Iran Newspaper

پیمودن ره صدساله به صورت تضمینی کار مال تراکتور است

- غزاله صادق روزنامه نگار

زمانــی نــه چنــدان دور بــه یکبــاره تــب شــرکت در کارگاههــا­ی آموزشــی بــا موضــوع درآمدزایــ­ی در کوتاهتریــ­ن زمــان بــاال گرفــت. همــان موقع بــود که کتابهایــی بــا این مضمون بهشــمارگا­ن باال رســید. کســانی بودند که وعده میدادند شما هم میتوانید خیلــی زود پولــدار شــوید و ایــن، وعده جذابــی بود. آنچه جذابترش میکــرد این بود که وعده دهندگان نویــد میدادند که اتفاقاً برای رســیدن به این ثروت، الزم نیســت زحمت زیادی بکشــید. جذابتر از این چــه میشــود؟ کار کــم و پــول زیــاد. در ایــن کتابها شــما به رمــوز پــول درآوردن با کمتریــن زحمت پی میبردیــد و یــاد میگرفتید که چطــور حتی با تمرکز کــردن روی پــول میتوانیــد بــه آن برســید. مثالً یک راهــش ایــن بود کــه اســامی چیزهایــی را کــه دلتان میخواهد تا دو ســال دیگر داشــته باشید روی کاغذ بنویســید؛ چیزهایــی مثل خانــه، ماشــین و ویال و در نهایت تعجب متوجه شوید که دو سال بعد یا حتی زودتــر به همه آنها رســیدهاید. بــرای اثبات این ادعا داستانهایی واقعی هم در کتاب نقل میشد که شما در آنها با سرنوشــت افرادی آشــنا میشدید که اولش خیلــی فقیر بودنــد و حتی بــرای تأمیــن کوچکترین نیازهایشــ­ان مشــکالت زیادی داشــتند اما بــه یکباره ورق برمیگشــت و صاحــب ثروتی بزرگ میشــدند، آن هــم از راههــای خیلــی ســاده. طــرف کــه آس و پاس بــود، یک خــودکار بــرای امضا کــردن چکهای خیالیاش میخرید و همین باعث میشد براستی به جایی برســد که چکهای بیشــماری را امضا کند. آن هم خیلی زود. کائنات برایش دست بهکار میشدند و فالن فامیل دورش در فالن کشور فوت میکرد و تمام ثروتش به قهرمان قصه میرسید. از ایــن نمونهها زیاد بــود. هرکدام را کــه میخواندید، میتوانســت­ید امیدوار شــوید که شــاید روزی برای شما هــم اتفــاق بیفتــد. حســاب شــانس و اقبــال و هــزار و یــک چیز دیگــر را میکردید، مگر کار کــردن و زحمت کشــیدن. آخــر چــه کاری بــود وقتــی میتوانســت­ید در جوانــی و بــا کمتریــن زحمــت ثروتمند شــوید، بروید دنبال کار سخت و طاقتفرسا؟! بعضــی راههــا هــم البتــه فقــط از طریــق تمرکــز روی خواستهها و چشم انتظار کائنات نشستن نبود. باید سراغ تجارتی سودمند میرفتید. تب گلدکوئست و شرکتهای هرمی با توجه بههمین نیــاز باال گرفت. نامش را از زبان خیلیهــا میشــنیدی. اگــر کســی ســراغت میآمــد و بــا لحنــی مطمئن میگفــت میتواند تو را خیلی ســریع به پول زیادی برســاند، میفهمیدی منظورش گلدکوئست اســت. برایت یــک جلســه توجیهی میگذاشــت و تمام رمــوز کار را بــر تو آشــکار میکــرد. بهظاهر خیلــی راحت بود. باید دو نفر زیرشــاخه برای خــودت پیدا میکردی و آنهــا هم بالطبع همین کار را میکردند و تو مینشســتی از هرنفری که به شاخه اضافه میشد، پول درمیآوردی. هرچند وقت یک بار هم میهمانیهای­ی با نام «پاتالک» از طرف اعضای شــاخه برگزار میشــد که سرشاخههایی کــه دیگــر آدمهای پولــداری شــده بودند میآمدنــد و با زیرشــاخهه­ا دیــدار میکردنــد و بــه آنها انگیــزه و روحیه میدادنــد. آنهــا با شــجاعت تعریــف میکردنــد که قبالً شاگرد مغازه و پیک موتوری بودهاند و حاال با بنز و بیام و خودشــان اینجــا آمدهاند و تمام اینهــا در مدت کمتر از یکســال اتفاق افتاده اســت. در این جلســات کارمندان و مهندســانی هم بودند کــه کار اداری را رها کــرده بودند و کل وقتشــان در اختیــار پرزنت کــردن افراد تــازه و جذب زیرشــاخه بــود. آنها خیلی بــا اطمینان اعــالم میکردند کــه وقتــی اینطــور راحت پــول دربیــاوری، دیگــر حقوق بگیری به مذاقت خــوش نمیآید و درآمد ثابت ماهانه راضیات نمیکند. بگذریم از حکایت مفصل رهروان راه گلدکوئســت و پول از دســتدادگی و سرخوردگیشا­ن که همه میدانیم در نهایت چه شــد، اما رســیدن به درآمد بیزحمت، چیزی نیســت که وسوســهاش آدمهــا را رها کند. پیمودن ره صدساله در یک ماه یا یک سال، همیشه جــذاب و وسوســهکنن­ده اســت. به قول خیلیهــا کار مال تراکتور است، آدم که کار نمیکند!

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran