Iran Newspaper

عاشقیدرمیا­نامواجسهمگ­ین

کار و زندگی روی بزرگترين نفتکش دنیا – بخش دوم و پايانی

- حمید حاجیپور روزنامه نگار

ماهها رنگی جز آبی آســـمان و آبی دریا نمیبینند و ســـوار بر غول آهنین، در آن بیکرانـــه کژ میشـــوند و مژ میشـــوند. آنجا تو میمانی و دلتنگی و غم تنهایی و تماشـــای دریایی که گاه مهربان است و گاه بیقـــرار و نامهربان. کار در کشـــتی و حمـــل نفت و گاز از این ســـوی دنیا به آن ســـوی دنیا آنقدرها هم هیجان یک سفر خاطره انگیز را ندارد. در این میان زنانی هستند که مشقت چنین سفری را به جان میخرند تا کنار همسرانشـــ­ان باشند و آنها را حمایت کنند.

وســـط دریـــا خبـــری از فروشـــگاه و هایپرمارکت و آرایشگاه و پارک و تفریح نیســـت، حتـــی دسترســـی بـــه اینترنت و تلفـــن هم به این ســـادگیها نیســـت. گاه هفتههـــا نمیتواننــ­ـد بـــا خانـــواده و عزیزانشان تماسی بگیرند. باید مراقب باشند تا بیمار نشـــوند چراکه تا رسیدن بـــه نزدیکتریــ­ـن بندر شـــاید روزهـــا راه باشـــد. آنها ماهها در سکوت محض در کنار همسرانشان زندگی میکنند. زنان داســـتان ما از زندگی، عشق، دلتنگیها، آرزوهـــا، دغدغههـــا و طوفانهـــا­ی سهمگینمیگو­یند.

روز ســـوم عید، دریـــا آرام و مهربان است. نفتکش «دلوار» کنار جزیره هرمز لنگر انداخته. قرار است تا چند روز دیگر بعد از بارگیری به سوی هند برود. موتور کشـــتی خاموش است. راهروهای طبقه افسران، افسران ارشـــد و طبقه اداری با کاغذهای رنگی تزئین شده. سفره هفت ســـینی هم توی ســـلف ســـرویس پهن اســـت. به گفتـــه خدمه نفتکـــش دلوار، این نخســـتین بار اســـت که کشتیشان اینچنیـــن حال و هوای نـــوروزی به خود گرفته. آنها این حـــس و حال را مدیون 4 نفر از زنانی هستند که در ایام نوروز در کشتی حضور دارند.

قرارمـــان با همســـر 3 نفـــر از خدمه کشتی ساعت 11 صبح است. سر ساعت حاضر میشـــوند و دور میزی که ســـفره هفتســـین را چیدهانـــد، مینشـــینن­د. شوهرانشـــ­ان با لباس فرم اتوکشـــید­ه کنارشان هســـتند. به شـــوخی میگویم که جمعشـــدنت­ان دور میز بیشباهت به نشســـتن جلوی ســـفره عقد نیست، همگی میزنند زیرخنده.

به ترتیب از آنها ســـؤال میپرســـم. از غزالـــه غالمپـــور، همســـر مهنـــدس ســـوم ایمان ســـعادتپو­ر که 3 ســـال از ازدواجشـــ­ان میگذرد، شـــروع میکنم. اهـــل و ســـاکن مشـــهد هســـتند. از او میخواهم درباره آشـــنایی با همسرش توضیح دهـــد و اینکه آیا میدانســـت­ه او چنین شـــغل ســـختی دارد و باید 8 ماه از ســـال را روی دریا باشد. میگوید: «ما بـــا هم فامیلـــی دوری داریـــم و پیش از اینکه ایمان برای خواستگاری بیاید کم و بیش از شغلش اطالعاتی داشتم ولی نمیدانستم تا این حد حساس است و باید ماهها روی دریا باشـــد. بعد از اینکه باهم عقـــد کردیـــم مأموریـــت رفت و 4 ماه بعد آمد. در طول این مدت خیلی به من سخت گذشـــت. عادت کردن به چنین شـــرایطی برایم خیلی دشوار بود تـــا اینکه بعـــد از ازدواج دیگر توی همه مأموریتها همراهیاش کردم.

البته دریا سختیهای خاص خودش را دارد مثـــًال از خانـــه و خانـــواده دور میشـــویم، مخصوصاً زمانی که کشتی وسط اقیانوس اســـت و هفتهها و ماهها جـــز آب هیچ چیـــز دیگـــری نمیبینی. زمانی که دریا طوفانی میشـــود، کشتی بزرگی بـــه ایـــن عظمت تـــوی آب این ور و آن ور میشـــود و موجهـــای چنـــد ده متری روی عرشـــه میآید و شـــرایط خیلی ســـخت و بحرانی میشود. برای کســـی که تا بـــه حـــال روی دریـــا نبوده و بـــرای نخســـتین بـــار گرفتـــار طوفان میشود این شرایط خیلی نگرانکننده و وحشتناک است. من نمیتوانم چیزی از طوفانهایــ­ـی کـــه تا به حـــال دیدهام برایتان تعریف کنیم.»

خانـــم غالمپور در طـــول این مدتی کـــه شـــوهرش را همراهـــی میکنـــد با تأسیســـات و واژههـــای تخصصی کامالً آشـــنایی پیدا کـــرده. از او میپرســـم در طول چندماهی که توی کشـــتی اســـت چگونه اوقـــات خـــود را میگذراند؟ آیا این شـــرایط حتی با حضور همســـرش خستهکنندهن­یست؟

لبخنـــدی میزنـــد و نگاهـــی بـــه شوهرش میاندازد و میگوید: «سخت کـــه هســـت ولـــی مـــن بهخاطـــر ایمان تحمل میکنم. االن که کشـــتی نزدیکی هرمـــز لنگر انداختـــه، موبایلمان آنتن میدهـــد و اینترنـــت دارد ولـــی وقتـــی برویم وسط دریا یا وارد اقیانوس شویم ارتبـــاط مان با همه جا قطع میشـــود و بـــا توجه بـــه محدودیتهــ­ـا هرچند روز یکبار میتوانیم با تلفـــن ماهوارهای به خانوادههای­مان که همیشـــه نگرانمان هستند تماس بگیریم. من و خانمهای دیگر که این فرصـــت را تجربه کردهاند برای اینکه حوصلهشـــا­ن ســـر نـــرود، با خودشـــان کتاب و ســـرگرمیه­ای دیگر میآورنـــد ولـــی بازهـــم بعـــد از چنـــد هفته حوصله آدم ســـر میرود. زندگی توی دریـــا خالصه میشـــود بـــه کابین خصوصی و کشـــتی و آبی که انگار انتها ندارد.»

کردهاید؟ چندبـــار همســـرتان را در ســـفرها همراهی - این پنجمین سفر من است. دیدهاید؟ تا به حال چندتا کشور را در جریان این سفرها

- شاید باورتان نشود تا به حال موفق نشـــدهام در هیچ بندری پیاده شوم. به خاطـــر برخی از مقـــررات خاص امکان پیاده شدن نیســـت، البته تحریمها هم در چنین برخوردهایـ­ــی بیتأثیر نبوده. باید به نکته دیگری اشاره کنم؛ خیلی از آدمها حتـــی اطرافیان دقیقاً نمیدانند ما چگونه ســـفر میکنیـــم. برخی تصور میکننـــد بـــه وســـیله ایـــن ســـفرها چه کشـــورهای­ی کـــه دیدهایـــم، ولـــی اصالً اینطور نیست.

میکنید؟ تـــا چـــه زمانـــی همســـرتان را در سفرهای کاری همراهی غزالــه غالمپــور: زمانی که کشــتی وســط اقیانــوس اســت و هفتههــا و ماههــا جــز آب هیچ چیــز ديگری نمیبینــی. زمانــی که دريــا طوفانی میشــود، کشــتی بزرگی به اين عظمت توی آب اين ور و آن ور میشــود و موجهای چند ده متری روی عرشــه میآيد و شــرايط خیلی ســخت و بحرانی میشــود. برای کســی که تا به حال روی دريا نبوده و برای نخستین بار گرفتار طوفان

بدهم. ترجیـــح میدهـــم به این ســـفرها ادامه

الهام خادمنژاد همســـر افســـردوم کشـــتی، ســـعید اســـتاد؛ تاکنـــون 7 بار همســـرش را در ایـــن ســـفرها همراهی کـــرده اســـت. تبریـــزی اســـت و عروس انزلیچیها شده اســـت. از ازدواجشان 6 سال میگذرد و فعالً بچهدار نشدهاند. ایـــن زوج از دانشـــکده دریانوردی باهم آشنا شدهاند. از خانم خادمنژاد درباره تفـــاوت زندگـــی روی دریـــا و خشـــکی میپرسم.

میگویـــد: «دریـــا گذشـــته از اینکـــه آرامبخش اســـت و حـــس و حال خوبی دارد ولـــی گاهـــی هـــم آدم را افســـرده میکند. زندگی روی دریا کامالً متفاوت با زندگی روی خشـــکی است. روی دریا محدودیـــت زیاد میشـــود. خانه شـــما میشـــود اتـــاق 12 متـــری و خیابانتان عرشه و سلف سرویس و اتاق تلویزیون هم میشود رســـتوران و سینمای شما. خبـــری از ترافیـــک نیســـت. کســـی جز خدمه نمیبینید.

ارتباطـــا­ت فضـــای مجـــازی بســـیار محدود و حتی به صفر میرســـد. گاهی از سفر خسته میشـــوید و دوست دارید هرچه زودتر برگردید خانـــه. این را هم بگویـــم کـــه نبایـــد احســـاس دلتنگی و خستگی از ســـفر را به همسرتان منتقل کنیـــد چراکـــه روی کارش تأثیـــر بـــدی میگذارد. اما وقتی به خشـــکی نزدیک میشـــویم، بهتر اســـت بگویـــم به بندر کشـــورمان، آنقدر خوشحال هستیم که حد نـــدارد، این اول ماجراســـت. وقتی به تهـــران یا شـــهر خودمان میرســـیم شـــلوغی، ترافیک، صدای بـــوق و رفت و آمد ماشـــینها تا چنـــد روز اذیتمان میکند. شـــلوغی و این همه ســـر و صدا به ما شـــوک وارد میکنـــد. عادت کردن به شـــرایط خشکی هم دســـت کم یک هفته زمان میبرد. کســـانی که دریانورد هســـتند دو زندگی متفـــاوت دارند. اگر همسرانشـــ­ان بـــا آنهـــا باشـــند زندگی دریایی و خشـــکی دارند و اگر در سفرها تنها باشـــند زندگی با خانـــواده و زندگی بیخانواده را تجربه میکنند. من سعی میکنم با حضور در ســـفرها این خأل را پر کنم.

دارند؟ اقوام و دوســـتانت­ان از کشتی که با آن سفر میکنید چه تصوری

- گاهـــی خنـــدهدار اســـت و گاهـــی بهـــتآور! برخـــی تصور میکننـــد ما با لنج یا کشـــتی کوچکی ســـفر میکنیم و با خودمـــان آب و غذا میبریـــم و روی عرشـــه میمانیـــم و باید کلـــی توضیح بدهیم که این کشتی عظیمالجثه است و کلی اتاق و امکانات دارد. - خانواده نگران نمیشوند؟ - آن اوایـــل نگـــران میشـــدند ولی وقتـــی فیلم و عکسهایی را که از داخل کشـــتی گرفتـــه بـــودم نشانشـــان دادم خیالشان راحت شد.

میکنید؟ اگر زمانی بیمار شوید یا برای کسی اتفاقی بیفتد چه

- کشـــتی اتاقی دارد که بیمارســـت­ان محســـوب میشـــود. همـــه خدمـــه، آموزشهـــا­ی ابتدایـــی پزشـــکی را دیدهاند و اگر نشـــود کاری برای بیمار یا حادثهدیده کرد، بـــا نزدیکترین بندری که در مسیرمان هست تماس میگیریم و آنهـــا بالگـــردی بـــرای انتقـــال بیمـــار میفرستند.

شوید؟ تا به حال شـــده خودتـــان در طول این سفرها بیمار

- بله ولی خوشـــبختا­نه آنقدر شدید و اورژانســـ­ی نبوده که نیاز بـــه انتقال به خشکی باشد.

اســـما یزدی پوران همســـر مهندس ســـوم کشـــتی علیرضا مرادیپور است. 2 ســـال اســـت ازدواج کردهانـــد و 6 ماه اســـت که به خانه بخـــت رفتهاند. اهل و ساکن تهران هســـتند. در طول 2 سال گذشته همسرش را در 5 سفر همراهی کـــرده اســـت. اســـتاد معماری اســـت و زمانی کـــه دانشـــگاه تعطیل میشـــود همـــراه همســـرش بـــه مأموریتهــ­ـای دریایـــی مـــیرود. او عقیـــده دارد کـــه دریـــا زندگـــیاش را تغییـــر داده و او را عاشـــق و صبورتـــر کرده اســـت: «پیش از اینکـــه ازدواج کنـــم تدریس میکردم و پروژههـــا­ی زیـــادی میگرفتـــم و نمیدانستم شب و روز چطور میگذرد ولی از زمانی که با علیرضا آشـــنا شـــدم زندگی بـــرای من طور دیگری معنا پیدا کرد. من او را در مراســـم خواســـتگا­ری و عقد دیدم و همیشه در سفر بود و مدت کوتاهی تهران میمانـــد. فکر میکردم آدم صبـــوری باشـــم ولی وقتـــی دیدم نمیتوانـــ­م نبـــود او را تحمـــل کنـــم در دو ســـفر بلند مدت و 3 ســـفر کوتاه او را همراهی کردم.

یک بار که علیرضـــا مأموریت رفته بـــود 20 روز از او بیخبـــر بـــودم. هیـــچ تماس و ایمیلـــی از او دریافت نکردم و بشـــدت نگران بودم. مدام پیش خودم میگفتـــم نکنـــد اتفاقی برایـــش افتاده باشـــد. فکرهای عجیـــب و غریب مثل خـــوره به جانم افتـــاده بود و یک لحظه رهایم نمیکرد.» میشود. از دریا نمیترسید؟ - وقتی طوفانی میکنید؟ تجربیاتتــ­ـان روی کشـــتی را برای کسی هم بازگو

- خیلـــی، بایـــد برای همـــه توضیح بدهم که زندگی و کار روی کشتی چطور است. چه چیزهایی توی دریا میبینیم، مثالً دیدن دلفینهایی که با ما مسابقه میگذارند یا بنادر کشورهای دیگر. البته از ســـفرمان عکس و فیلـــم میگیریم و گاهی در اینســـتاگ­رام منتشر میکنیم تا اطالعات درســـتی بدهیم به آنهایی که تصوری از دریا و دریانوردی ندارند.

- فکـــر میکردید شـــغل شـــوهرتان اینقدر مشکل باشـــد و ماهها در کنارتان نباشد؟

- کـــم و بیـــش میدانســـت­م ولـــی زندگی زنانی که شوهرانشـــ­ان در دریا کار میکنند یا دریانورد هستند و مدت کمی خانه میمانند بســـیار متفاوت با دیگران است. زندگی روی دریا گذشته از آرامشی که دارد دهها خطر و دردسر هم دارد. شـــما محصور میشـــوید در یک کشتی. ■ سفرهای خشکی پس از سفر دريايی

از آنها میپرســـم گذشته از مطالعه و کارهایی که انجـــام میدهند عالقهای به آشـــپزی دارند؟ خانم غالمپور زودتر از بقیـــه جواب میدهد:«به شـــخصه از آشـــپز نفتکش ســـانچی پخت غذاهای زیادی را یاد گرفتم مخصوصاً کیکهای مختلـــف. گاهـــی کـــه حوصلهمان ســـر مـــیرود توی آشـــپزخان­ه کشـــتی غذا یا کیک درست میکنیم.»

چنـــد روز از روز زن نمیگـــذرد و من میپرســـم همســـرانت­ان چـــه هدیهای به شـــما دادهاند؟ یکدفعـــه همه با هم شـــروع میکنند به حرف زدن و صدای یکی از افســـران را که به مـــن نزدیکتر اســـت میشـــنوم که میگوید: «دردسر انداختیـــ­ن ما را آقای خبرنـــگار.» خانم غالمپور میگوید کـــه هدیهاش را وقتی برگشـــتند حتماً از همســـرش میگیرد. خانـــم خادمنـــژا­د هـــم با خنده اشـــاره میکنـــد کـــه هدیـــه مســـتقیم رفتـــه به حســـابش و خانـــم یـــزدی پـــوران هـــم میگویـــد روز زن تهـــران بودهانـــد و هدیهاش را گرفته است.

اما سؤال دیگری که ذهنم را مشغول میکند این اســـت کـــه آیا ایـــن زوجهای جـــوان دریانـــور­د بعـــد از بازگشـــت چند ماهه از ســـفر در مدت استراحت به سفر دیگری هم میروند؟ میزنند زیر خنده. خانم یزدی پوران جواب میدهد: «سفر میرویم ولی دیگر سمت دریا نمیرویم. ســـفرهای خشـــکی میرویـــم.» خانـــم غالمپـــور هم میگویـــد: «ســـفرهایی که بعد از دریا میرویم با این ســـفر متفاوت اســـت و برای روحیهمان خوب اســـت.» یک ســـاعتی از مصاحبهمـــ­ان نمیگذرد که شـــیفت کاری افســـران و مهندســـان­ی که با آنهـــا گـــپ زدهایم، آغاز میشـــود. مزاحمشان نمیشوم، همسران آنها هم برای پیادهروی روی عرشه میروند.

دریـــا زنـــان دریانـــور­دان را جســـور کـــرده. آنهایـــی کـــه همچون ایـــن زنان دریـــا را تجربه کردهاند بـــا خطر طوفان و دریازدگـــ­ی و بیمـــاری یـــا مشـــکالتی همچون نبـــود ارتباط با خانـــواده و غم دوری و خســـتگی و دلتنگـــی روبـــهرو بودهاند، آموختهاند در برابر مشـــکالت و سختیها صبور باشند؛ صبور عاشق.

میشــود اين شــرايط خیلی نگرانکننده و وحشــتناک است

اسمايزدی:يکبارکهعلی­رضامأموريت­رفتهبود02 روزاز او بیخبر بودم. هیچ تماس و ايمیلی از او دريافت نکردم وبشــدتنگر­انبــودم.مدامپیشخــ­ودممیگفتمن­کند اتفاقیبراي­شافتادهباش­د.فکرهایعجیب­وغريبمثل خورهبهجانم­افتادهبودو­يکلحظهرهاي­منمیکرد.

دریا گذشته از اینکه آرامبخش است و حس و حال خوبی دارد ولی گاهی هم آدم را افسرده میکند. زندگی روی دریا کامالً متفاوت با زندگی روی خشکی است. روی دریا محدودیت زیاد میشود. خانه شما میشود اتاق 12 متری و خیابانتان عرشه و سلف سرویس و اتاق تلویزیون هم میشود رستوران و سینمای شما. خبری از ترافیک نیست

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran