سیاست داریوش
داریوش شایگان درعین حال که اعتبار جهانی داشت یکی از ایرانیتریـــن متفکران کشـــور به شـــمار میرفت؛ بـــه تعبیری میتوان گفت که او از چهرههای برجسته اندیشه معاصر ایران است. واقعیـــت ایـــن اســـت که «تفکـــر وطن دارد» انســـان میتوانـــد فکرشـــناس باشد و هر جای دنیا کار کند اما انسانی که خـــود میاندیشـــد و به تکـــرار افکار دیگران بسنده نمیکند، باید «مسأله» داشته باشد. مســـأله و دغدغه همیشه به یک «اینجـــا» و «اکنونی» ربط دارد. اینجا و اکنون یعنی «وطن» و «تاریخ». هیچکـــس نمیتواند بیـــرون از وطن و اینجا و اکنونش متفکر باشـــد. از همین رو، دکتـــر شـــایگان کـــه زبان فرانســـه و انگلیسی را بخوبی میدانست و آثارش در معتبرتریـــن نشـــریات دنیا منتشـــر میشد، اما همواره از ایران مینوشت. اینکـــه یـــک فـــرد «مســـأله» داشـــته باشـــد خود بخش مهمـــی از خالقیت اســـت. دکتر شایگان، مســـأله داشت و مسألهها، او را در مسیر اندیشمند بودن قرار میداد.
شـــایگان توانایی ویژهای در خلق مفاهیم داشت، اگر آثار دکتر شـــایگان را مرور کنیم با مجموعه فراوانی از تعابیر جدید آشنا میشویم که همه را یا خود شـــایگان ساخته یا به آنها معنای جدید بخشـــیده اســـت. در واقع، کار فیلسوفان از اول همین خلق مفاهیم بوده اســـت. فیلسوفان از آغاز فلســـفه تا به امـــروز، مفاهیـــم را خلق کردهانـــد و بـــا خلـــق ایـــن مفاهیـــم به بشـــریت کلیدهایـــی را برای گشـــایش مسائلشان دادهاند. شـــایگان، بهدلیـــل ذوق ادبـــی، دانش گســـترده و توانایـــی فلســـفیاش، در «مفهومپـــردازی» بســـیار موفـــق بود. او با «آســـیا در برابر غـــرب» کار خود را شـــروع کرد امـــا این مفهـــوم پردازیها را تنهـــا در ایـــن کتـــاب محـــدود نکرد و اتفاقاً یکـــی از بهترین مفهومپردازیها را در کتـــاب «انقالب دینی چیســـت؟» دارد. او درمییابـــد انقالبـــی صـــورت گرفتـــه کـــه صفتـــی «اســـالمی» دارد و برایـــش ایـــن ســـؤال ایجاد میشـــود کـــه «انقالب دینـــی چیســـت؟» از این رو، کتابـــی در ایـــن خصـــوص بـــه زبان فرانســـه مینویســـد و در آن عنـــوان میکنـــد که انقالب یـــک مفهوم مدرن اســـت و از زمانـــی که مفهـــوم «طبقه» شـــکلگرفته، انقالب نیز مفهومسازی شـــده اســـت؛ بهتعبیـــری، انقالب یک اندیشـــه چپ رادیکال مدرن اســـت اما دین مربوط به دوره ســـنت است. برای شـــایگان این پرســـش مطرح میشود که وقتی «اندیشـــه مدرن» با «اندیشـــه ســـنتی» تالقی پیدا میکند، چه اتفاقی میافتـــد؟ او در ایـــن ســـاحت یکـــی از مهمتریـــن مفاهیمـــش را میســـازد. از «ایدئولوژیـــک کردن ســـنت» حرف میزنـــد. بهزعـــم او، در نتیجه برخورد ناگهانی اندیشـــه مدرن با اندیشههای ســـنتی، درکشـــورهایی کـــه در حاشـــیه تجدد بودند، فرآیندی به وجود میآید کـــه طـــی آن ایدئولوژیهـــای رادیکال غرب که در خود غرب، نرم شده بودند در کشـــورهای حاشـــیهای، ســـنت را به خدمت خـــود درمیآورنـــد. یعنی این سنت نیست که آن ایدئولوژی را سنتی میکند بلکـــه آن ایدئولوژی اســـت که ســـنت را ایدئولوژیک میکنـــد. در این فضا؛ یعنـــی در فرآینـــد «ایدئولوژیک کردن ســـنت» ما ذخایر معنوی خود را به نفع ایدئولوژیهای رادیکال مصرف میکنیـــم و یکـــی از عوامـــل دخیل در این امـــر «غربزدگی ناآگاهانه» اســـت. آدمهـــا میتواننـــد غربـــزده باشـــند و بداننـــد که غربـــزده هســـتند و در عین حـــال میتواننـــد غربـــزده باشـــند و از آن آگاه نباشـــند. بـــه بـــاور شـــایگان، بســـیاری از اتفاقهایـــی کـــه در جامعه ما رخ میدهد ناشـــی از غربزدگیهای ناآگاهانه است. شـــایگان، درعیـــن حـــال کـــه مواجهه سنت و مدرنیته را در ســـطح اجتماعـــی نشـــان میدهـــد در ســـطح روانشـــناختی این مواجهه را در کتاب «نگاه شکسته» نیز به تصویر میکشـــد و از «اســـکیزوفرنی فرهنگی» سخن میگوید. همین فکر را بعدها شایگان ادامه میدهد و معتقد اســـت که اگر بـــه «دوپارگـــی فرهنگی» وقوف داشـــته باشـــیم، میتوانیم آن را مهار کنیم. ادامه ایـــن فرآیند در کتاب «افســـونزدگی جدیـــد» پـــی گرفتـــه میشود. او، در این اثر نشان میدهد که دوره هویتهای ناب تمام شده است و مـــا در عصر «هویت چهلتکه» به ســـر میبریـــم و تک تک مـــا مجموعهای از هویتهـــای مختلـــف داریـــم و بایـــد بتوانیم با این هویتهای مختلف کنار آمـــده و آنهـــا را کنتـــرل کنیـــم و از آنها نتایج خالق بگیریم. کسانی که شـــایگان را میشناسد، تأیید خواهنـــد کرد کـــه خود او مصـــداق این حالـــت اســـت، زندگـــی را بـــه خوشـــی میگذرانـــد و تنهـــا در مـــواردی جدی میشـــد کـــه میخواســـت بـــه نقـــد ایدئولـــوژی بپـــردازد و بهعنـــوان یـــک روشنفکر این کار را بخوبی انجام داد. کســـانی کـــه بـــر ایـــن باورنـــد شـــایگان «متفکـــر سیاســـی» نبـــوده اســـت، جنبههایـــی از اندیشه او را نادیده میگیرند. شایگان همانطور که بارها عنوان کرده اســـت فیلسوف سیاسی نبوده و عالقه زیادی هم به فلســـفه سیاســـی نداشته است؛ اما با مفهومپردازیهایش و به عبارتی با نامیدن اموری که نامیده نشده بود، از بســـیاری از متفکران معاصر ایران، تأثیر سیاسی و بویژه مدنی بیشتری بر جامعه داشـــته اســـت. چرا کـــه بر این بـــاورم باالتریـــن ســـطح سیاســـت «مدنیـــت» اســـت؛ یعنـــی زندگی در مدینه و شهر. سیاست «توانایی زندگی در شـــهر» است. شـــایگان «فیلسوف و متفکـــر شـــهر» بـــود و توانایـــی این را داشـــت تـــا در زندگی شـــهری با خلق مفاهیم «قدرت» را محدود کند. فیلســـوف با نامیدن چیزهای نامیـــده نشـــده، پنجرههـــای جدید باز میکنـــد، چنانکه هنرمند با نشان دادن چیزهای دیده نشده، این کار را انجـــام میدهد. هر پنجرهای که گشـــوده میشـــود افـــق جدیـــدی میگشـــاید و جامعه بازتر میشود و از همین رو اســـت که اصحاب قدرت از فیلســـوف و هنرمنـــد دل خوشـــی نداشتهاند. برخی اظهارنظر کردهاند که کارهـــای شـــایگان پراکندهکاری بوده اســـت در حالی که متفکر باید نظام داشته باشد. در پاسخ به این منتقدان باید گفت که نباید «ایدئولوگ» را با «متفکر» خلط کـــرد. واقعیـــت این اســـت کـــه متفکر چنیـــن ادعایـــی نـــدارد و قرار نیســـت چنیـــن کاری را هـــم انجـــام دهـــد و چنانچـــه که اشـــاره کـــردم او بهعنوان متفکر، مفاهیم زیـــادی خلق کرد و در تاریـــخ معاصر ما کمتر متفکری تا این اندازه «مفاهیم جدید» به دایره افکار ما اضافه کرده است.
*مکتـــوب حاضـــر متـــن ویرایـــش و تلخیص شـــده «ایـــران» از ســـخنرانی محمـــد منصور هاشـــمی اســـت که در «شب داریوش شایگان» 8اردیبهشت مـــاه در مرکـــز دایرةالمعـــارف بـــزرگ اسالمی ارائه شد.
کسانی که بر این باورند که شایگان «متفکر سیاسی» نبوده است، جنبههایی از اندیشه او را نادیده میگیرند. شایگان همانطور که بارها عنوان کرده است فیلسوف سیاسی نبوده و عالقه زیادی هم به فلسفه سیاسی نداشته است؛ اما با مفهومپردازیهایش و به عبارتی با نامیدن اموری که نامیده نشده بود، از بسیاری از متفکران معاصر ایران، تأثیر سیاسی و بویژه مدنی بیشتری بر جامعه داشته است