بهترین سرمشق زندگی
درس ایثـــار و گذشـــت آخریـــن سرمشـــق خانم معلم بـــود. همه او را بـــه مهربانی میشـــناختند و دانشآمـــوزان منطقـــه محروم شـــیرین ســـو از توابع کبودرآهنگ بـــرای دیدنش لحظه شـــماری میکردند. روز معلم بیشـــتر از همیشه جای خالی او احساس میشـــود. معلمی که مهمترین درس زندگـــی را با بخشـــش اعضای بدن خود به بیماران نیازمند به همه آموخت. دبیرســـتان شـــهربانو جایی بود که آخرین یادگاریهـــای خانم معلم بر تخته ســـیاه نقش بســـت و کار بـــزرگ او را ایـــن روزها دانشآمـــوزان روســـتاهای ســـرخاک و مسجدینوروستاهایاطرافباهمهوجود بیـــان میکنند. آتوســـامحبی با بخشـــش اعضای بدن خود به بیماران نیازمند برای همیشه ماندگار شـــد. او که همیشه یکی از ترویجکنندگان فرهنگ اهـــدای عضو بود این کار بزرگ و زیبا را با همه وجود به همه نشان داد. «کمتر از یک ســـال از زندگی مشترک من و همســـرم ســـپری شـــد. روزهای شیرین و خوبی کـــه این روزها با مرور آنها بیشـــتر حسرت میخورم. هر دو معلم بودیم اما اوبهدانشآموزانشدرسزندگیآموخت و بر اساس وصیت و خواسته خودش پس از مـــرگ اعضای بدنش را بـــه چند بیمار نیازمند اهدا کردیم. روز معلم به یاد مدت کوتاهی که در کنار هم بودیم بر سر مزارش خواهـــم رفـــت و از طرف همه کســـانی که امـــروز زندگیشـــان را مدیـــون او هســـتند مزارش را گلباران خواهم کرد.» عباس شـــاهوردی همسر آتوســـا از درس بزرگی که از همســـرش آموخـــت گفت. از روزهایی که هیچگاه برایش تکرار نخواهند شـــد و بســـیار زودگذر بودند. از محبتها و فداکاریهایی که بعد از مرگ همسرش از زبان اطرافیان شنید. هنوز هم با احترام از همسرش یاد میکند و میگوید بزرگواری و فـــداکاری او را هیچگاه فراموش نخواهم کـــرد. عبـــاس که سالهاســـت در کســـوت معلمی تدریس میکند از روزهایی گفت که با همسرش آشنا شد و زندگی مشترک را آغـــاز کرد. من و همســـرم معلم بودیم. او مدتـــی در روســـتاهای منطقـــه محروم کبودرآهنـــگ تدریـــس میکـــرد و همـــه دانشآموزان آنجـــا عالقه زیادی به او پیدا کرده بودند. او معلم زیست شناسی بود و در مقطع دبیرستان تدریس میکرد. بعد از آشـــنایی با هم ازدواج کردیم اما زندگی مشـــترک ما کمتر از یک سال دوام داشت. مرگ ناگهانی او غـــم بزرگی بود که بر دل همه مـــا نشســـت و هنوز هم همـــکاران و شـــاگردانش نتوانســـتهاند آن را باور کنند. وقتی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم او در شهر شیرین سو که یکی از مناطق محروم کبودرآهنـــگ اســـت و 40 کیلومتـــر با آنجا فاصله دارد تدریس میکرد. بعد از مرگ همسرم همکاران و دوستانش برای من از مهربانیهای او تعریف کردند. روزهایی که در روستای ســـرخ آب برای انجام کارهای خیر همیشه پیشـــقدم بود و با همه وجود به کسانی که نیازمند بودند کمک میکرد. همیشه دوست داشـــت بعد از مرگ هم مفید باشـــد و گویا میدانست که بزودی از دنیاخواهدرفت. وی ادامـــه داد: وقتی مادربزرگـــش از دنیا رفت خانواده همســـرم از اینکه نتوانســـته بودنـــد اعضای بـــدن او را به دیگـــران اهدا کننـــد ناراحـــت بودند. ایـــن جلـــوه ایثار و فـــداکاری از همـــان روزها در دل همســـرم جوانـــه زده بـــود و وقتـــی به من پیشـــنهاد داد تا هردو داوطلب اهدای عضو شـــویم بالفاصله قبول کـــردم. آن روز وقتی کارت اهدای عضو گرفتیم بســـیار خوشحال بود و به من تأکید میکرد تحت هر شـــرایطی اگـــر مرگ مغزی شـــد بالفاصلـــه و بدون درنـــگ اعضـــای بدنـــش را بـــه بیمـــاران نیازمند اهدا کنم. هنـــوز هم آن حرفها و وصیت آخرش در گوشـــم نجوا میکند. او به دیگران نیز این توصیه را داشـــت و آنها را تشـــویق میکرد تا داوطلب اهدای عضو شـــوند و اجـــازه ندهند بعد از مرگشـــان اعضای مفید بدنشان که میتواند زندگی تـــازهای به بیماران ببخشـــد بـــه زیر خاک برود. آخرین روز معلم با دســـته گلهایی که دانشآموزانش به او داده بودند به خانه آمد و میگفت بهتریـــن هدیه زندگیاش قبولی دانشآمـــوزان این منطقه محروم در دانشگاه است. وی درباره مرگ مغزی همســـرش گفت: آن روز به خاطـــر پا درد نزد دو پزشـــک متخصص رفتیم اما کسی متوجهبیماریاشنشدتااینکهمدتیبعد لخته خونی که در پای او قرار داشت تبدیل به آمبولی شـــد. بعد از یک هفته به خاطر دردی که در قفســـه ســـینه داشـــت او را به بیمارستان بردم و پزشکان بعد از معاینه وانجام آزمایش اعالم کردند آمبولی وارد ریه شده است و ســـطح هوشیاریاش نیز پایین آمده است. روزهای داغ شهریور ماه بود که پزشک معالج خبر تکان دهندهای به ما داد. آتوسا مرگ مغزی شده بود و این یعنی اینکه او هیچگاه به زندگی بازنخواهد گشـــت. در آخریـــن لحظات یـــاد آخرین حرفها و خواستههایش افتادم. تصمیم بسیار ســـختی بود اما این خواسته خودش بـــود و من و مادرش با اعالم رضایت همه اعضای بدنـــش را به بیماران نیازمند اهدا کردیـــم. او درس بزرگی به همه ما داد و به ما آموخت که بخشـــش بهترین سرمشق زندگیاست.