درک شفاف تر جهان با نگاه اسطورهای
«برق رگها بر پوالد دریا» و «عطر قریب غزال مشـــرقها» و «شاخه یاس به شام خرابات» جدیدترین دفترهای شعر قاسم آهنینجان اســـت؛ شـــاعری که نگرش اسطورهای بهوقایع پیرامـــون دارد و بخوبی آن را در شـــعرش بازتاب میدهد. قاســـم آهنینجان متولد7331 اردبیل اســـت و بزرگ شده اهواز. نخستین دفتر شـــعرش، ذکر خوابهای بلوط را توسط نشـــر نوید شیراز ســـه دهه پیش منتشر کرده است، اما هنرش در شعر و شاعری خالصه نمیشود. وی بازیگری در عرصه سینما و کارگردانی فیلمهای مستند را هم در کارنامهاش دارد. شاعر دیار جنوب هماکنون در تدارک چاپ مجموعه آثار خود اســـت که شـــامل هفت دفتر از اشـــعار منتشر شـــده و یک دفتر از اشعار منتشر نشده میشود. کتابی که نشر افراز در ایام نمایشگاه بینالمللیکتابتهرانبهبازارعرضهمیکند.
■ آقای آهنینجان، شـــما یکی از پیشتازان شعر اســـطورهای هســـتید، زمینههای این نوع شعر را در ایران چگونه تبیین و ارزیابی میکنید؟
فرهنگ ما همیشــــه همراه با اسطوره بوده اســــت. یا اسطوره همیشــــه همراه با فرهنگ ما بودهاســــت. از متون آسمانی و
دینی گرفته تا ادبیاتی که میراث هزار ساله ماست و ادبیاتی که شفاف است و مکتوب. بهتریــــن و دقیقتریــــن آن هم شــــاهنامه فردوســــی اســــت ولــــی این یــــک بخش از واقعیتاست. منمعتقدماسطورهبیش از هــــر چیــــز در فرهنگ روزمــــره ما حضور داشت. در نگاه و منظر ما اسطوره همیشه بوده و همیشه هست و اتفاق افتاده و اآلن هــــم اتفاق میافتد. قطعــــاً در طول تاریخ همیشــــه مکتوبات مــــا اســــطورهای بوده و همیشه هنرما گرایش به اجرای اسطورهها داشــــت. در زمینه تئاتر و در زمینه ســــینما که من میتوانم نمونههایش را نام ببرم، حتی در موسیقی و نقاشی هم این نگرش اسطورهای حضوری پررنگ داشت. یعنی اســــطوره جــــزء الینفک هنــــر و ادبیــــات ما بود. چه بهشــــکل واضح و مشخص و چه بهصورت پنهان و مکتوم در گذشته و اکنون ما نقش داشت. ■ آیا شعر اســـطورهای را باید جزو نیازهای جامعه مدرن دانســـت یا از تعلقات جهان سنتی؟ به عبارت دیگر نشـــانههای عناصر اسطورهایدرجامعهامروزماکداماند؟
اعتقادم بر این اســــت تــــا زمانی که در جهان چیزی به اسم ســــیاه و سفید وجود دارد. چیــــزی بهنام نیکــــی و پلیدی وجود دارد، یعنی تا بدی و خوبی هســــت، قطعاً اسطوره هم هســــت. اسطوره همیشه این نگرشراشارژمیکندومابرایبهکارگرفتن اینهــــا و پنــــاه بردن به اینها و تشــــخیص اینها به سمت اسطوره میرویم. اسطوره ایــــن پدیدهها را برای ما شــــفافتر میکند و قطعاً هــــم جزو نیازهای ماســــت و جزو نیازهایجامعهامروزیومدرنهمهست. ولــــی با تغییر شــــکل مطابق بــــا دگرگونی جوامــــع امروز و مطابق بــــا تغییر ذائقهها. البتــــه ما نبایــــد انتظار داشــــته باشــــیم که اسطوره همان شکل ثابت گذشته را داشته باشــــد. وقتی صحبت از اسطوره میکنیم فکر میکنیم همیشــــه این اسطورهها گره خوردهانــــد در قدمت ، در کهــــن بودن، در حالی که آن زمان، ادبیات ما و هنر ما چون محدود بوده، اسطوره بیشتر نمود داشته، بیشترنمایشدادهمیشد.اماامروزپهناور بودن عرصه اندیشــــه و گســــتره هنــــر، این تصــــور را برای برخی بهوجــــود میآورد که شاید اسطوره دیگر وجود ندارد و پرداختن به اسطوره کاری است مهمل. اما من فکر میکنماسطورههمیشههست.تازمانیکه روشــــنایی و ظلمت هست، مرگ و حیات هست. اسطوره هم پابهپای ما خواهد آمد ولی در زبان و بیان ممکن است شکلهای دیگرپیداکند. ■ شمابهعنوانشاعراسطورههارامیبینید یابرساختهذهنشماست؟
اگر قــــرار باشــــد اســــطورهای کــــه امروز میبینم بــــه همان شــــکل خبر بــــد هم و اخباری از آن بهدســــت دهم یا تعریفی از آن داشته باشــــم قطعاً این شکل اسطوره برای دیگری جذابیتی نخواهد داشت. ولی وقتی از فکر من عبــــور میکند، وقتی از آن اندیشههنریمنعبورمیکندوشخصیت هنری پیدا میکند، تبدیل میشود به یک داســــتان، به یک شعر، به یک اثر هنری که در ردیف تعاریف و اشکال اساطیری مدرن قرارمیگیرد. ■ تمایز بین شعر اسطورهای و شعرمذهبی شاید گاهی دشـــوار باشد. چون خط فاصل آنهابهاندازهیکرشتهموظریفاست.مرز ایندوراچگونهمیشودتبیینکرد؟یاادغام ایندوتاچهحدشخصیتوهویتهریک ازآنهاراحفظمیکند؟
مســــأله این اســــت که مــــا میخواهیم مذهبی باشــــیم یا نباشــــیم. ولی هر وقت واقعیــــت را بپذیریــــم میتوانیــــم نتیجه بگیریم.اگربخواهیمواقعیترابهطورکلی نفی کنیم این بحث به نتیجه نمیرســــد. ملتمااهلفرهنگاستواساطیریراکه طعنهبهافسانهمیزندپذیرفتهاست،مثل اکوان دیو ...و ملت ما، ملتی مذهبی است. مذهب دارد. ■ خط تمایز شعر مذهبی و شعر اسطورهای راچگونهمیتواننشانداد؟
در شــــعر مذهبــــی آنچــــه دیدهایم دو بخــــش دارد. یا مدیحه بوده یــــا مراثی، که یک هــــدف را دنبــــال میکــــرد. در مدیحه هدف شــــادی و ســــرور بود و در مراثی هم ســــوگ و اندوه بــــود ولی داســــتان وقتی به اسطوره ارتقا پیدا میکند شما میخواهید یک تجلی دیگــــر از آن واقعه ارائه بدهید. میخواهید در این جــــا از هنر هزینه کنید. اگــــر بخواهید بهزبان امروز بگویید و به هنر امروز آن واقعه را نشــــان بدهید، داســــتان خیلــــی عمیقتــــر میشــــود و بــــرای ایــــن موضوع میتوانیم مثال نقاشــــی را بزنیم. شما میبینید شــــصت، هفتاد سال پیش نقاشی ما را هنرمندانی که گرایش مذهبی و اســــاطیری داشــــتند متحول کردند. مثل ســــبک ســــقاخانهای کــــه نقاشــــانی مانند زندرودی و پرویز تناولــــی و ژازه طباطبایی ...و اینها را بگیر بیا تا برسیم به هنرمندان خط و خطاطی رضا مافی و امیرخانی ...و میبینید که ما برای نقاشی هیچ مشکلی نداشتیم. ما این مســــأله را میپذیریم که ارتباط مذهب با اســــاطیر و تمایز بین این دو باعث شــــد که نقاشی ما متحول بشود. سرانجامجهانایننقاشیراپذیرفت ولی در شعر متأسفانه هنوز مقاومت میشود. آن قشری که به زعم خود، خود را روشنفکر و آوانــــگارد میپندارند، فکر میکنند رفتن بهســــمت مذهب و رفتن به ســــمت آیین و نگاهکــــردن به این دو در شــــعر کار خوبی نیســــت. فکر میکنند ایــــن قابلیت وجود نــــدارد. در حالی که این بــــر میگردد به آن شــــخصیتی که چطور میخواهد مسأله را ببینــــد؟ و اگر قــــدرت و نبوع هنری داشــــته باشدمیتواندبسیارازاینهابگیردوتبدیل کند بــــه همان شــــعری که یــــک وجهاش میتوانداساطیریباشد. ■ درادامهاینسؤالپیشمیآیدکهسرایش شعر اسطورهای فردیت یا هویت خاصی از شاعر میطلبد یا صرفاً هر شاعری میتواند بهآندستیازد؟
بله میخواهــــد. قطعــــاً میخواهد. از تجربــــه شــــخصی خــــودم میگویــــم. من ســــالها بدون اینکه انگیزه هنری داشــــته باشم بهترین ســــاعاتی که بتوانم وقتم را بگذرانم نشســــتن پــــای پردهخوانیها بود یا عالقه داشــــتم بــــروم قهوهخانهای یکی دو ساعت نقالی شــــخصی را از شاهنامه و قهرمانانشگوشکنموبهتماشابنشینم.
بعــــد از اینها نوع مطالعه مــــن بود. تا جایــــی که به خاطــــر دارم کتابــــی از مرحوم مهر دادبهار نبود که من نخوانده باشــــم یا آن متفکران غربی مثل نیچه، مثل الیاده یا گاستون باشالر یا از جالل ستاری پژوهشگر هموطن ما. چرا؟ اینهــــا را نمیخواندم تا بتوانمیادبگیرمکهچهبگویمچهنگویم.نه. این عالقه ذاتی من بود، چرا در اسطورههای یک شعر مکاشــــفهها اتفاق میافتد که به ســــؤالهای بیجــــواب من تا حــــدی جواب میدهد به آن چیزها که شکل مادی ندارند کهبتوانمپیدابکنموببینمولمسشانکنم مثل مرگ، مثل عشق، مثل .... ■ تـــا جایی که مـــا میبینیم اســـطورههای مذهبی و غیرمذهبی غربی بیشـــتر در شعر معاصر ما نمود دارد تا اسطورههای ایرانی. آیا این ویژگی اســـطورههای ایرانی اســـت که دیر در شـــعر رخ نشـــان میدهد یا نوعی پرهیز آگاهانه از ســـوی شاعر است که در اثر سیاستیااموراجتماعیدیگرورودآنرابه شعرنهیمیکند؟
ایننوعینانجوغریبهراترجیحدادن به نان گندم خودی است. یک نوع نمایش است،یکنوعتظاهراست.منخیلیهارا در چنین مخمصهای دیدم. طرف عنوان شـــعرش را گذاشـــت تام و جـــری و از این شنگول بازیها. من این را بجد میگویم. خیلی هزینه میخواهد. در ایران دو فیلم ســـاخته میشـــود که به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران فیلمهای دقیقی در ارتباط با اساطیر هستند. چه کســـی این فیلمها را میســـازد؟ مرحـــوم فریـــدون رهنما! و بـــرای ســـاختن این فیلمها این شـــخص کلی پشتوانه تحقیقاتی و مطالعاتی دارد. با دســـت خالـــی نمیشـــود رفت ســـراغ اسطورهها. اگر دیگران نمیکنند برای این اســـت کـــه آن توانایی در آنها نیســـت. آن پشـــتوانه مطالعاتی، آن اندیشه متعالی نیست. ■ ســـخت بودن شعر اســـطورهای خود به خود شـــاعر را در رده نخبـــگان قرار میدهد و بالطبـــع مخاطب او را هـــم ویژه میکند. در این حوزه مث ًال اشـــعار شـــیموس هینی، شـــاعر ایرلندی برنده نوبل اکثراً براســـاس اسطورههای تمدنهای غرب و التین شکل میگیرد.
مــــن در تکمیل نظر شــــما باید بگویم این را در اشــــعار اکتاویوپاز شــــاعر مکزیکی هم میبینیم، در منظومه «سنگ آفتاب» میرود به ســــمت اساطیر کشور خودشان، اساطیر سرخپوســــتی. در «سرزمین هرز» الیوت هم میبینیم. در شــــعر جهان نگاه کنید یک شــــخص کم مایــــه نمیبینید که رفته باشد به سمت اسطوره. در این جا اگر کسی اسم از رستم یا سهراب میبرد اصالً شعرشاسطورهاینیست. ■ آنکه توانســـته شعر اســـطورهای بگوید و جهان هم پذیرفته اســـت اگرچـــه آنها در غرب بودند و زبانشان زبانی جهانی بوده، میبینیم آدمهای درست و دقیقی بودند؛ آدمهاییمسلطبودنددراینکار.
میبینید که «ســــرزمین هــــرز» الیوت در ایران بارها ترجمه و منتشــــر میشود یا «سنگ آفتاب» شاهکار اکتاویو پاز با وجود ترجمه رشکانگیز میرعالیی هر از چندی ترجمهومنتشرمیشوند.
از «سرزمین هرز» الیوت شش ترجمه در ایران منتشر شــــده است. پرویز لشکری حسن شهباز، بهمن شعلهور ...و یا «سنگ آفتاب» پاز چند ترجمه از آن منتشــــر شده اســــت؟ با اینکه میرعالیی در ترجمه این منظومه شــــاهکار کرده اســــت. سراسر این منظومهاسطورهاست.بدوناینکهازچیزی اسم ببرد نه صحبت از یونان باستان است نه رم، نه هیچ چیز دیگر اما آواز اساطیری است.بازتابفرهنگجهانیاست.