Iran Newspaper

رخوت و فرسایش

- شاعر و مترجم نصراهلل حدادي پژوهشگر

تابستان یک هزار و سیصد و پنجاه و دو بود. دانشگاه قبول شده و بیکار بودم. در یکی از دیدارهایما­ن، کاوه میرعباسی از من پرسید، دوست دارم کتاب ترجمه کنم؟! من هم از خدا خواسته گفتم بله. او من را به اسماعیل عباسی در نشر بابک معرفی کرد که همراه جلیل روشندل کتاب «شــعر چگونه ســاخته میشــود؟» اثر والدیمیر مایاکوفسکی را بــه فارســی ترجمه کــرده بودند. آن نشــر مجموعه معرفی شــاعران اوایل قرن بیســتم روســیه را در دســت تدوین و نشــر داشــت. ترجمه متنی از ســرگئی یســنین به من رســید و کاوه میرعباســی قبالً ترجمه والدیمیر مایاکوفســ­کی را به عهده گرفته بود، منتها من از شــعرهای یســنین خوشــم نیامد و ترجمهاش نکردم. با کاوه میرعباســی درباره مایاکوفسکی با هم حرف میزدیم و به او عالقهمند شدم و تا جایی که یادم هست، کاوه میرعباسی هم آن اثر درباره مایاکوفسکی را ترجمه نکرد. در سالهای دهه بیست در نشریههای حزب توده ترجمههایی جســت و گریخته از «ابر شــلوارپوش» درآمده بود و در ســالهای دهه چهل هم نمایشنامهه­ایی از این شــاعر روس به فارسی منتشر شده بود. ترجمه فارســی مایاکوفسکی بیسابقه نبود. اما کسانی میگویند، که معرفی و شــناخته شــدن این شــاعر روس در ایران بهدلیل ترجمه «ابر شــلوارپوش» است، این را دیگران باید قضاوت کنند و نظر دهند. در نهایت نخستینبار اوایل دهه شصت «ابر شلوارپوش» در نشر شیوا در شــیراز منتشر شد. در فضای شعر چند دهه اخیر شاعران مختلفی بر فضای فرهنگی و شعر ایران اثر گذاشتند. از آن جمله میتوان تأثیر شعرهای ناظم حکمت بر سرودههای حمید مصدق را دید، این تأثیر ملموس اســت؛ البته نــه به معنای اینکه حمید مصــدق مقلد ناظم حکمت بوده است، اما بیتأثیر نبود. همچنین تأثیر ترجمه شعرهای یانیــس ریتســوس روی شــماری از شــاعران ایــران را میتــوان دیــد یا میتوان به تأثیر گارســیا لورکا به برخی از شعرهای احمد شاملو اشاره کرد. والدیمیر مایاکوفسکی هم به همین نحو بر مخاطبها و شاعرانی در ایران تأثیر گذاشــت. «ابر شلوارپوش» در روزگاری به فارسی درآمد کــه یک شــرایطی بر مملکت حاکم شــده بــود که ایــران درگیر جنگ بود و از طرفی نســلی که مخاطب این اثر بود هم نسلی عاصی نشان می داد. فضای باز سیاسی و فرهنگی نبود. یادمان نرود که کتاب «ابر شلوارپوش» طغیان یک شاعر بیست ساله عاصی است که میخواهد هر نظمی را بهم بریزد. از مقدمه کتاب معلوم اســت شــاعر مشــکل دارد با جامعهای که در آن زندگی میکند. در چهار بخش دیگر کتاب میتوان طغیان مایاکوفسکی را دید. در بخشی از کتاب میتوان مبارزه زیباییشناس­ی او را شاهد بود، او سعی میکند سنتهای پیشین ادبی را به چالش بکشــد. در بخش دیگر علیه بیعدالتی، ظلم و تبعیض حاکــم بر جهان بویژه روســیه شــورش میکند. در بخــش چهارم هم علیه کائنات شــورش میکند و شاید این توضیح بتواند نشان دهد که چرا در آن سالهای دهه شصت از این کتاب چنین استقبال شد. خبــر تعطیلــی فروشــگاه «انتشــارات آســیا»، آن هــم در آســتانه رونمایــی از ســی و یکمین نمایشــگاه کتــاب (که من ترجیــح میدهــم آن را فروشــگاه کتاب بنامــم) باعــث تأثــر و تأســف بیــش از پیــش دوســتدارا­ن فرهنگ و کتاب شــد. همچنیــن واکنــش تأملبرانگی­ــز یکــی از ناشــران سرشــناس و پــرکار مبنــی بــر شرکت نکردن در نمایشگاه بینالمللی کتــاب بهخاطــر پشــتیبانی و حمایــت از کتابفروشهـ­ـا، بار دیگر این ســؤال را به ذهــن و خاطرم متبادر ســاخت کــه باالخره این نمایشــگاه بعــد از 30 دوره برگزاری آیا هرگز مورد ارزیابی مثبت و منفی قرار گرفته است یا خیر. زنــگ انهــدام کتــاب فروشــیها از پهنــه بــازار تهــران، خیابــان ناصرخسرو و اطراف آن، شاهآباد و میدان بهارستان و جایجای تهران، بخوانید اقصی نقاط کشور سالهاست به صدا درآمده و این اندک کتاب فروش باقی مانده در شــاهآباد، شرکت سهامی انتشــار، کانــون انتشــارات محمــدی، اقبــال، ســنایی و بــا قدری اغماض فخر رازی نیز دیری نخواهد پایید و به سرنوشت خیام، صفــی علیشــاه، فروغــی، زوارف امیرکبیــر، دنیای کتــاب و دهها کتــاب فــروش دیگر دچار خواهند شــد. یادگار زنــده یاد محمود عطایی طی این سالها به همت خانوادهاش به گونهای «سرپا» بود و آنها نیز همانند خیام و ترقیها، سیروس و افجهای، صفی علیشــاه و بــرادران مشــفق زوار، اکبــر زوار، علــیزوار ...و عطــای فروشگاهدار­ی را به لقایش بخشیدند و میراث پدری را به محلی دیگر بردند و در این دفتر بهگونهای برخی از کتابهایشــ­ان را که مجال انتشار دارند، به چاپ میرسانند. طــی 40 ســال گذشــته هر آنچــه کــه از بیتالمال صــرف ترویج کتاب و ترغیب مردم به کتاب خواندن کردیم ثمرهاش را شاهد هستیم. خرید کتاب، پرداخت یارانه کاغذ، اختصاص وام با بهره کــم، برپایی 03دوره نمایشــگاه بینالمللی و صدها نمایشــگاه کتــاب اســتانی، حمایــت از ناشــران خــاص و در اختیــار نهــادن امتیازهــا­ی فراوان و به گونهای نورچشــمی پــروری، فراهمآوری چاپخانههــ­ای مدرن برای چــاپ کتابهای پرشــمارگا­ن و انواع و اقســام حمایتهــای دیگــر امــروز کار را بــه جایــی رســانده که شــمارگان کتــاب در حد اســفباری اســت و بدتــر از آن وضعیت سرانه مطالعه است. از ســوی دیگر فعالیتهای مؤسسات نشــر دولتی و شبه دولتی اســت کــه به هیــچ وجه حاضر نیســتند پــس از 40 ســال آزمون منجر بــه خطا، بازار کتاب را رها ســاخته و این اندک باقیمانده فرصت فــروش کتاب را به بخش خصوصــی واگذار کنند. طبق اظهار مســئوالن نمایشــگاه طــی 11 روز برپایی نمایشــگاه قریب بــه چهار تا پنج میلیون نفر از نمایشــگاه کتــاب بازدید میکنند. ســؤال این اســت که اگر فقــط این جمعیت پنــج میلیون نفری یک درصدشان خریدار کتاب به معنای واقعی بودند شمارگان اول هــر کتاب جدیــد باید حداقل پنج هزار نســخه میبود و این در حالی اســت که بهترین کتاب حداکثر در پانصد نســخه چاپ میشود. نتیجه اینکه باید امور نشر را به ناشران بخش خصوصی واگــذار کنیــم و از این همــه دخالت دولــت بکاهیم. امروز نشــر زیرزمینی کمر به قتل صنعت نشــر کشــور بســته و کدام کتاب را ســراغ دارید که در داخل و خارج از کشــور مجال نشر پیدا نکرده و در آن ســوی آبها به چاپ رسیده باشد و در دسترس نباشد؟ نگاهی به بساط قاچاقچیان کتاب از چهارراه ولیعصر(عج) تا آن سوی میدان انقالب بیندازید تا صدق گفتارم ثابت شود.

متن یادداشــت، گفتوگــوی تلخيص شــده ســعيد طباطبایی با زنده یاد مدیا کاشيگر اســت که به صورت یادداشت تنظيم شده و برای نخستينبارم­نتشرمیشود.

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran