خودمرابرایجذبتماشاگرحراجنم یکنم
گفتوگو با «هوشمند هنرکار» کارگردان نمایش «زندانی خیابان نواب»
نمایــش «زندانــی خیابان نواب» که اســفندماه گذشــته اجرا شــد، این روزها دور دوم اجرایش را در تماشــاخانه شــانو آغاز کرده اســت و تا 15 اردیبهشت ادامه دارد. این نمایش که فضایی شــهری و آمیخته با طنز و تراژدی دارد یکی از بهترین کارهای هوشــمند هنرکار اســت. کارگردانی که معتقد اســت برای جذب مخاطب، خود و عالیقــش را حراج نمیکند. نمایش «زندانی خیابان نواب» برشــی از زندگی یک زن و شــوهر است که شــرایط رکود بیرونی به باال گرفتن تنش های میان این زوج می انجامد. ■ شــما معمــوالً کمتــر ســراغ متنهــا و نمایشــنامههای ایرانی میروید. این بار هم نمایشنامهایازنیلسایمونراانتخابکرده و عناصــری را به آن افزودید تا مناســب ما و حال و هوای جامعه شــده است. چرا متنی ایرانیراانتخابنکردیدکهدربارهشرایطروز وفضایاجتماعیباشد؟ بدون اینکه بخواهم ارزش کار نویسندگان ایرانــی را نادیــده بگیرم بایــد بگویم وقتی شــما با گنجینهای از ادبیات روبهرو هستید کــه موضوعــات متنــوع و متعــدد دارد، ترغیــب میشــوید از آن اســتفاده کنیــد. نویســندههای خوب مــا در تئاتــر، معموالً آثارشــان را خودشــان کارگردانــی میکنند و گروهــی دیگــر مثــل آقــای چرمشــیر یــا خانم ثمینی، بــا کارگردانهای خاصی کار میکنند. من البته در چند کار از متن ایرانی اســتفاده کردم، نمیخواهم به حاصل کار این دوســتان خــرده بگیرم، ولــی برخی از آن همکاریها رضایت کامل مــرا برآورده نکرد. ■ پس نرســیدن به نتیجه دلخواه و ایدهآل شمارابهسمتاقتباسسوقداد؟ بله، البته سعی کردم متنی را انتخاب کنم که درون مایهاش متناسب با جامعه و نگاه اجتماعیوانتقادیخودمباشد.درمرحله دراماتــورژی هــم عناصری به اثر وارد شــد تا حال و هوای ایرانی آن بیشــتر شــود. این ممکــن اســت باعث شــود یکــی از عناصر اصلــی تئاتــر ایرانی، یعنی متــن، کمرنگ شــده باشــد، اما بقیه عناصر و ارکان وجود داشتهاست. ■ شــما ســابقه نوشــتن نقــد هــم داریــد و سالهاســت در زمینــه تئاتــر کار میکنیــد، وسوسهنشدیدنمایشنامههمبنویسید؟ من فیلمنامه نوشــتهام و در زمینه نوشتن نمایشــنامه هــم تجربههایــی داشــتهام. داســتان و نقــد هم نوشــتهام، ولی ترجیح میدهــم در زمینــهای کار کنــم کــه فکــر میکنم تبحر و مهارت بیشــتری دارم و به نظرم بهتر است از نمایشنامههای دیگران استفادهکنم. ■ خلــق یــک اثــر هنــری بــرای هنرمنــد، اتفاقی سریع نیست و معموالً یک پروسه زمانی وجود دارد تــا یک اتفاق و دغدغه، تبدیل به قصه، نمایشــنامه یا فیلم شــود. ایــده اصلی ایــن نمایش از چــه زمانی در ذهن شما شکل گرفت؟ مثــل بقیه نمایشهایم، چند ســال درگیر ایــن نمایش بــودم. پنج ســال بــه آن فکر کــردم. تابســتان گذشــته کــه ایــران نبودم نســخه اصلــی متــن را دوبــاره خوانــدم. با آن آشــنا بودم امــا در این رجعــت دوباره، موضوع برایم جذابتر شــد و شروع کردم بــه ترجمه آن. مهرماه به ایران برگشــتم و متوجه شــدم شــهرام زرگر این نمایشنامه را ترجمــه کــرده اســت. آن را خوانــدم و باید بگویم واقعاً ترجمــه خوب، حرفهای و جذابــی داشــت و ترغیــب شــدم کــه آن نمایشنامهرارویصحنهببرم. ■ معمــوالً بعضــی نویســندهها کار را برای کارگردانهــا دشــوار میکننــد و نســبت به اســتفاده یــا اقتبــاس از اثرشــان ســختگیر هستند. ارتباط شما و آقای زرگر چطور پیش رفت؟ شــهرام زرگر مترجم حساســی اســت، اما خوشــبختانه به مــن اعتمــاد کرد. بــا روی خوش و مهربانی من را پذیرفت و دستم را برای استفاده از اثرش باز گذاشت. ترجمه او از نمایشــنامه نیل ســایمون بسیار خوب است و معادلســازیهایی که انجام داده، هوشمندانهودرستبود. ■ تماصلینمایشبهنظرمننبودامنیت فردی و اجتماعی اســت؛ بحرانــی که ما در جامعه امــروز بــا آن مواجهیــم. این نقطه اتصال تماشاگر به نمایش است. برای شما همجذابیتمتندراینویژگیبود؟ البتــه نکتــهای کــه اشــاره کردیــد در متــن هســت و البته برای من فاکتورهای دیگری هــم اولویــت داشــت. بــرای مــن بهعنوان کارگردانــی که عالقهمنــد به آثــار انتقادی و اجتماعــی اســت، ایــن متــن قابلیت آن را داشــت که بــرای مخاطب امــروز جذاب و درگیرکننــده باشــد و بــا شــخصیتها همذاتپنداریکند. ■ بهنظــر میرســد کارگردانی نیســتید که خیلی تابــع جریانهای روز تئاتر باشــید. مثــ ًال این روزهــا اســتفاده از ســلبریتیها در تئاتــر مد شــده اســت. تئاترهــای طنز مخاطــب بیشــتری دارد یــا بعضــی نمایشهــای انتزاعــی و تمثیلــی روی صحنــه میرود. فکر میکنــم در تمام این ســالها تــالش کردهایــد، طبــق قواعد و اصول خودتــان کار و به مرور تماشــاگر یا مخاطب را جذب کنید. بــدون شکســته نفســی بایــد بگویم شــاید استعدادکمیبرایهمراهیباجریانهای روز و پیروی از آنها داشتهام. این را فضیلت نمیدانم، شاید بهتر است کمی انعطاف از خودم نشان بدهم و لجاجت نکنم. البته بایــد بگویم با حضور ســلبریتیها در تئاتر مشــکل دارم و آن را در نهایت بهنفع تئاتر نمیدانم. ■ فکرمیکنیدآنهاتواناییبازیرویصحنه راندارند؟ بحــث مــن کالن و مفصل اســت و فرصت ما محدود. بعضی از این دوســتان مســتعد هســتند و جایــگاه شایســتهای در ســینما و بازیگــری دارنــد امــا واقعیت این اســت که اســتفاده از ســلبریتیها، آفــت تئاتــر امــروز اســت. تئاتــر خصوصــی کــه به حضــور این چهرههــا دامن زد محصول زایمان طبیعی نبــود. مــا همچنــان تئاتــر دولتــی را داریــم. عــدهای از دولتمردان که الفبای بــازار آزاد را نمیداننــد و نگاهشــان به ســرمایهداری به آموزههای قرن نوزده و اوایل بیست محدود شده است، تالش کردند تئاتر خصوصی را با آننگاهآماتوریوحذفکاملحمایتمالی راه بیندازند؛ ولی نتیجه کارشان کم کم دارد عیان میشــود. امروزه، متأســفانه تعدادی از تماشــاخانههای خصوصــی در آســتانه ورشکســتگی هســتند و این اخبار برای تئاتر ما خوشیمن نیســت. البته گفتم که بحث مفصلاستوفرصتدیگریمیطلبد. ■ تعــدادیازاهالــیتئاتــرمثلشــماازاین وضعیت و حکمرانی سرمایهداری در تئاتر گالیهدارنــد.راهکاریهموجوددارد؟بهآن فکرکردهاید؟ قانــون بایــد از گروههــای تئاتــری و تماشــاخانهها حمایــت مالــی و معنــوی کنــد. در حالــی که تئاتر ما دولتی اســت نه خصوصی؛ دولت خط مشــیها را تعیین میکنــد. امــا حمایتــی کــه مــد نظــر مــن اســت، حمایتــی اســت که بــدون دخالت مستقیم دولتی و مزاحمتهای معمول، نمیگذارداینتماشاخانههاتعطیلشوند و ایــن تجربهها شکســت بخورند. نباید به بهانه جــذب مخاطب و به دســت آوردن دلاو،باجدادیابههرترفندیمتوسلشد. با این شیوه، حتی جایگاه آن سلبریتی هم مخدوش میشــود. در نهایت تماشاگری هم برای تئاتر به مفهوم واقعی آن تربیت نخواهد شــد. این طور بیشــتر بســاط سوء استفادهازسلبریتیهافراهمشدهاست. ■ برگردیم به نمایش، دو بازیگر اصلی انتخــاب اول شــما هســتند. ترکیــب خوبی تشــکیل دادهاند و مهدی وثوقی پــس از ســالها دوبــاره با ایــن نمایش دیده میشود. خانــم نــوری وفا که جــزو گروه من اســت و قبال ً هم با من کار کرده اســت. وقتی خارج از ایــران به ایــن نمایش فکر میکــردم، به او اطــالع دادم کــه اگــر کاری را شــروع کنم میتوانــی باشــی؟ و خوشــبختانه طبــق معمــول به من اعتمــاد کــرد و آمد. نقش مــرد قصه بــه نظرم حســاستر اســت. به خیلیها فکر کردم، بعضی گرفتار بودند و نتوانستندبیایندوبعضیبراینقشناصر مناسبنبودند.خوشبختانهبهآقایوثوقی رسیدم که توان الزم برای بازی در این نقش را داشــت. به نظرم بازیگر نقــش ناصر اگر درک درســتی از شــخصیت و فضــای کار نداشت، اگر سوبلس و بیان آماده نداشت، نمیتوانســت حضوری مؤثر در کار داشــته باشــد. آقای وثوقی توانست با ما همکاری کند و این بــرای من و نمایش اتفاق خوبی بــود. خودشــان هــم معتقدنــد برایشــان فرصتخوبیبودهاست. ■ نمایش شما ضرباهنگ یکدســتی دارد و تا انتها تماشــاگر را با خود همــراه میکند. با وجود فضــای تلخی که بر اثر حاکم اســت، گرفتار مالل و یأس نمیشــود و تماشــاگر را خسته نمیکند. چقدر از این ویژگی به متن باز میگردد و چه اندازه در کارگردانی به این موضوعتوجهکردید؟ متن خوب ریتم خود را دارد ولی اجراکننده اگــر نتوانــد درســت از آن اســتفاده کنــد، ظرفیتهای متن از دســت مــیرود. برای من یک نمایش شــبیه اثر موســیقی است که اجزای آن باید هارمونی داشــته باشــند. آنچــه بخشهــای مختلــف مینوازنــد در نهایت باید دلپذیر و شنیدنی از کار دربیاید. در مجمــوع اگــر در کنــار آن تمپــوی تنــد، سکوتها و پاساژها نباشد تماشاگر خسته میشود. من سعی کردم کل این موسیقی هماهنگودلپذیرباشد. ■ و جالــب اینکه نگذاشــتهاید نمایش تلــخ شــود، حتی کمــدی هم نیســت. آمیزهای از طنز و تراژدی است. برای این متن دو اتفاق میتوانست بیفتد یــا بــه دام تلخــی بیفتــد و بــرای تماشــاگر ماللانگیز شود یا به ســمت لودگی برود و اصل قضیه محو و نابود شود. این نمایش مثالً شــبیه «مرگ فروشــنده» نیست و آن سبکاجرابرایشمناسبنیست.ماسعی کردیم در فضــای کمدی- تراژیک حرکت کنیــم. از اغراق کمدی فاصله بگیریم و در عینحالتلخهمنباشیم. ■ و واقعی هم باشید. بلــه، هدفمــان ایــن بود کــه نمایــش رئال باشد. ■ «زندانــی خیابــان نــواب» یــک دوره اجــرا در خانــه نمایــش داشــت و حاال به تماشــاخانه جدیدی رفته اســت. از دوره اول اجرا راضی بودید؟ اواخــر زمســتان و در آســتانه عیــد معموالً بازار تئاتــر چندان پررونق نیســت. رضایت وابسته به شرایط است. در آن شرایط مکانی و زمانــی و بــا توجــه بــه بازخوردهایــی که از تماشــاگران داشــتم، راضی بــودم. البته در تئاتــر قانونی وجــود دارد، مثالً در 0۳ شــب اجرا، 10 شب باید بگذرد تا مخاطب مطلع شــود و بیایــد کار شــما را ببینــد و 20 اجرای بعدی است که اهمیت دارد و این بخش از اجرای ما، پرمخاطب و ظرفیت سالن کامالً پر بود. اما نمایش در اوج تمام شد. در حالی کــه به نظرم میشــد اجــرا در خانه نمایش ادامهپیداکند. ■ تنوع و تعدد تماشــاخانهها باعث شــده اغلب نمایشها، چند ماه در نقاط مختلف شهررویصحنهبروند.آمادگیداریداجرای «زندانیخیاباننواب»راادامهدهید؟ من دوســت دارم تورهایی به سراســر ایران داشتهباشیموایننمایشرابهشهرستانها ببــرم. امــا نمیدانــم شــرایط چطــور پیش مــیرود. بعضــی تماشــاخانهها در خطــر ورشکستگی هســتند و بعضی با وجود زرق و برق ظاهری، کیفیت فنی مناسب ندارند. باید دید در آینده چه میشود. ■ برایمنکهدر01 سالگذشتهنمایشهای شــما را دنبــال کــردهام، «زندانــی خیابــان نواب» کامل ترین آنهاســت. معموالً برای خالق اثر هــم تازهترین کارش کامل ترین یا بهترینآنهاست.موافقید؟ درباره نمایش نظرهای مختلفی شنیدهام که همه محترم و شــنیدنی است. وقتی به تجربههــای قبلی فکــر میکنــم، کارهایی هست که اگر بخواهم دوباره اجرا کنم، طور دیگری اجرا خواهــم کرد. در بعضی کارها شــرایط اجرا همانی نشــد که میخواستم. گاهی واقعاً شرایط کار آن قدر سخت بوده که ناامید شدهام اما به خاطر تعهدی که به گروه ام داشــتم، مقاومت و صبوری کردم. اگربخواهمبگویمبعضیکارهایمرابیشتر دوســت دارم باید بگویــم «زندانی خیابان نواب»جزوآنهاست. ■ «زندانیخیاباننواب»ازنظرمنقابلیت زیــادیبــرایجــذبمخاطــبدارد.چقدر برایتان مهم بود که این نمایش با اســتقبال مواجهشودوگروهبیشتریآنراببینند؟ مخاطب همیشــه برایم مهم بوده اســت. فکــر میکنم کســی که میگویــد مخاطب برایــش مهــم نیســت یــا دروغ میگوید یا عاقلنیست.امابرایجذبمخاطبهرگز خودم را حراج نمیکنم، به هر شیوهای دل تماشاگررابهدستنمیآورم.نیمایوشیج میگفت؛ وقتی میخواهی صددرصد دل مخاطب را به دســت بیــاوری، صددرص ِد خودت را میکاهی.
مخاطب همیشه برایم مهم بوده است. فکر میکنم کسی که میگوید مخاطب برایش مهم نیست یا دروغ میگوید یا عاقل نیست. اما برای جذب مخاطب هرگز خودم را حراج نمیکنم، به هر شیوهای دل تماشاگر را به دست نمیآورم. نیما یوشیج میگفت؛ وقتی میخواهی صددرصد دل مخاطب را به دست بیاوری، صددرص ِد خودت را میکاهی