نیم نگاه
روزی کـــه بـــرای افتتاح ایـــن کالسها به مدرســـه دعوت شدم از خوشحالی اشک میریختم. احساس میکـــردم اکبر و ســـعید در میـــان بچههای مدرســـه در حیـــاط روبهروی من ایســـتادهاند و بـــه من لبخند میزنند. آن روز بهترین لحظه زندگیام بود و بچهها با خوشحالی به کالس درس رفتند
در زندگی همیشـــه اعتقاد دارم که اگر بخشنده باشی خداوند چند برابر آن را میدهد. امروز با آنکه وضعیت مالـــی خوبی ندارم اما در کنار همســـر و دختر و پســـرم احساسخوشبختیمیکنم