Iran Newspaper

تئاتر ایران لیاقت جهانی شدن دارد

گفت و گو با استاد پری صابری:

- مریم جعفری حصارلو عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران و جهان I.A.T.C

شــعر، عرفــان و ادب فارســی همــواره درآثــارش جــاری اســت. او هنرمندی خالق و پیشکســوت اســت که با ســبک و شــیوهای خاص با درونمایــه­ای عرفانــی و ادبــی نمایشهــای متعددی را بــهروی صحنه بــرده اســت. اگرچه یــک بانــوی ایرانــی اســت؛ امــا بیشــتر از مردان درحــوزه تئاترتأثیر­گذار بوده. با گــذر از مقابل تاالر مولوی بیشــک به یادش خواهید افتاد. زیرا او مؤســس تاالر مولوی در ســالهای پیش از انقالب بوده، «پری صابری»، هنرمند خالقی اســت که با بهرهگیری از هنرتعزیه، عرفان و ادب فارسی آثار بدیع و خالقانهای را بهروی صحنه برده اســت. از جمله شــمس پرنده، آنتیگونه، من ازکجا عشق ازکجا، من به باغ عرفان، هفت شهر عشق، لیلی و مجنون، هفت خان رستم و ..... بههمین بهانه برآن شدیم تا با او به گفت و بپردازیم.

■ خانــم پــری صابــری شــما در رشــته تئاتر ودرســبک هنرمند فرانســوی«تانیا باالشوآ»تحصیل کرده اید. درباره سبک ایــن هنرمنــد برجســته فرانســوی بــرای مخاطبانبگو­یید؟

من درفرانســه تئاتر آموختم وکســی که واقعاً مدیونش هستم و هربار که روی صحنه میروم در ذهنم نقش میبندد، استاد «تانیا باالشوآ» است. «تانیا» استاد بینظیری بود کــه من هرچه آموختم از تئاتر، از اوســت. خب او یک بانوی روس بود که ریشــههای اصیل هنر تئاتر را او به مــن آموخــت و نمیدانم من ســر راه او قرار گرفتم یا او سر راه من. هرچه بود هر زمــان که روی صحنه مــیروم، به یاد آن چشمهای درشت سبز رنگ و پرنفوذش میافتم. ■ یک مــورد از آموختههایش را توضیح دهید؟

«تانیا» بشدت به حضور بازیگر و نگاه عمیــق او بــه یک متــن توجه داشــت. او معتقد بود، فقط نباید یک نمایشنامه را خواند؛ بازیگر باید به نحوی نمایشــنام­ه را بخواند کــه بداند چه ارتباطی با مردم دارد و چطور باید آن اثر را تحلیل کند. به همین دلیل روح آموزههای او همواره در وجودم نهفته است. ■ آیــا تلفیــق حرکتهــای مــوزون، پرفورمنسها­ی آیینی که به شــیوه بسیار هنری در آثارتان وجود دارد، ریشه درشیوه

و ســبک تانیــا باالشــوآ دارد یــا دیــدگاه شخصیشماست؟

خیــر. خانم تانیــا اصالً ایــن مقوله را نمیشــناخت، امــا یــک اســتاد بینظیر بود کــه وقتی از دنیا رفت بشــدت غصه خــوردم. مــن در ایــران بــا ایــن مقولــه آشــنا شــدم و با تماشــای تعزیه متوجه شــدم کــه تعزیــه تمامــی عناصــر الزم برای اجرای یک نمایش مــدرن را دارد. بنابرایــن بــا بســیاری از تعزیــه خوانها آشــنا شــدم. هنــوز هــم بــا آنهــا ارتبــاط دارم. فکر میکنم ایران منبع بســیاری از فرهنگها و هنرهاســت که مــا خودمان از آن بیخبریــم. زمانــی کــه مــن گفتــم میخواهــم از تعزیــه اســتفاده کنــم، همــه دیدگاهم را به ســخره میگرفتند. امــا تعزیه نقش بســیار مهمــی در تئاتر ایــران دارد. آنچــه برایــم زننــده اســت اینکــه گاهی این ریشــهها برای تبلیغات استفاده میشود و با این سوءاستفاده­ها، اعتقادات را به بازی میگیرند. ■ گفته میشــود «شــمس پرنده» از نظر خودتــان و بســیاری از صاحــب نظــران بهتریــن اثر شماســت چــرا و از چه لحاظ شــمس پرنده را بهترین کارتان محسوب میکنید؟

یکی از کارهایی اســت که من بشدت بــه آن عالقــه منــدم و پایــه آن عرفــان اســت. ازســوی دیگــر مطابق میــل خود کارگردانــ­ی کــردم و بــه نوعــی معــرف آثارمن است و اگر کسی بخواهد نوع آثار من را بررســی کنــد میتواند به شــمس پرنده نگاه کند. ■ عالوه بر دالیلی که نام بردید، چه دلیل دیگری باعث شــد تا این اثــر را در فضای بــاز و در عمارت مســعودیه واقــع در کاخ سعدآباد بهروی صحنه ببرید در حالی که آثار دیگر را در فضای باز اجرا نمیکنید؟

ببینیــد شــمس پرنــده خواهــان و طرفــداران بســیاری دارد. وقتــی کاری را روی صحنــه میبریــد مخاطب اهمیت بســیاری دارد. اگــر نمایشــی چندین بار بــهروی صحنــه بیایــد بــرای مخاطــب جذابیتــش را از دســت میدهــد، امــا شــمس پرنــده بازهــم بــرای مخاطبان جذابیــت دارد و مخاطب خاص خود را دارد و هــر جــا که اجرا کنــم مخاطبانش نیــز همراهــی میکننــد. آنهــم بهدلیــل موضــوع نمایش یعنی«عرفان» اســت و عرفــان در دل مردم ایــران جای دارد. هر موضوعی جایی دارد. شــمس پرنده مخاطبانــش با آن همــراه هســتند. زیرا شــما هــر کاری دربــاره کارهــای عرفانی اجــرا کنید بــرای مخاطب اهمیــت پیدا میکنــد و اینکــه تماشــاگر بــا آن همــراه میشــود.ًبه همین دلیل نیز من این اثر را مجــددا اجــرا میکنم، زیــرا درنهایت هرکارگردان­ــی که نمایشــی اجرا میکند، بهخاطر مردم این کار را میکند. از سوی دیگر من بــه موضوع عرفان دلبســتگی دارم. کســی مــن را مجبــور نمیکنــد که دوبــاره آن را بــهروی صحنه ببــرم بلکه نمایش باید به دل بنشــیند وخب مردم هم همراه باشــند. اگر نمایش مخاطب نداشته باشد حتی کارگردان نیز از اثرش دلزده میشود. ■ برمیگردیــ­م به دهه 08، نخســتین باری که«شمس پرنده» را در تاالر وحدت به روی صحنه بردید. چه شــد که شــمس پرنده را نوشتید و روی صحنه بردید؟

اینکــه چــرا مــن ایــن اثــر را نوشــتم، خــودم هــم نمیدانــم. زیــرا دلبســتگی من بــه عرفان مربــوط به امــروز و دیروز نیســت. ریشــه در وجــودم دارد و خــوب این نمایشــنام­ه به هــر طریق جواب این نیــاز مــن را مــیداد و خوشــبختان­ه هــر جــا که اجــرا میشــود با اســتقبال خوبی همــراه اســت. اما من ســعی میکنم که در البه الی آثار به نمایشهای دیگر نیز بپردازم. ■ سه نشــان برجســته بینالمللی دارید. نشانلژیوند­ونورفرانسه،شوالیهفران­سه و ابن سینا؛ درباره چگونگی دریافت این سهنشانتوضی­حدهید.

ایــن ســه نشــان در حــوزه تئاتــر بــه اینجانــب اهدا شــد. توجــه به آثــار ادبی ایران نشــان ابن سینا را برایم به ارمغان آورد. اگــر آدم خودخــواه نباشــد هــر نمایشــی که روی صحنــه میبرد ممکن است توجه مخاطبان را بهدست بیاورد. با ایــن اتفاقات این توجه، باعث کســب افتخارات میشود و این نشانها بهدلیل آثار نمایشی اهدا شده اند. ■ در آثارتــان عناصــر تعزیــه را بــه کار میبرید. چرا؟

مــن اصــوالً در ایــران بــزرگ شــدم و به تمــام رویدادهای ایرانــی توجه دارم. مــن به تعزیــه توجه ویــژهای دارم و فکر میکنم تعزیه ریشــه تئاتر تراژدی ایران اســت و اگر پیش بیاید از عناصر این هنر اصیل استفاده میکنم. ■ تئاتر پازارگاد چگونه شکل گرفت؟

وقتی به ایران آمدم81ســا­ل داشتم. ایــن گــروه را بــا حمیــد ســمندریان راهانــداز­ی کردیــم. ایــن گروه نفــوذ کرد وآثارمان با اســتقبال روبهرو شــد، زیرا ما آثارمــدرن را به روی صحنــه میبردیم. خودمــان نمیدانســت­یم کــه طرفــداران بســیاری پیدا کرده ایم؛ امــا واقعاً آثار ما مورد توجه مردم قرار میگرفت. 10 سال با حمید سمندریان همکاری کردیم. ■ استاد سمندریان نیز تازه به ایران آمده بود؛ بنابرایــن دو نگاه تــازه در مورد تئاتر مدرن با هم تلفیق شده بود.

بلــه. البته او به ســبک خــود و من به ســبک خودم اجرا مــی کردیــم و بعد از 10 ســال من رئیس فوق برنامه دانشگاه تهران شــدم و بشــدت هم موفق شدم. آن زمان آقای عالیخانی رئیس دانشگاه تهــران بود و بشــدت به تئاتــر عالقهمند بــود و امکانــات الزم را نیــز دراختیار من قــرار داد و گفــت: «امــا مزاحمتــی برای دانشــکدهه­ا بهوجــود نیایــد» مــن قصد داشتم تئاتر ریشه بدواند در دل جوانها و دانشــجویا­ن. مــن تمام دانشــکدهه­ا را بازدید کردم و بشــدت مراعــات کردم تا هیــچ دانشــکدها­ی احســاس مزاحمت نکند. ■ چطور شــد که تاالر مولوی راهاندازی و تأسیس شد؟

مــا هــر دانشــکدها­ی کــه میرفتیــم احســاس مزاحمــت بــود. مــن دلــم نمیخواســت مزاحمتی با اجــرای تئاتر پیش بیاید. احســاس میکردم میهمان ناخواندهای­م. بنابراین با رئیس دانشگاه صحبــت کــردم کــه «اگــر یــک جایــگاه مخصوصــی بــرای فعالیتهــا­ی حــوزه تئاتر درنظرگرفته شــود، بهتر است.» به یاد دارم که به من پیشنهاد داد تا تمامی دانشــگاه را بازدیــد کنــم و از امکانــات آن باخبــر شــوم و هــر دانشــکدها­ی را که خواســتم برای مقر اصلی فعالیتهای تئاتــری انتخــاب کنم. من محــل کنونی تاالر مولوی را در نظرگرفتم. در آن زمان آنجــا یــک انبار بــزرگ بــود و آن انبــار را پیشــنهاد دادم. آقای عالیخانی گفت که آنجا نمیتوانید کارکنید. آنجا انبار است و من گفتم که چــرا میتوان. میخواهم دســتمان باز باشد و گفت اجازه بده من کمی فکــر کنم و بعــد از مدتی موافقت کرد و ما فعالیت تئاتری خودمان را آغاز کردیم. ■ امــروز تاالرمولــ­وی یکــی از بهتریــن ســالنهای حرفهای و مدرن کشور است. چه کســی خطوط نــوری و دیگــر امکانات سالن را طراحی کرد؟

خودم. من فکــر کردم حاال که چنین فرصــت وموقعیتــی به مــن داده شــده بگــذار از امکانات موجود جهان در ایران اســتفاده کنــم وحتی به رئیس دانشــگاه گفتم و او گفت با مســئولیت خودت این کار را بکــن. پــس ابتــدا انبــار تخلیه شــد و بعــد هم برای شــکلگیری و تأســیس ســالن تئاتر حمایت کرد و من ایدههای خود را اجرایی کردم. ■ چطور شد که تا این حد با شما همکاری میکرد؟

آقــای عالیخانــی مــن را از پاریــس میشــناخت. آشــنایی چندیــن ســاله داشــت و از ســوی دیگــر خــودش نیز به تئاتــر توجــه داشــت. وقتــی ســالن تئاتر آماده شــد همه میخواســتن­د که در این ســالن نمایش اجرا کنند. درحال حاضر هم هنوز بســیاری از هنرمندان دوســت دارند که دراین سالن نمایش اجرا کنند. درآن زمان بسیاری از افراد سنگاندازی میکردنــد امــا مــن دســت از فعالیــت برنداشتم. با این حال هرکاری که بکنید همــواره مورد تشــویق قــرار نمیگیرید.

یــاد دارم کــه گاهــی دانشــجویا­ن حرفهایــی میزدنــد کــه هــم برایــم دردناک بود وهم تعجب میکردم. مثالً میگفتند که «خانم صابــری میتوانید کاری کنید که من تئاتر را ببینم، اما کسی مــرا نبینــد.» گفتــم مــن کــه نمیتوانم معجزه کنم، نیا.» گفت: «مگر میشود درخانــه تــان میهمانــی باشــد و شــما نیاییــد؟» او حتــی از دانشــجویا­ن دیگــر هم میترسید که تحقیرش کنند. از این مســائل هم بــود و فکر نکنیــد که خیلی ساده سالن تئاتر مولوی شکل گرفت. ■ درآثارتــا­ن تــالش برای حفــظ ادبیات فارسی داشتهاید و ازعطار، مولوی، فروغ فرخزاد ...و اجرا داشتید، چرا؟

زیــرا مــن فکــر میکنــم شــعر ایران همچــون حلقههــای یــک زنجیــر بــه هم پیوســته اســت و شــعر در ایران چه کالســیک و چه مدرن ســابقهای داشته. سابقه شعر در ایران دیرینه است. ■ درباره فروغ فرخزاد نمایشــنام­ه «من ازکجا عشــق ازکجــا» را در لــس آنجلس اجرا کردید. چرا؟

یکــی از شــعرای مطــرح بــود ومــن کارهایــش را میدیــدم. وقتــی میرفتم کارهایــش رامی دیدم؛ تمــام وجودم از هیجــان میلرزید. بخصــوص این خانه ســیاه اســت کــه تفکــر برانگیز هــم بود. فــروغ فرخــزاد آدم خاصــی بــود. من با او دوســت بودم و برایم بازی میکرد. او از هیچ چیز نمیترســید، بشدت جسور بــود. خــود را پنهــان نمیکرد و بشــدت تأثیرگذار بــود. اغلب مردم به خانهاش ســنگ پرتــاب میکردنــد و بــه نوعــی بهعنــوان یک شــاعر برجســته شــناخته نمیشــد و با دیده تحقیرآمیز به او نگاه میشد. ■ چرا با یک شاعر مطرح چنین برخورد میشد؟

شــاید یکــی از دالیل این بــود که بانو بــود و جامعه هنــوز آمادگی اشــعارش را نداشــت. جامعــه بتدریــج حرکــت میکند. همچون تئاترکه امروز بســیاری عالقهمنــد بــه تئاترهســت­ند درحالی که زمانی، خانوادهها نسبت به تئاتر موضع داشتند. ■ شرح حال فروغ فرخزاد بیشباهت به شخصیت دکتر استوکمان در نمایشنامه دشمنمردمنی­ستو...

بلــه. اغلــب جمعههــا کــه بــه خانه فــروغ میرفتیــم بــه خانــهاش ســنگ پرتاب میشــد. به هر حــال جامعه او را نمیپذیرفت. ■ چه شــد که ســهراب ســپهری موضوع نمایشنامه«من به باغ عرفان» شد؟

مــن در دورهای فعالیــت میکــردم کــه بــا آنها همزمــان بــودم وهمــه آنها را شــناختم. ســپهری یکــی از شــاعران برجســتهای بود که من شــانس آشنایی با او را داشتم. یادم میآید که تابلویی از اوخریده بودم. زمانی که میخواست به دیوار نصب کند؛ گفت:«می بخشــید که دیوار را سوراخ میکنم» او واقعاً حساس بــود و فکــر میکــرد که بــه دیوار آســیب میزنــد. در آن زمــان قیمــت تابلوهای ســپهری به قدری که امروز بود، نیست. امــروز دیگــر تابلوهــای او یــک ســرمایه اســت. امــا مــن در آن زمــان آثــارش را دوســت داشــتم و امــروز هــم میدانــم چه ارزشــی دارد. ســهراب ســپهری یک هنرمند بینظیــر ومتواضعی بود و یک گنجینه برای ایران محسوب میشود. در زمان حیاتش بــه ارزش واقعی آنها پی برده نشد و بعدها شــناخته شد. افتخار میکنــم که بــا ســهراب ســپهری، فروغ فرخزاد ...و آشنا شدم. ■ شــاید بههمیــن دلیــل نیــز بــه شــما لقب«بانوی عشق و عرفان» داه شده؟

نمیدانم. عشق و عرفان در وجودم اســت. به عرفــان تظاهــر نمیکنم. فکر میکنــم حضــور مــادرم و قصههایی که برایــم تعریــف میکــرد درشــکل گیری شخصیتم بسیار تأثیرگذار بوده. بعدها که با تعزیه خوانها آشــنا شدم وجودم دگرگون شد. ■ یکــی از تأثیرگذارت­ریــن خاطرههــا یــا آموزههــای تعزیــه خوانهــا را برایمــان تعریفکنید؟

یادم هست که یک روز یکی از تعزیه خوانهــای برجســته کــه فکــر نمیکنم دیگر درقید حیات باشد آمده بود و من از او خواســتم تا برایم تعزیه بخواند و او گفت:«صــدا کوچیکــه رو میخواهــی یا صدا بزرگه؟» من تعجب کردم و گفتم «صــدا بزرگه» و او چنان عربدهای زد که ســقف داشــت فرو میریخت. بهقدری با شــور و هیجان بود که من مانده بودم تعزیــه خوانها کجا تربیت شــدهاند که چنین صدایی دارند؟! ■ دوبــار نمایشــنام­ه «کرگــدن» اثــر یونســکو را در ایران ترجمــه و اجرا کردید که تــا آن زمان هیــچ کس هنــوز آن اثر را

نمیشناخت. چه شد که تصمیم گرفتید این نمایشنامه را ترجمه کنید؟

مــن اساســاً بــه آثــار یونســکو عالقــه وافری داشــتم و یکبار به ایران دعوتش کــردم و درجمــع دانشــجویی جلســه پرســش و پاســخ برگزارکــر­دم. بهنظرم یونســکو یک نمایشنامه نویس برجسته و کرگــدن نمایشــنام­های خــاص و بینظیری اســت. در آن زمان جســارت عجیبی داشتم که اگر بهگذشته برگردم شــاید جلســه پرســش و پاســخ را برگزار نکنــم. بههرحال آن جلســه را با حضور نهاونــدی، آقــای عالیخانــی و یونســکو برگــزار کــردم. بعدهــا فکــر میکــردم کــه اگــر دانشــجویا­ن حملــه میکردنــد مــا چــه میکردیــم؟! دکتــر نهاونــدی مــدام دلشــوره داشــت. دانشــجویا­ن سؤالهای تندی میپرسیدند و رشیدی میخواســت این ســؤاالت را به یونســکو مطــرح نکنــد و یونســکو مصــّر بــود کــه ســؤاالت را برایــش ترجمــه کنیــم و او پاسخ بدهد.

چه سؤاالتی؟

میگفتنــد آیــا میخواهیــد در ایــن نمایشــنام­ه مردم را بــه انقالب تحریک کنیــد؟ البتــه کرگــدن نمایشــنام­های سیاســی بود و دانشــجویا­ن هم پر بیراه نمیگفتنــد. یونســکو جــواب داد کــه اگر بخواهم کار سیاسی بکنم در فرانسه این کار را انجــام میدهــد. اگر فکــر میکنید من آمــدهام کــه در ایــران انقــالب کنم، اشــتباه میکنیــد. مــن عهــده دار کشــور خودم هستم و اگر قرار باشد انقالب کنم درکشور خودم انقالب میکنم.

چه شد که استاد سمندریان بعدها این نمایشنامه را به روی صحنه برد؟

ســمندریان میخواســت کرگــدن را درتاالرمول­ــوی بــه روی صحنــه ببــرد و مــا برایــش مجوزگرفتیـ­ـم. امــا یــک مــوردی برای ایــن اثرپیش آمــد. اجرای ســمندریان دربین دانشــجویا­ن محرک بــود و آنهــا را بــه ســمت انقالبی شــدن پیش برد و عجیب آنکه تمام دانشگاه از این جنبش حمایت کرد.

دولت وقت مداخلهای نکرد؟

خیــر. امــا این اجــرا اساســاً جنبش زا بــود. اما هم آقــای عالیخانی و هم آقای نهاوندی رؤسای دانشگاه ارزش کارهای تئاتــری را میدانســتن­د و نمایشهــا را پشتیبانی کردند.

در اجــرای شــمس پرنــده درعمــارت مســعودیه بازیگــر سرشــناس«اصغرهمت» را بهعنــوان بازیگران دعوت کردید. چرا؟

بههرحال من از بســیاری از بازیگران کــه بــه ایــن نــوع نمایشهــا عالقهمنــد هســتند، دعوت کردیــم. بعضی دعوت را میپذیرفتنـ­ـد و برخــی نمیپذیرفتن­د و بعضــی موقعهــا هم دعوت مناســبی نبــود، زیــرا کارهــای مــا آوانــگارد بــود و برخــی از هنرمنــدان آشــنایی نداشــتند. آقای همت را هــم دعوت کردم و او هم آمــد و مدتی هــم تمرین کردیــم؛ اما به نتیجه مطلوب نرسیدیم. بنابراین دوره که تمام شد همکاری را ادامه ندادیم.

دربــاره نمایــش کــوروش کــه درحــال تمرین در تــاالر وحدت هســتید، توضیح دهید؟

کوروش هنوز مجــوز نگرفته و ما تنها درحال تمرین هســتیم. ممکن است به روی صحنه بیاید یا نیاید.

ایدههــای برجســته پارســی و تاریخــی وجــود دارد. چــرا کــوروش ایــده اجــرای نمایش شما شد؟

فرهنــگ ایــران ریشــههای قــوی درباورهــا­ی نهفتــه وتاریــخ مــا دارد. «کــوروش» تاریــخ ایــران اســت. نمیتوانم به تاریخ کشــورم نیندیشــم. چــه ســعدی، چــه کــوروش ...و هــر نمایشــی که من در موضوعیت ادبیات فارســی کارکــردم. اینکــه آیــا اجــرای خوبــی خواهد شــد یا نــه نمیدانم. اما موضوعاتــی کــه مــن درنظرمــی گیرم، مسائل مورد توجه و عالقه قلبی مردم ایــران اســت و کاری را بــه روی صحنــه نمیبــرم کــه مــردم از دیدنش خســته شــوند. مــن بــرای دلم آثــار را بــه روی صحنه نمیبرم بلکه برای مردم تولید میکنــم. در واقــع یــک ســوی اجــرای تئاتر«مــردم و مخاطبان»هســتند و اگرصرفــاً بــرای دلم بســازم ومــردم از دیــدن آن لــذت نبرنــد هیــچ فایدهای نــدارد. اگــر مخاطــب نباشــد نوعــی خودخواهــی اســت؛ زیــرا تجهیــزات را دراختیــار میگیــرم و بــدون مخاطــب فایده نــدارد. اما بــه این مســأله ایمان دارم کــه هرگز نمایشــی را بــدون مجوز به روی صحنه نخواهم برد.

شــما بهعنــوان یکــی از پیشکســوتا­ن عرصه تئاتر ایران، نســل آینده تئاتر ایران را چطــور پیشبینــی میکنید و بــا توجه بــه تجربههایــ­ی کــه از هنرمنــدان جوان داشــته اید چه برنامهای برای آنها در نظر دارید؟

جامعــه همــواره پیش مــیرود و اگر جامعه پیشــرفت نداشــته باشــد، مرده اســت. زمانی که من فعالیت میکردم، تمام رؤســای دانشگاهها واقعاً فرهنگی بودنــد وتئاتــر را بخوبــی میشــناختن­د. دلــم میخواهــد تئاتــر ایــران قدمهای محکمی بــردارد و البته لیاقتش را دارد. جوانهایی که من با آنها همکاری دارم، اســتعداده­ای شــگرفی دارند. امیدوارم راه برای پیشرفتشــا­ن باز باشد زیرا تئاتر پایهگــذار انقالب نیســت. یــک فرهنگ است که بچهها باید یاد بگیرند. جوانها عشــق به تئاتر وحرفه تئاتــر دارند. دلم میخواهــد امکانــات در اختیارم باشــد تا نســلی را که درحال شــکلگیری است بخوبــی هدایــت کنم. نســلی کــه آینده تئاتــر ایــران را خواهنــد ســاخت. مــن از بزرگان بســیار آموختم. نسل گذشتهای که دیگرنیســت­ند. اما نســل آینــده را باید ساخت. بیاییم دست به دست یکدیگر بدهیم ونســل آینــده را بــه بهترین نحو تربیت کنیم.

فروغ فرخزاد آدم خاصی بود. من با او دوست بودم و برایم بازی میکرد. او از هیچ چیز نمیترسید، بشدت جسور بود. خود را پنهان نمیکرد و بشدت تأثیرگذار بود. اغلب مردم به خانهاش سنگ پرتاب میکردند و به نوعی بهعنوان یک شاعر برجسته شناخته نمیشد و با دیده تحقیرآمیز به او نگاه میشد

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran