آرزوی هر روباتی است که به انسان تبدیل شود
جک رینور از «رؤیاهای الکتریکی» و نوشتههای فیلیپ کیدیک میگوید
فیلیپ کیدیک نویســـنده فقید و شـــاخص آثـــار علمیتخیلی ســـالها آیندهبینی خود را با قصـــه مردمان عادی درآمیخـــت و تصویـــری از زندگـــی بـــه اصطـــالح مدرن کنونی و آینده را در قالب داســـتانهایی بالنسبه عامهپســـند روانه بازار کرد و کمتر رمان خیالی اوســـت کـــه به یک فیلم ســـینمایی برگردانده نشـــده باشـــد. یکی از جدیدترین این موارد ســـری داســـتانهای «رؤیاهای الکتریکی» دیک اســـت که توســـط کمپانی آمازون به یک مجموعه تلویزیونی برگردانده شـــده است.فصل اول این سریال مشتمل بر 10 قسمت اســـت که همگی متمرکز بر آیندهاند و برخی 5 ســـال بعد و بعضی 5 هزار ســـال بعد را پیشروی بیننـــدگان میگذارند و در هر قسمت که داستانی مســـتقل و در عینحال خطی پیرو مضمون کلی قصهها دارد، هنرپیشههایی بالنســـبه معروف ایفای نقش میکنند. بهعنوان مثال اپیزود دوم از این مجموعه که «سیاره غیرممکن» نامگذاری شده و نوشتن متن آن و کارگردانی با دیوید فار (خالق فیلمهای «مدیر شـــب» و «یاغیها») بوده، از بازی جک رینور ایرلندی و جـــوان در نقش اصلی بهره میگیرد و وی در این قســـمت یک راهنمای ســـفر است که بین بهشـــت و جهنم و بواقع نیک کرداری و پلشـــتی گرفتار آمده و سرگردان مانده اســـت. در این قسمت از ســـریال «رؤیاهای الکتریکی» زنی 350 ساله و نابینا از شهر ریگا در کشور استونی به منطقهای موهوم در جهان فانی به نام فورمال هوت ســـفر میکند، با این امید که آنجا نقشههای نشان دهنده روند زندگی بشـــر در دنیاهای قبلی و بویژه گذشته کره خاکی را بیابد و این نقش با وجود فانتزی بودن از نقش های قبلی او در فیلمهایی چون «آنچه ریچارد انجام داد» و «تبدیل شـــوندهها: عصر انقراض» آســـانتر نیســـت. ببینیم جک رینور درباره «رؤیاهای الکتریکی» چه چیزهایی را برای گفتن دارد.
■ آیادردورانکودکیورشدتانآثارفیلیپ کیدیکرامیخواندید؟
خیـــر، اگر حقیقت امـــر را بخواهید، تا قبـــل از بازی در ســـریال اخیـــر «رؤیاهای الکتریکی»هیچیکازکارهایاورامطالعه نکـــرده بودم امـــا بدیهی اســـت که فیلم افســـانهای بلید رانر را که براساس یکی از رمانهای او ســـاخته شـــده، دیده باشم و فیلـــم »A Scanner Darkly« را هم دیده و پســـندیده بودم. در مجموع من بیشتر عاقهمند بـــه کارهای ســـنتیتر علمیتخیلـــی شـــامل رمانهـــای اچجیولـــز و ژولورن بودم و به افســـانههایی مدرنتر شاملنوشتههایفیلیپکیدیکچندان روی نکرده بـــودم. با این اوصاف بازی در یکی از اقتباسهای صورت گرفته از روی کارهای پیچیده و مبهم فیلیپ کیدیک همچـــون «رؤیاهای الکتریکـــی» برایتان بسیار سخت بوده است. البته سخت بود اما با خواندن پیشاپیش اصل قصه گرهی از کار من گشوده نمیشد زیرا دیوید فار در مقام سناریســـت و کارگردان به من گفته بود که تغییراتی را در متن داستان اعمال خواهد کرد و چیزی شـــبیه به اصل قصه
را مبنـــای کارش قرار نخواهـــد داد. با این اوصاف تصمیمگرفتم که ابتدا سناریوی فار را بخوانم و مدتی بعد داستان فیلیپ کیدیکراهممطالعهکنموالبتهبعضی شباهتها هم در قصه وجود دارد. ■ پسازاینقضایاچهمیزانازداستانهای فیلیپکیدیکراخواندهاید؟
داســـتان «مـــردی در قلعه بلنـــد» را خوانـــدم و از آن لذت بـــردهام. در کنار آن کارهایعلمی-تخیلی(ساینسفیکشن) دیگری را مطاله کردهام و پروژه بعدیام نیزیککارتلویزیونیدربارهیکدانشمند موشـــکی به نـــام جک پارســـونز اســـت. اضافه بر این من از دوستداران آثار اچپی الوکرافتنیزبودهام. ■ آیا اصـــوالً اعتقادی به جـــادو و این جور چیزهادارید؟
براساس آیینمذهب- مسیحیت- به اینقضیهنگاهکردهاموبهاینخاطرشاید جادو توصیفکننده اتفاقاتی باشـــد که از ریشـــههای علمی آن ســـر در نمیآوریم. من مدتـــی بهدنبـــال نویســـنده کارهایی پیرامون جادو و تأثیرگذاری آن بر فرهنگ غـــرب بودم و وقتـــی او را ماقـــات کردم، بسیاری از مسائل را از وی پرسیدم و او به من تأکید کرد به ســـحر و جادو به چشـــم یـــک رویـــداد و فرآیند واقعی نـــگاه کنم. اعتقاد او این بود که جادو چیزی بین تفکر آدمی و هدف و مقصد اوست و جایی در آن حوالی آرمیده است. ■ فیلیپ کی دیک بـــه زندگی قبلی افراد در گذشته و به فرضیه تناسخ اعتقاد زیادی داشت. آیا شـــما نیز همین گونه به زندگی نگاهمیکنید؟
فکـــر میکنـــم تفکـــر انســـان در این خصوص همچنـــان خام و فاقـــد برهان کافی باشـــد و اصوالً انسان هنوز برداشت درســـتی از مقوله زمان و فضا و حیات در اشکال و چارچوبهای ماوراءیی ندارد.
برهمین اســـاس شـــاید صحبت من با شـــما و چیزی مشـــابه آن دهها دقیقه پیش در یک چارچوب زیســـتی متفاوت در جای دیگری رخ داده باشد. برداشت و دیدگاههای علمی ما از یک بستر همیشه در حال تغییر میآید و فلسفه زیست به دهها شکل ترســـیم و ارائه شده است و با وجود این توضیحـــات باید به این نتیجه بدیهی رسید که زندگی افراد در گذشته و بازگشتشان به کره خاکی در پیکر آدمی دیگر و از نسلهای بعدی چیزی است که نمیتوان درباره آن رأی قاطعی داد. ■ خیلیهـــا میگویند فیلیـــپ کیدیک و ادگار آلـــن پـــو نیـــز مســـافرانی از زمان آینده بودهاند و به همین ســـبب این همه نوشتههایشاناطالعاتدرستوبالنسبه دقیقیراازاکتشافاتبعدیبشردربرداشته است.
من فقـــط ایـــن را میدانم کـــه دیک براســـاس نوشـــتههایش و آنچـــه از وی بهجای مانده بخوبی میتوانســـته است آینـــده را ببینـــد و از شـــرایط آن بگویـــد و ایـــن احتمـــال را میتوان داد که شـــاید از گذشتههم چیزهایی میدانست که فراتر وبیشترازمعمولباشد. ■ آیا روباتها واقعاً نقشـــی مهم در آینده زندگیانسانهادارند؟
قطعـــاً دارند و جزئی ثابـــت از زندگی آنهـــا خواهند شـــد امـــا ارادت انســـانها بـــه یکدیگـــر و روابط خانوادگـــی که حد و مرزی ندارد و وســـیلهای برای رسیدن به درجات باالتری از تکامل و بهروزی است، قسمت مهم تر ماجرا را تشکیل میدهد. «رؤیاهـــای الکتریکـــی» مثل بســـیاری از کارهـــای علمی- تخیلـــی برخاف آنچه تصـــور و تبلیـــغ میشـــود، در درجـــه اول منادی ارزشهای انسانی است و حتی اگر ادعا شـــود که روباتها و موجودات فلزی دارای هوش مصنوعی و برتر نیز صاحب برخیگرایشهایانسانیشدهاند،همین نیز نشـــان میدهد که سقف آرزوهای هر موجود جانداری میتواند تبدیل شـــدن به انســـانها و نیل به احســـاس و هوش و انصـــاف آنها و خصایص بشـــر باشـــد. چیزی که در بسیاری از نوشتههای فیلیپ کیدیکنیزنمودمشخصیدارد.
■ Observer:عبنم