Iran Newspaper

یک عمر شاعری

- جواد مجابی

نخســتين كتابم دیماه 1344 منتشــر شــد. در اين پنجاه و ســه ســال 80 كتاب در حوزههای مختلف هنر و ادبيات از من به چاپ رســيده اســت. نخستين مجموعه شعرم «فصلــى بــرای تو» نام داشــت كه دربرگيرنده نخســتين كوشــشهای جدی مــن در عرصه شــعر اســت. دومين كتابم با عنوان «يادداشتهای يک آدم پر مدعا» منتشر شــد. ســومين كتابم را ســيروس طاهباز در نشر اميركبير منتشر كرد. سيروس طاهباز در نشر اميركبير ويراستار بود، به من زنگ زد و گفت مجموعه شــعری به ما بدهيد تا منتشــر كنيم. آبانماه 134۹ ســومين مجموعه شــعرم «زوبينى بر قلب پاييز» در نشــر اميركبير منتشر شد. من و ســيروس طاهباز بواسطه كار روزنامهنگا­ری همديگر را مىشناختيم. آن موقع خيلى جوانبودم.سيروسطاهبا­زمسئولبخشا­دبىروزنامه­كيهانبودوم­نهمدربخش فرهنگى روزنامه اطالعات مشــغول بودم و با نوشــتههاي­م آشــنا بود. تصميم گرفت آثاری از نسل جوان شاعر و نويسنده را منتشر كند و به همين دليل در آن مقطع كتابى از چند شاعر جوان، ازجمله من، احمدرضا احمدی، مجيد نفيسى، منصور اوجى ...و را منتشر كرد. انتشارت اميركبير ساز وكاری تدارک ديده بود كه به نسل جوان فرصتى بدهدتاتجرب­ههایشانراد­رحوزهشعرود­استانعرضهك­نندكهبهنوب­هخودبسيارم­هم بود. عالوه بر ســيروس طاهباز ديگرانى هم بهعنوان ويراســتار و انتخابكنند­ه كتاب و مشاور در بخشهای مختلف به نشر اميركبير مشورت مىدادند و همكاری مىكردند. پيشتر از آن رويداد من و سيروس طاهباز در كانون نويسندگان سال 1347 همديگر را مىديديم. قبالً هم از طريق مجله آرش با سيروس طاهباز آشنا بودم و در پاتوقهای ادبــى همديگــر را مىديديم. آن اتفاق برايم مهم بود از اين جهت كه كتابم از ســوی نشر مهم اميركبير منتشر شد. از طرفى خوشحال بودم كه نشری تصميم گرفته بود به يكى از نويسندگان و فعاالن شناخته شده كتاب، اختيار عمل دهد تا در بخش ادبيات و نشر داستان و شعر ايرانى، به تصميم خودش عمل كند از نكات مهم اميركبير بود. بعــد از اين اقدام اميركبير در برخى ديگر نشــرها هم باب شــد. كتــاب را خيلى خوب چاپ مىكرد، مثالً همين اثرم «زوبينى بر قلب پاييز» با كيفيتى خيلى خوب و ممتاز چاپ شده بود. كتاب را به نشر مىسپرديم، سيروس طاهباز مىخواند و تأييد مىكرد و بعد مرتضى مميز برای آن طرح جلد مىساخت و با دقت ويراستاری مىشد. پس از انتشار كتاب، ناشر هم نسخههايى از كتاب، با دسته گل و رقم حقالتأليف را در يک برگ چک به در خانه نويسنده و مترجم مىفرستاد. چنين چيزی سابقه نداشت. اين كار بســيار جالب و تازهای بود. به طور عمومى كم كم احترام به نويســنده داشت باب مىشــد. يک روزی عباس مســعودی مدير مؤسســه اطالعات من را صدا كرد و گفت شما مدتى كه اينجا كار مىكنيد حقوقتان چقدر است؟! گفتم دو هزارتومان در حالى كه حقوق دريافتى من از دولت بهعنوان كارمند007 تومان بود. عباس مسعودی گفت مىدانم كه ما در مؤسسه اطالعات خسيس هستيم و خنديدم گفتم بله و گفت ولى حقوق شما كم است و من مىخواهم حقوقتان را دو برابر كنم. اين يک رفتار حرفهای درست و با ارزش بود. مدير مؤسسه حس مىكرد بايد حقوق كاركنانش را اضافه كند اين مهم بود و از اين زاويه نگاه مىكرد كه بايد سرمايههای انسانى مؤسسهاش را حفظ كنــد و راضى نگــه دارد. «زوبينى بر قلب پاييز» خيلى خوب فروش رفت. چون خوب تبليغ و عرضه شد و توزيع خوبى داشت. شعرهای كتاب «زوبينى بر قلب پاييز» متأثر از فضای آن ســالها عمدتاً هم سياســى - اجتماعى بود. نشــر اميركبير چنان خوب عمل مىكرد كه مىگفتند اين نشــر در رقابت با بانک صادرات اســت و در بسياری از مناطق مهم و پر رفت و آمد تهران امكان دسترسى به كتابهای اميركبير فراهم بود، همانطور كه دسترسى به بانک صادرات راحت بود.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran