـــار جمع كردند و اعتراض كردند، گفتند اشـــكالی ندارد كارخانه آهن اسفنجی را با 300 نفر ظرفيت اشـــتغال میآوريم بيجار و ذوب آهن را میبريم قروه! آدم اين دردها را به چه كسی بگويد؟ چرا بايد اين شهر با اين قدمت تاريخی و جاذبههای گردشـــگری طبيعی و اين همه متخصص و اين همه ظرفيت انسانی به اين روز بيفتد؟»

با كلی سؤال و ابهام به سراغ فرماندار بيجار مـــیروم. بیژن زنديه .آرام صحبت میكنـــد و دائـــم در حرفهايـــش تكـــرار میكند كه مردم هر چه بگويند حق دارند و صدای اعتراض آنها به حق بلند است. او برای ما از جاذبههای گردشگری بيجار میگويـــد از «دره پادشـــاها­ن» و قدمـــت 7 هزار ســـاله شـــهر، از فرشهای نفيس بيجار و منطقه حفاظت شده آن. اما اين همه داشـــته به چه درد مردم اين شـــهر خورده است؟ زنديه در توصيف وضعيت بيجـــار و دليـــل مهاجـــرت مـــردم از اين شـــهر میگويد: «اقتصاد مردم اين شهر كشاورزی است و بيش از 45 درصد مردم هم تازه شروع كردهاند. دربحث كنسانتره هم مـــا پيگير زنجيـــره فوالد هســـتيم. به هرحال با توجه به اينكه بيش از 70 درصد معادن سنگ آهن اســـتان در شهرستان بيجاراســـ­ت در خواســـت ما اين است كار به اينجا سپرده بشود. ما خواستمان اين اســـت كه اين زنجيره درشهرستان بيجار محقق بشود كه میتواند در بحث اشتغال تحول ايجاد كند.»

او مهمترين دليل مهاجرت بيجاریها را بيكاری میداند و میگويد: «شهرستان از لحـــاظ علمـــی وضعيت بســـيار خوبی دارد امـــا متأســـفان­ه كاری بـــرای افـــراد در سنندج مشغول اســـت و پسر كوچكم كـــه تحصيلكـــر­ده علوم سياســـی اســـت اينجاســـت و بيكار اســـت. االن در فاميل خودم پسرعمويم يک پسر و دختر بيكار دارد. پسرعموی ديگرم پسرش مهندس بـــرق اســـت و بيـــكار. در فاميـــل خـــودم حداقل 10 تا 15 نفر بيكار هستند.»

از زنديـــه در مـــورد زنجيـــره فـــوالد و شكايت مردم از كارخانهای كه قرار است در قـــروه كلنـــگ زنی شـــود، میپرســـم، میگويد: «با پيگيریهای مسئوالن ارشد اســـتان دارد به جای خوبی میرسد. فعالً با يک واحد 800 هزار تنی آهن اســـفنجی كه زيرمجموعه زنجيره فوالد است و قبالً قرار نبود اينجا باشد، موافقت شده. با يک واحد 1500 تنی صنايع زير دســـتی فوالد مثل كنسانتره و گندلهسازی هم موافقت شـــده و كارش بزودی شروع میشود و در آخرين مرحله تقريباً قرار شده يک واحد اينجا و يک واحد در قروه باشـــد.» تفاوت واحدهايی كه زنديه به آن اشـــاره میكند هزار و 500 تن در بيجار و يک ميليون تن در قروه است.

از زنديه میپرسم چطور وقتی معادن سنگ آهن اينجاست و با توجه به تعطيل شـــدن كارخانه چـــدن قروه كـــه امتحان پـــس داده، دوبـــاره قرار اســـت طرحی با اين وسعت بدون هيچ داشتهای به قروه برود؟ آيا اين دور ريختن سرمايههای ملی نيست؟ وی دوباره به قرار و مدارها اشاره میكنـــد و اينكه قروه اگر ســـنگ آهن هم نداشته باشد از اســـدآباد همدان و بيجار فرســـتاده میشـــود و درنهايت بـــه گفته پروفسور هوشنگ قمرنيا استاد مهندسی آب دانشـــگاه رازی كرمانشـــا­ه، آب ســـد «آزاد» ســـنندج را بهپشـــت سد «قوچم» قروه میرسانند و كار تمام. ببينيد ارادهای كـــه میتواند همـــه معيارهـــا­ی علمی و مديريتی و اصول اقتصادی را دور بزند!

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran