هرزنویسی و متن سازیهای امروز خلق الساعه نیست!
شعردهههفتادورویکردهایشعرامروزدرگفتوگوباعلیرضاپنجهای
علیرضــا پنجــهای از شاعرانیســت کــه آثــارش در دهــه شــصت خوانده و شــنیده شــد اما از معدودشاعرانیست که شعرش زمینهســاز شــعر دهه هفتــاد -با تمــام فراز و فرودهایــش- نیــز شــد؛ او در دهــه هفتــاد بــا گســترش کار تحقیــق و روزنامهنــگاری ادبی خود، به یکــی از چهرههای معتبر این حوزه تخصصی بدل شــد و معرف شــماری از شــاعرانی که در این دهه، شناخته شدند. وی البتــه این مهــم را نــه در پایتخت که در اســتان خود گیــان به انجــام و فرجام رســاند. در دو دهه اخیــر، او کمتر به امــر روزنامهنگاری تخصصی ادبی و بیشــتر به انتشــار دفترهای شــعر خود پرداخته که بخشــی از این آثار، شعرهای منتشرنشــده دهه هفتاد او هستند و از معدودشاعرانیســت کــه باوجــود دوری از امکانات رســانهای تهران، شــعرش همچنان مخاطبان خاص خــود را دارد. ایــن گفتوگو پیرامون دالیل شــکلگیری شــعر هفتاد و تداوم آن در دهههای اخیر اســت. امید که روشنیبخش برخی از نکات از یادرفته یا در محاق مانده شعر معاصر باشد.
■ بگذاریدازاینجاشروعکنیمکهزمینههاى اجتماعــی و فرهنگی و ادبــی جریان هاى شعرىپیشرودردهههفتادچهبوده؟
شــعر یــک پدیــده زنــده اســت و هــر از چنــدی نیازمنــد خانهتکانیســت. در اینخانــه تکانــی برخــی کارکردهــا و رفتارهــای مســتعمل در حلقــه شــعر ناکارآمــد تشــخیص داده شــده و کنــار گذاشتهمیشوند.انگیزهدیگرشدگیشعر پســاانقالب از دهه ۰۶ کلیــد خورد، منتها بهواســطه وجود ســاختار ممیــزی جدید پساجنگ و شرایط خاص انقالبیگری در سیاست و اجتماع، شاعران به استعاره و کنایهپناهآوردند،تااینکهبااتمامجنگدر سال ۸۶ شعر ما بواسطه تغییر مناسبات و باورداشــتهای جهان، کمکم خواست خــود را از نفــوذ نســلی کــه ایدئولوژیــک میاندیشید، برهاند. هم ازاین رو با نماد یکه شــعری این جریان که طرز شاملویی بود فاصله گرفت و تالش کرد تا از بند آن رهایییابد... ■ باایناوصاف،اینسؤالپیشمیآیدکه باوجوداینرهایی،نسبتاینجریانهاى شعرى با جریان هاى شعرى مدرن پیش از آندرچیست؟
ادبیات در هر دوره وامدار دوره پیشین استوهرگزمحصولخلقالساعهنبوده. ایــن حقیقــت برآمــده از ســامانه علمی مغز و ژنتیک ماست در وجه تأثیرگذاری و تأثرپذیــری؛ البته مــن در این خصوص صاحبنظر نیســتم و باید از اهلش پرسید چرایــی آن را؛ امــا در وجــه تجربیاش به گمانــم تــوان ابــراز رأی دارم. همان گونه کــه میدانیــم ادبیــات نــو وقتــی حدوث مییابد که وضعیت رایج تثبتشــده به مرحله تکرار رسیده باشد بنابراین بهنظر میرســد ســبب بــروز نــو، مســتعملی و کهنگی وضعیت رایج و تثبتشده است؛ البته یکی از دالیل آســیب شناسی جدی ادبیــات در کهن بوم و بر، این وجه اســت که مــا متون بینظیر خاص خــود را برای نوکردگــی خویــش داریم و اما بهواســطه سلطه غرب در وجوه متنوع زندگی امروز بشــر، غربیها که به لحــاظ کمیت نخبه تاریخچهای پر و پیمانتــر از ما ندارند اما به مــوازات ما موفق به فــرآوری تولیدات مختلــف و از جمله اندیشــه ما شــدهاند، هماز اینرو هوششــان حکم میکند هر از چندی توسط یک شارح وضعیتی دیگر برای مناسبات خود تعبیه و اختیار کنند. ما نیــز اگرچه دسترســی بــه گنجینههای معظمی داریم اما در کمال تأسف دیگر
قرنها از ســلطه امپراطــوری ما برجهان میگــذرد از ایــنرو عــدم تســری زبــان و فرهنگ مــا بهواســطه ســلطه و از طریق محمــل زبــان پارســی غیر ممکن اســت بنابرایــن نیک میدانیم کــه این نقصان سبب خسرانهای بســیاری در این راستا شده است. ■ این پرســش، در چهار دهه اخیر همواره مطرح بــوده کــه آمیختگــی شــعر مدرن ما با شــعر هزارســاله، چــه نســبتی دارد با وضعیتهنرپسامدرندرغرب؟آیاازیک جنساند؟
در واقع ما وضعیتهای دیگری را ذاتاً باید دنبال کنیم چون موقعیت وجودی و مناسبات جوامع ما در پدیدارشناسیمان کامالً توفیر آشکار با وضعیت غرب دارد. اکنــون آنهــا هســتند که بواســطه ســلطه اقتصــادی و سیاســی خــود بــر فرهنگ و اجتماع شرق تأثیرگذارند، چرا که قدرت، ســلطهآور اســت و ســلطه، مناســبات جوامع را بر اساس نیازهای خود تعریف میکنــد؛ یعنــی اطالعــات و پــردازش در جهت سامانه مورد نیاز مناسبات قدرت وسلطهاست.اسنوبیسم[قمپزمآبی،تازه به دورانرسیدگی] رایج در تمام زمینهها بیشــتر برآینــد شــیفتگی منورالفکرهای جهان شــرق است، البته قصد ما تقسیم جهان به شــمال و جنوب و شــرق و غرب نیست؛ بلکه تحلیل مشــخص از شرایط مشخص بهعنوان چراغ نقد حضور ما در مناسباتجهانیست... ■ شایدبراینسلنواینسؤالمطرحشود که تفاوت نوگرایی نیما با اسنوبیسم در چه بوده؟
در واقــع نیمــا انقالبگــری بــود کــه بــر تســلط «شــعر منظــوم یــا (مــوزون متقارن)»خط بطالن کشــید و مستعمل شــدن و غیرکاربــردی بودن ایــن عمارت هزارســاله را در مناسبات اجتماعی زمان خود فریاد کشــید. هم از ایــنرو مانند هر انقالبگری هزینههای بس ســنگینی هم بابتشوریدنشمتحملشد.(تهمتها و انگ زنیها و بایکوت کردنها و شــایعه کــردن بیســوادی او )...و نیمــا انقالبگــر طرز «شــعر مــوزون غیــر متقارن بــود» و شــاملو تــالش موفقی کرد تا توانســت به مثابه یک کودتاگر «شــعر نوبنیاد موزون غیر متقارن» نیمایی را بهســمت «شعر منثور موزون» ســوق دهد. موفق هم شد و بــه ســهم خود توانســت از فضــای طرز شــعری خــود بــرای اهــداف اجتمــاع در جستوجوی آزادی آن زمان بهره َب َرد. در واقعدرروزگارپساجنگ،شعرماخواست خود را از ســیطره شــعر طرز شاملویی که یکــی از شــقوق شــعر منثــور ایران اســت برهانــد. جنــگ تمام شــده بــود و کم کم جامعــه میرفــت که یــاد بگیرد شــاعر را دیگر «زبان توده» نشناسد و از شاعر لذت و خلــق زیبایی بخواهد. همیــن طور هم شد. بخش پیشرو شعر ایران کار خودش را کرده بود. کاریکلماتورهای پرویز شــاپور [کهرندانهتوسطشاملوازهمخانوادگیبا شعر -به واســطه مژده به خالق آن برای ابــالغ نامگذاری یک گونه جدیــد ادبی با نــام جدیدالــوالده «کاریکلماتــور»- دور مانــده بود و بر اســاس همــان نامگذاری مرزش تعیین شده بود که یعنی حدت را بدانتوصرفاًمفتخربههمسایگیشعری و دیگــر هیچ!]از آنجا که آب در ســرازیری رد خود گیرد، پس از دو دهه توسط برخی شــاعران مــورد کاربرد قرار گرفــت و البته این کاریکلماتورها با شعرهای کوتاه نافذ شــاعران هایکــو و طرحوارههای شــعری و انواع شــعر کوتاه تلفیق یافت. از سویی عنصر طنز کاریکلماتور در شعر جانشین طنز رندانه و تلخ ادبی شــد. یعنی نوعی طنز ژورنالیستی یا طنز رسانهای به حیاط خلــوت شــعر راه یافــت تــا رفتــه رفته به اندرونی راهی شــود و محرم حریم شــعر شود.
از ســویی رونــق ترجمه و ســرریز آرای «باختین»، «روالن بــارت»، «پل ریکور»، «تــری ایگلتــون»، «سوســور»، «والتــر بنیامیــن»، «ویتگنشــتاین»، «پوپــر»، «دریــدا»، «هابــر مــاس»، «مارتیــن هایدگــر»، «ماکس وبــر» ...و که اغلب به طور قطره چکان توسط برخی زباندانان و شــاعران و مترجمان آشــنا بــا زبانهای غربــی و ادبیــات غــرب به جامعــه ادبی تزریق میشــد و این رونــد با ترجمههای بابکاحمدیورامینجهانبگلو،اباذری، نوذری و بسیاری دیگر از فعاالن این حوزه رونــد شــتابندهای گرفت، در واقع چشــم و گــوش منورالفکرهــا را از طریق مباحث مطروحــه توســط نظریهپــردازان غربی، حسابی روشن کرد. هم از اینرو رسانهها و هر یک از شاعران از این نسیم تازه دمیده شده بر فضای ادبیات و هنر سهم خواهی کردند. عارضه بروز چنین اتمســفرهایی هم، یکی اسنوبیســم است. یعنی برخی رفتند بهجــای چالش با نظریات ایشــان دربست زیر علمشــان سینه زدند و غالم حلقهبهگــوش و خدمتگزارشــان شــدند و هــر چــه اســتاد غــرب میگفــت همان را در محافــل و نوشــتههای خــود تســری میدادند. خب جماعت صبح زنده باد و عصر مرده باد همین است دیگر. در این میانعدهایقائمبهذاتوآتشبهاختیار، با پدیدار شــدن جریانات نو با آن همگام شــده و البته با تکیه بــر ارزشهای خود و با تحلیل مشــخص از شــرایط مشــخص پیــش رفتند و شــعر خود را دیگــر کردند. شعر اشیا، شعر طنز، انواع شعر زبانمدار و گفتارمدار و گونههای شــعر دیداری. در حقیقــت ریشــه در متون خودی داشــتند امــا از انصاف دور نشــویم کــه تئوریهای ترجمهشده آقایان سبب بازشدن چشم مــا بــه داشــتههای خودمان شــد چــرا که نمونههــای مــورد نظــر ایشــان به شــکل مقدماتــی در متــون خود ما بود و ایشــان صرفــاً با هنــر هرمنوتیــک و درنگادرنگ همانها را فرآوری و با بستههای مناسب در ســبد ما گذاشــتند کــه البته دستشــان درد نکند. از دیگر سو روند نوجویی چنان شــتابنده و همهگیــر شــد کــه در اینمیان حتی شاعران «شعر موزون متقارن »هم نخواستند از این قطار جا بمانند و در بستر شعر قدمایی حرکتهای نویی را طراحی کردندکهالبتهجملگیبدوندرنظرگیری انقالب نیما و پسااو چنین پردازشهایی در شــعر قدمایی (شــعر موزون متقارن) متصورنبود. ■ حاصــلچنیــنوضعیتمتضــادودر عینحالهمگرادرکسبنتیجهچهبود؟
در واقع برخی مدعیان شعر هفتاد از سر نوآمدگی، ســهمخواهی از کل دهه را [آنهم از اواسط آنکه «نوآمدگی» با فوج نشریاتزنجیرهایزماندولتاصالحات رواج یافته بود] غنیمت دانســتند و چون
اسلوب تصدی گری دبیری سرویسهای شــعر و قصــه تغییــر ماهــوی یافتــه بود بنابرایــن تصــدی این جایگاههــای مهم و نســل ســاز بــه نوآمــدگان کــم تجربــه و تمامیتخواه واگذار شد. همان تصدیها که زمانی توســط شــاملو، نصرت و آتشی اداره میشد اکنون به مافیای کمدانش و مدعی ســپرده شــد. هم از این رو، رایگان هم شده یا با کمترین دستمزد مسئولیت ســرویسهای ادبــی رســانهها را گرفتند و شــروع کردند بــا خــود گفتوگو کــردن و در گفتوگوها حرفهــای نظریهپردازان را طوطیوار و گاه ناشــیانه حفــظ کردن و بازنشردادن. حتی شاعری هجرتگزیده رفته بود در یک کتابسازی با نام گمانم «باشاعرانامروز»کلمتنسخنرانییکی از شخصیتهای مهم در خارج کشور را به جای پاسخهای خود ارائه داده بود و البته کلی از اشــعار شــاعران ایرانی یک جنــگ خارجــی را هم به نام خود ســند زده بود.
نشــریات تأثیرگــذار ادبی نیــز در دهه هفتاد بهواسطه سرریز مجوزها به حاشیه رانده شــدند. در واقع جو مســلط سیاسی اصالحات سبب آمد تا ناخواسته هدایت شعر ما در مجالت از دست بزرگان خارج شود و به کمتجربگان سپرده شود. هم از ایــنرو بود که نه از تاک نشــان ماند و نه از تاکنشان. من همان زمان بدون داشتن دفتروتلفنوباکمترینامکانات،بهترین آثار ادبی ایــران و جهان را در گیالنزمین منتشــر کردم. آثار روزآمد و جالب اســت دوســتانی کــه در روزنامهها بودنــد از من ســبب کم کاریام را میپرســیدند. چون دیگر همه روزنامهخوان نشریات مربوط بــه اصالحــات شــده بودنــد و «آدینــه» و «گیــالن زمین» و «دنیای ســخن» زیر بار مطالب سیاســی رفته رفته از یاد شــدند. هم از ایــنرو «گــردون» را که عمالً جمع کرده بودند، «آدینه» را هم بهنوعی جمع کردنــد و «دنیای ســخن» هــم ابتر مانده بــود و نشــریات جدیدالــوالده هــم تحت عظمت مالی و اداری اصحاب اصالحات گمشدهبودند.آننشریاتمستقلکمکم در مــوج اصالحــات و ســاپورت هنگفــت یــاران اصالحــات بواســطه محدودیــت بودجهبهحاشیهراندهشدند.
و اکنون: جشنواره شعر راه میاندازند. افرادی که قدرت تشخیص چرایی توفیق یا عدم توفیق یک شــعر را ندارند به خود جــرأت قضــاوت میدهنــد. تــا بــه حلقه الیکیســتهای خود جایــزه دهند. برخی اخبــار ســخنرانی و فیلمســازی و جایــزه در خــارج را جعل میکنند. خوشــبختانه االن توســعه زباندانــی و شــبکههای در دســترس اجتماعی ســبب رکــود کارهای چنین دار و دســتههایی شــده چــرا که هر گونه ادعای کذب سریع رهگیری میشود و پتههــا روی آب میآینــد. برخی نیز نقد کتاب کردهاند، یکهــو از نقد نیما آمدهاند بــه نقــد کتاب بچــه محــل ۰2 سالهشــان کــه هــر روز زحمت چنــد صد الیــک را در فضاهای مجازی میکشــند. وقتــی مورد نقدقرارمیگیرندمیگویندخباینافراد کتابهایشــان را بــرای نقــد نفرســتادند. یکــی دیگر اعالن مینویســد در کانالها و شبکههای مجازی که بشتابید یک عکس شش در چهار و رزومه و یک مشت شعر، تــا از مینی بــوس هفتادیها جــا نمانید! یعنی پژوهنده در ســایه نشــیند و بخواهد تاریخســازان شرفیاب شوند با وقت قبلی البد تا در بارهشــان بنویســد. جل الخالق! اصــالً مناســبات و آداب برهم خــورده در این عجله گی دو یار دبستانی را نیز با خود کنــج کند که تنها به کارزار نرود. بعد گالیه میکننــد کتابها باد کرده رو دســتمان. خب همین اســت دیگر. ادب آداب دارد. بههرکتابفروشیمیرویتعدادکتابهااز تعدادمتقاضیانشعربرایمراجعان۰3 سالآیندهآنکتابفروشیبیشتراستمگر چه مقدار شما وقت دارید که کتابی برای خود یا عزیزی انتخاب کنید. هرزه نویسان وقــت شــما را میگیرنــد چون دسترســی به یک کتاب خــوب در فضای بیاخالقی جامعهکهکتابخوبدررسانههامعرفی نمیشــود و هر معرفــی در گرو چنداچند بــده بســتان اســت بیشــترین ضربــه را -در ایــن اتمســفر پلشــت- به کتــاب وارد میکنند. اگر چه فرمــت مطالعه خود به خود تغییر یافته و باید فکری برای فروش کتاب از طریق دانلود کرد و رفت به طرف پرینترهایتدوینگرکهاگرمتقاضیتمایل داشت کتاب مورد نظر را در مراکز فروش انتخــاب کند تا در نهایت پرینت شــده به صورتکتابتحویلششود.
خب در چنین منظری که شما توصیف میکنید،چهبایدکرد؟
بایــد صریح ســخن گفت مــا نیازمند یــک ســاز و کار جدیــد هســتیم. آن قــدر هرزهنویســی و کتابســازی و متنســازی زیــاد شــده که باید جــداً به فکر باشــیم تا برخی معتمــدان پژوهنده، خود رأســاً با مطالعه کتب و آثار در نشریات و سایتها بــه اعــالم وضعیت کمــی و کیفــی افراد بپردازند. در حال حاضر فقط ادعاست و بدون رفرنس حرفها گفته میشــود. ما در هر دهه نیازمند بررســی تحلیلی روند شــعر هستیم تا بتوانیم پســت و بلند هر دههراکارشناسانهبشناسیم.خوشبختانه ســرعت فضاهای مجازی سبب احتیاط بیشتر مدعیان شده چرا که با یک کلیک میتــوان به ســره و ناســره بــودن ادعا پی برد. پیشــنهاد دارم دوســتان تــازه آمده و حتیآنهاکهنادانستهبرخیازبدلکارانرا جایستارگانتصورکردهاند-کهایننمود و انعکاس مکاره بازار بدلکاران وًمافیای ایشان بوده - خود بیواسطه و راسا، به آثار منتشرشده در نشــریات، کتب و سایتها در دهههــا بپردازنــد یــا منتظــر تحلیل و تأویل پژوهندگان منصف باشند، چرا که قرار نیســت چهــره زیبای حقیقــت تا ابد پسپردهبماند.