Iran Newspaper

«موطن»ش را دوست داشت و «مولد»ش را بیشتر

- حمیدرضا محمدی روزنامهنگا­ر

«آنچه «ادیب برومند» را در این روزگار چهره یگانه بخشــيده اســت، اندرونه و پيام ســرودههای اوســت. ما در این روزگار، بدین پيام نيازمندیم. چــون روزگارما، روزگار از خــود بيگانگىهاس­ــت. ادیب بىپــرده و پروا آنچه در این ســرزمين مىگذشــته و مىگذرد، در سرودههای خود مىسراید.»

خانه ابدیاش، باغی است مشجر و بنایی است موسع. در شــهری کــه زاده آن بــود و دل در گــرو آن داشــت. شهری کوچک در شمال اصفهان بهنام «گز» که حاال اگر در کوی و برزن آن، نامی از این مرد ببرید، همه به احترامش تعظیم میکنند و کاله از ســر برمیدارند. «عبدالعلی ادیب برومند» دلش میخواســت کاری برای شــهرش کند و بر همین اســاس بود که بنیادی فرهنگــی بــرای مــردم بنیــان نهــاد. 6۱ ســال پیش، خانــهای بزرگ - که البته آن هم از آن خاندان ادیب برومنــد بــود - را از صاحبش خرید و «فرهنگســرا­ی ادیب برومند» را ایجاد کرد. میخواســت آنجا جایی باشد برای همشهریانش تا «سطح فرهنگ و آگاهی اهالی محترم گز» باال رود و «جوانان با اســتعداد آن بــه فراگرفتــن هنرهــای ملــی و معلومات مــورد نیاز امــروز و دوری جســتن از ســرگرمیها­ی زیــان بخش و تفریحــات ناســالم» مشــغول شــوند. ایــن خانــه 03۱ســاله که حاال محلی برای اشــاعه فرهنگ در آن شهر شده بود، پس از چندی دارای کتابخانهای شد و همچنین، موزه دائمی مردمشناســ­ی شهر گز هم در آن برپا شــد. او که در دانشــگاه تهــران حقوق خوانده بود و وکالت میکرد، همه عمر در عرصه ادبیات گام برداشت و به شاعری پرداخت. قصاید او بیشتر رنگ و بــوی سیاســی داشــت و غزلیاتش نیز بــا مضامین عاشــقانه، عارفانــه، اخالقــی، سیاســی، اجتماعــی، انتقــادی بــود امــا در همــه اشــعارش میتــوان بــه ملیگراییاش و تپیــدن قلبش برای ایران پی برد. با آنکه آخرین حضــور جدیاش در محافل و مجالس رســمی به جشن نود سالگیاش که ۲۲ خرداد ۱393

ميرجاللالد­ین کزازی در کانون زبان فارسی برگزار و جشننامهاش با عنوان «آفرین ادیب» رونمایی شــد، برمی گردد اما تا پایان عمــر، باوجود کســالت جســمی، بــه لحــاظ کالمی و فکری، صحت و سالمت کامل داشت و تنها به سبب کهولــت بود که غروب دوشــنبه 3۲ اســفند ۵93۱ در تهــران دیــده از جهان فروبســت. او بنا بــر وصیتش، در همــان نهاد فرهنگی که خود پایه گذاشــته بود، به خاک ســپرده شــد. اکنون اوســت که در مرکز و میانه آن باغ میدرخشد و هرکس که پای به آن فرهنگسرا میگــذارد، بــه خاطــر ایــن خدمت ســترگ فرهنگی ســتایش میکنــد و فاتحــهای نثــارش. همــان جایی کــه وقتــی تقدیم مــردم زادگاهــش کرد، دربــارهاش نوشــت: «افــزون بر وظایــف عمومی کــه در راه ایران عزیــز بــه انجــام رســاندهام بــرای زادگاه بــدوی خود یعنــی گزُبرخوار که از عهد کودکــی تا دوران نوجوانی مهد خاطرات شیرین زندگانیام بوده است به ایفای خدمتی ویژه اندیشیده، فرهنگسرایی بنیاد کردهام.»

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran