Iran Newspaper

وقتی ادبیات به تو میگوید: بنویس!

- احمد شاکری نویسنده

ادبیــات -بــه معنای عــام آن- از ســنین نوجوانی بــرای مــن آغاز شــد. فضایــی کــه از آن بــه عنوان عاقه یاد میکنیم چیزی فراتر از مواجههای است کــه معمــوالً دانشآمــوز­ان بــا ادبیــات در دروس تحصیلی شــان دارنــد. یعنی ســطحی عمیقتر و احساســی تر؛ به نوعی نتیجه یک انتخاب اســت و این انتخاب بسیار مهم اســت. در دوران نوجوانی ایــن فرصــت برای من بارها پیش آمد که در معــرض انتخاب قرار بگیرم تا بتوانــم آثار داســتانی را مطالعــه کنم. این یک مواجهه اولیــه بود. یعنی هر فــرد میتوانــد خودش را به عنــوان خواننــده ادبیات بدانــد و مواجهه اولیه من بســیار احساســی بــود و وجه ســرگرم کننــده و تفریحــیاش برایم مهم بود. در ســالهای بعد، این مواجهه بیشــتر شــد و بخصوص ورودم به حوزه علمیــه باعث شــد تا منطق چــون و چرایی و اســتداللی این انتخــاب برایم مهمتــر جلــوه کنــد؛ مشــهور اســت کــه در مباحثــات طلبهها با هــم فضای بحث بســیار گرم و گیرا و پرحرارتی ایجاد میشود، چرا؟ چون جستوجوی عمق معناســت کــه در این گونه بحثهــا اهمیت دارد. زمانی کــه من وارد حوزه ادبیات شــدم 6-5 ســالی بود کــه از دروس حوزویام گذشــته بود و از همیــن رو بــود که ورود جدی تری به ادبیات داشــتم. در واقــع دیگر ادبیات فقــط برایم لذت نبود، بلکه پدیدهای بود که میشــد، آن را تحلیل کرد و به عمقش رفت. پس مواجهه دوم من مواجهه یک مخاطب عقلگرا بود، اما در ســطح ســوم مواجهه، در مقام تولید و آفرینش وارد شدم؛ در این سطح برخــورد، در حقیقــت آنچه واجد اهمیت اســت، نگرهها و دیدگاه و بینشــی است که ادبیات به فرد میدهد و این سطح به مراتب درونیتر است.

نکتــه دیگــر این اســت که در مقــام خواننده این ما هســتیم کــه ادبیات را انتخاب کنیم اما در مقام نویسنده، وضعیت متفاوت است و این نسبت بین نویســنده و موضوع ادبی شــکل عکس به خود میگیرد؛ یعنی ادبیات است که نویســنده را انتخاب میکند. ســوژهها به نویسنده میگویند من را بنویس. یکی از چالشهای مهم نویسندگان این است که چطور باید با تمایل عمیق و مستمر داستان نویسی در خود کنار بیایند؟ یعنی هم دوست دارند بنویسند و هم دوست دارند آنقدر آن ایده در ذهنشان پخته شود تا بتوانند آن را ارائه دهنــد. ایــن چالش هم ســخت و هم لذت بخش اســت. نویســنده ســال ها ممکن اســت درگیر این کشــمکش باشد که چه زمان شــروع به نوشتن فان داســتان کند؟ و «نوشــتن» مرحله پایانی این فرآیند ذهنی است. این تجربه عمیقتر است و شاید بشود گفت که این زندگی است که نویسنده را انتخاب میکند و نه برعکس. پس فرآیند نوشتن هم فرآیندی کاماً اختیاری نیست.

اینجــا بحث تفاوت نوشــتن با اندیشــیدن پیــش میآیــد و اینکه این تفاوتهــا چــه هســتند.؛هر شــاخه علمی یــک فرآیند عقلــی و تجربی را پشــت ســر میگذارد که این فرآیند مســتقیماً به داســتان یــا متن تبدیل نمیشود. به نظر من بخشی از زیست هرفرد مستقیماً به داستان تبدیل میشــود که ربطی به تجربههای او دارد و با احساسات و عواطفش پیوند خورده اســت. انســانها با این جنبه احساســی و عاطفی از زندگیشان در حقیقت وارد داســتان میشوند. بعضی از استادان علوم عقلی و منقول دانشجویان خودشان را نهی میکنند از ورود به حوزههای داستانی. چون معتقدند فکر در حوزه داســتانی و وهمی و ذهنی و خیالی جنس عقل را در انســان تضعیف میکند،اما برای این مســأله مؤثر بود که در مقاطعی که از درس حوزوی فارغ میشــدم امــکان همراهی برخی برنامههایی را داشــتم که مربــوط به دفاع مقــدس و بازماندگان ایــن دوران بود. یعنی در طــول چندســال به واســطه اینکه بــرادرم از جانبازان انقاب هســتند به محافلی ورود داشــتم که انباشــته از خاطرات بود. انباشته از تجربیات ناگفتــه و آدم هایی بود که شــاید کمتر آنهــا را میبینیم. این یعنی خود زندگی و تا زندگی نباشد هیچ داستانی شکل نمیگیرد.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran