به این نقاشیها افالطونی نگاه نکنید
نادر ابراهیمی ســـال 1371 در مقالـــه «درختان، آب، ابرها و نـــور: نگاهی جزئی به آثـــار علیاکبر صادقی» به نکات مهمـــی درباره آثـــار این هنرمند اشـــاره میکند و معتقد اســـت که: «صادقی، هرگز، در آثار خود، دو سؤال پایه در فلسفه کالسیک را مطرح نمیکند: جهان از کجا و چگونه پدید آمده است؟ جهان، سرانجام به کجا خواهد شـــد؟ صادقی این دو ســـؤال را فراســـوی خود و فراسوی گفتوگو قرار داده اســـت. او فاصله میگیـــرد و آنگاه به مدد تصاویر بســـیار تفکرانگیز خود طرح سؤال میکند: چرایی بودن، چرایی شـــدن. چرایی این یا آنگونه تداوم، توضیح کنونی جهان یا جهان کنونی، مفهوم ســـعادت، مفهومرنج،مفهومتعالیفرهنگی،درموقعیتبراستی خوف انگیز انسان در تعلیق. مسلم است که نه به تعداد تابلوهـــای صادقی- چراکـــه غالباً، زمانی که اســـیر یک پرسش مشخص میشـــود، یا گرفتار یک شکل مناسب برای طرح سؤال، مدتها در طرح این پرسش یا مشکل میماند- اما دستههای متعددی از اینگونه پرسشهای کلی و اساسی را در باب هستی و دردمندی انسان کنونی، در آثـــار صادقـــی، میتوانیـــم بیابیم. احتیاجـــی هم به جستوجوهای آمیخته به حیرت لبهای دائماً در حال تغییر شکل و نیم دایره زدن به گرد هر یک از تابلوها و از زوایا و ارتفاعات مختلف، با گردن به چپ و راســـت خم شده- فرونمایانه یا سرزنش باد- نگاه کردن نیست. فقط مشارکت میطلبد و هم حســـی. صادقی به سادهترین زبان فلسفی سخن میگوید و اگر پیچیدگیهایی در متن گفتار تصویری و رنگین اوســـت –که هســـت- طبیعتاً به نفس موضوعات مطروح مربوط میشود، نه فن یا عمد فنی؛ و صرفاً هم با همیاری تفکرآمیز برطرف میشود نه افزودن سؤال بر ســـؤال. اینجا برای رسیدن به حقیقت، شیوههای افالطونی به کار نمیآید.»