Iran Newspaper

در زهدان کتابخانه رشد کردم

- علی خدایی داستان نویس

خالق «کتاب آذر» از مطالعه و شرایط خواندن میگوید يکى از اصلىترين دورههای كتابخوانى من از ســال 1355 و از دورهای شــروع شــد كه دانشــجو بودم. آن روزها برای كار تابستانى به كتابخانهای در اصفهان رفتم و وظيفهای كــه آنجا به من محول شــد اين بود كه در طبقــه بااليى كتابخانه، روزنامههاي­ى را كه قبالً خوانده شده بود و برای انبار كردن به آنجا مىفرستادند، مرتب كنم. بوی كاغذ روزنامه و لمس صفحات و جوهر روزنامهها در آن زمان واقعاً برايم لذت بخش و برای آيندهام خاطرهســاز بود. يادم مىآيد بخش آگهىهای ســينمايى روزنامه كيهان آن زمان من را بســيار شــيفته خود مىكرد و همين باعث مىشــد از آن كار لذت ببرم. امروز هم محل كار من يک بيمارستان است و اين بيمارستان يک كتابخانه دارد كه بيشتر برای گرفتن كتابهای علمى به آن مراجعه مىكنم. خارج از محيط كارم عضو كتابخانه مركزی شهر هستم و همچنين عضــو كتابخانــه مركــز اصفهانشناس­ــى كــه كتابهای مورد نيــاز و البته مــورد عالقــهام را آنجا پيــدا مىكنم. كتابخانــه خــودم هم كتابخانه مفصلى اســت اما يک زمانى حــس مىكنم كتاب يا مطلبــى را مىخواهم كه در مجموعه شــخصى خودم نيســت و ســعى مىكنم آن كتاب را از جاهای ديگر پيدا كنم. گاهى هم كتاب را در مجموعه خودم دارم ولى بهدليل تعدد كتابها و شــلوغى كتابخانهام نمىتوانم خيلى ســريع آنها را پيدا كنم. ضمن اينکه يک عامل كه باعث كشــش و جذب من به كتابخانهها مىشــود موجود بودن سفرنامههای مختلــف در كتابخانــه اســت. اما تا فرصت نوشــتن درباره شــرايط خواندن پيش آمده به اين نکته هم اشــاره كنم كه كتابخانهها­ی ما بيشتر شبيه سالنهای مطالعه بچههای كنکوری شدهاند و به نوعى فضای حداكثری كتابخانهها­ی ما تنها پاسخگوی اين قشر است يا متأسفانه در برخى موارد برخورد كتابدارها ميل و رغبتى برای مخاطب ايجاد نمىكنند و معموالً اشــتياقى به پاســخگويى به مراجعهكنند­ه خود ندارند در حالى كه انتظار مــىرود كتابدار بــه صورت خودجوش برای كمک به مراجعهكنند­ه اقدام كند. خيلى دوســت دارم كه بعد از بازنشســتگ­ى در شــغل فعلىام، مسئول سالن مجالت يک كتابخانه عمومى شــوم و ساعتها آنجا مشغول ورق زدن و خواندن مجالت باشم. بهنظرم خواندن مجالت باعث طراوت روح آدمى مىشود و من خواندن روزنامه و مجالت را هم از نوع مطالعه مفيد مىدانم. مطالب نگاشــته شــده در نشــريات به ذخاير معنوی و فرهنگى ما اضافه مىكنند. شايد در ظاهر همانند ريختن آب باران بر سطح زمين باشد كه بالفاصله بعد از پايان بارندگى خشــک مىشــوند، ولى ايــن آب در واقع به زير زمين مىرود و به يــک ذخيره زيرزمينى تبديل مىشود. در كتابخانهای كه عضو هستم در سالن نسخ نفيس خانمى كار مىكند كه با عصا راه مىرود. ايشان هر وقت كتابــى بــه مراجعين خود مىدهد انگار يک شــاخه گل ســرخ را از باغچهاش چيــده. كتابها برايش مقدس هســتند و تمــام مدتى كه كتــاب را امانت مىدهــد، از دور مراقب اســت و انگار با نگاهش مــدام به آدم تذكر مىدهــد كــه آرام ورق بــزن، مراقــب بــاش ...و اين حد عشــق و تعصب به كتــاب در اين خانــم و نگرانىها و دلواپسىهاي­ش در مورد مجموعهای كه مسئوليتش به عهده ايشان است هميشه برای من ستودنى وجالب بوده و هست.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran