Iran Newspaper

سهم ما از معدن، سیاهی زغال است

مشکالت کارگران معدن «زمستان يورت» همان است که بود

- حمید حاجیپور روزنامه نگار

ظاهــراً همــه چیــز بــه وضعیــت عــادی خــودش برگشــته و معدنچیهــا ســر کار میرونــد و غــروب خســته و خاکآلود به روســتا برمیگردنــ­د. معــدن «زمســتان یــورت» روســتای سوســرای گلســتان را میگویــم که اردیبهشــت ماه ســال پیش منفجــر شــد و معدنچیهایـ­ـش زیــر خروارهــا خــاک و زغــال ســنگ مدفــون شدند. آنهایی که برای کمک به دل تونل ســرد و تاریــک و بیانتهــا زدند هــم زنده برنگشــتند. درســت یک ســال گذشــته و هنوز اهالی روستای سوســرا و حاجیآباد و نرگس چال و وطن و فارســیان و مهدی آباد و غزنوی عزادارند. معدنچیــان زمســتان دل پــردردی از اتفاقــات گذشــته دارنــد، وحشــت دارند کالمــی بــه زبــان بیاورنــد. هــراس دارند کــه از کار بیکار شــوند. میگوینــد در قلب بهشــت کار میکنند با شــرایط جهنمی! آنهــا حقــوق دی و بهمــن و فروردیــن و عیدیشــان را هنــوز نگرفتهانــ­د. بــه آنها گفتهانــد اگــر بیشــتر کار کنند و اســتخراج بیشتر شود، حقوقشــان را خواهند گرفت وگرنه باید منتظر بمانند و عجلهای برای گرفتن حقوق نداشــته باشــند. کسی هم حق اعتراض ندارد وگرنه اخراج میشود! برای رســیدن بــه معدن زمســتان یورت باید از آزادشهر به «نوده» برویم و از آنجا هم در جــادهای باریک که هر دو طرفش را جنــگل احاطه کــرده، راهمــان را ادامه بدهیم و 5 کیلومتــر بعد از پادگان ارتش برسیم به ورودی معدن. ســاعت از 6 غروب گذشته و 3 معدنچی کنــار جــاده منتظــر ماشــینی هســتند که آنهــا را تــا نزدیکیهــا­ی روستایشــا­ن برســانند. دو نفرشــان از فــرط خســتگی روی ســبزهها دراز کشــیدهاند و نفر ســوم ایســتاده تــا ماشــینی گیــر بیــاورد. از آنها اجازه میگیریم برای عکاســی. نمیشود حدس زد لباسهایشان قبل از اینکه گرد سیاه زغال به خود بگیرد، چه رنگی بوده. یکیشان لباس سربازی ارتش به تن دارد و دو نفر دیگر لباســی شــبیه به لباس کار. عــادت کردهانــد بــه کاله کارشــان و حتی موقع دراز کشیدن روی چمنها هم آنها را از روی سرشــان برنمیدارند. صورت و دستهایشــا­ن از گرد زغال، سیاه است و فقط سفیدی چشمها پیداست. هنوز چندتایی بیشتر عکس نینداختهای­م کــه یکیشــان میگویــد: «آقــا برامــون دردســر درســت نکنی. فــردا عکسمون رو میذاریــد تــوی ایــن ســایت پایتهــا، مســئولهای معــدن میبیننــد و اخراجمــون میکنــن.» معدنچــیای که کنــار جــاده ایســتاده، شــروع میکنــد بــه مســخره کردن: «چیزی از تو پیدا نیست. کی میخواد بفهمه این عکس کدوممون هســت. االن بــا این وضعیــت بری پیش فک و فامیالت میشناســنت؟ نه بهخدا کسی نمیشناســه.» بعد هر سه میزنند زیر خنده. از وضعیــت معــدن میپرســم کــه آیــا نسبت به ســال گذشته که حقوق درست و حســابی نمیدادند و بیمهها را به جای حــق بیمه معدنــکار، خیاط و آرایشــگر و کتابدار و آشپز رد میکردند، وضعیتشان بهتر شــده؟ وضعیت ایمنی و تجهیزاتی که باید در اختیارشان قرار بگیرد، چطور؟ جــواب نمیدهند. صم وبکــم. میگویم یعنــی همه چیــز عالی اســت کــه جواب نمیدهید؟ یا اینکه میترسید؟ اگر ترس دارید که اســم و فامیلتــان را توی گزارش بنویســم خیالتــان تخت باشــد کــه هیچ نشــانهای از شــما نمیآورم که فردا مورد بازخواســت قــرار نگیریــد. با ایــن حرف، کمکم یخشــان باز میشــود. یکیشان که ســن و ســالش از بقیــه بیشــتر اســت و به گفته خودش نزدیک 18 ســالی میشــود تــوی معــدن کار میکنــد، شــروع میکند به درددل کــردن: «وضعیت اینجا فرقی نکرده. بعد از چندماه تعطیلی به خاطر انفجار، وقتی معدن خواســت شــروع به کار کنه، مجبور شدن که یک کم وضعیت رو سروســامون بــدن. خیلــی از نیروهــای قدیمــی رو به خاطر اعتراضاتی که ســال گذشته کرده بودن دیگه راه ندادن. حقوق عقب مونده کارگرها رو برای گرفتن مجوز مجدد بازگشــایی معــدن پرداخت کردن ولی توی این چند ماهه هنوز حقوقها رو نصفه کاره میدن. حقــوق مــن ماهــی یــک میلیــون و صــد هــزار تومنه که بعضی ماههــا 700 – 800 تومنــش رو مــیدن. حقوق بــرج 10 و 11 و بــرج یک امســال و عیدی رو هــم ندادن. میگــن پــول نداریــم. قولــی دادن کــه حقوقهای معوقــه رو پرداخت کنن ولی بــا بدقولیهایی کــه از اینها ســراغ داریم، بــه این زودیها دســتمون پــول نمیدن. ما هم کارگریم و مجبوریم بگیم چشــم، چون اگه اعتراض کنیم سریع اخراجمون میکنن.» گالیههــای معدنچیهــا از شرایطشــان غمانگیز اســت. مثــالً به گفته خودشــان باید تجهیزاتی مثل کاله و چراغ و چکمه و لبــاس و ماســک را خودشــان بــا هزینه شخصی تهیه کنند و اگر معدن به آنها هر تجهیزاتی بدهد، از حقوقشان کم میکند. یکــی از معدنچیهــا کــف چکمــهاش را نشــان میدهد که پاره شــده اســت: «هر 2 مــاه چکمــه و لباســمون از بیــن میره. معدن هیچی به ما نمیده و باید چکمه و دســتکش و لباس رو خودمون بگیریم. مگه چقدر حقوق میدن که این وســایل رو از جیــب بخریــم! بچههایــی کــه تــوی معدنهــای دیگــه مثل معدن شــاهرود کار میکنــن، میگــن اونجا حقوقها ســر وقته، بیمه درســت و حســابی براشون رد میشــه و ســهمیه لباس و چکمــه دارن. کار نیســت و مســئوالن معــدن از ایــن قضیه سوءاســتفا­ده میکنــن و هر قانونی که دلشــون بخواد برامــون وضع میکنن. ســؤال من اینــه که مگه نگفتــن پیمانکار معدن صددرصد مقصر شــناخته شده، پس چــرا هنــوز ســرکاره؟ چرا هنــوزم که هنــوزه داره به مــا معدنچیها که حقوق وزارت کاری باید بگیریم، زور میگه؟» از جــاده پرشــیب معــدن صــدای پاییــن آمــدن مینیبوســی میآیــد کــه بــا دنده سنگین حرکت میکند. معدنچیها از ما چند متری فاصله میگیرند. میترســند کســی راپورتشــا­ن را بدهد که بــا خبرنگار صحبت کردهاند. مینیبــوس قرمزرنگ وارد جــاده اصلــی میشــود و آنهــا را هم سوار میکند. هرچنــد دقیقــه تعــدادی از معدنچیها بــا موتور و ماشــین یا پای پیــاده از معدن بیــرون میزننــد و میرونــد ســمت روستاهایشـ­ـان. دوربیــن عــکاس نظــر بعضــی از معدنچیهــا را بــه خود جلب میکنــد. آنهایی کــه دل پــردردی دارند، جلــو میآینــد. مردانــی بــا صورتهــای ســیاهی کــه شــب و روز در قلــب معــدن زمستان یورت کار میکنند. یکــی از معدنچیهــا کــه اهــل روســتای وطــن اســت و ســال پیــش هــم 5 نفــر از همروســتای­یهایش را از دســت داده، شــروع میکند به گالیه: «گفتن وضعیت بعد از حادثه انفجار بهتر میشه. حقوق بــرج 7 و 8 و 9 تقریبــاً ســر وقــت بود ولی از بــرج 10 وضعیــت دوبــاره خراب شــد. ایمنــی معدن هم که داغــون داغونه. اگر توی این معدن 50 نفر دیگه هم بمیرن، باز همین آشه و همین کاسه. یک بازرس از اداره کار نمــیآد بــه معــدن ســر بزنه. اگر بخوایــم بریم اداره کار برای شــکایت یا برای ســابقه بریم ســریع زنگ میزنن بــه اینجا و میگــن فالنی اومــده. ما برده و غالمشون نیســتیم که این طور برخورد میکنــن. انســان هســتیم و اهــل همیــن منطقه. اینها دارن ما رو استثمار میکنن چــون میدونــن چــارهای جــز کار کــردن حتی با این حقــوق چندرغاز توی معدن رو نداریم.» از او و همراهــش میپرســم آیــا شــورای کار دارنــد کــه از حقوقشــان دفــاع کنــد؟ همروســتای­یاش جــواب میدهــد: «در قانــون کار آمــده هر کارگاهی که بیشــتر از 50 نفر کارگر داشــته باشه باید شورای کار تشکیل بده ولی معدن این قانون رو اجرا نمیکنه و اجازه نمیده شورای کار شکل بگیــره. اگر شــورای کار داشــتیم، مطمئناً میتونســت از حقمون در مقابل کارفرما دفــاع کنــه. بــه عنــوان مثــال هنــوز طرح طبقهبندی مشاغل توی این معدن اجرا نمیشه.» معدنچی دیگری که به جمعمان اضافه میشود، از وضعیت کار در عمق معدن میگویــد: «حقوقــی کــه مــا میگیریم در مقابل کاری که انجام میدیم خیلی کمه. ما در تاریکی محض با چراغ قوه به عمق 2 هــزار متــری میریم و ســاعتها جایی که رطوبت زیادی داره و هوایی در جریان نیســت، کار میکنیم. اون هم نزدیک به 8 ساعت. بیشتر بچهها مشکل ریوی پیدا کردن. خیلیها رو میدونم که از اســپری اســتفاده میکنن. ما جــون و جوونیمون رو بــرای این کار گذاشــتیم در مقابل یک میلیــون کــه اون هــم یک خــط درمیون میگیریم. نمیدونیــم بیمههامون چی رد شــده؛ معدنچــی، خیــاط، آرایشــگر یا آشپز!؟ از همــه اینها که بگذریــم خانوادههام­ون راضی نیســتن کــه توی معــدن کار کنیم. میترســن مثل 43 نفری که ســال پیش تــوی انفجار از دســت رفتن، مــا هم توی یــک اتفــاق بالیی ســرمون بیاد. یــک بار صبح زنگ میزنن، یک بار ظهر ،یک بار هم عصر. خیلی نگرانمون هستن.» عمــو رحیــم اهــل روســتای نرگسچــال اســت و چنــد ســالی بیشــتر نمانــده بــه بازنشســتگ­یاش. موقــع حــرف زدن سینهاش خرخر میکند. میگوید حقوقی که میگیرد، کفاف خــرج زن و 4 بچهاش را نمیدهــد. دوتا از بچههایش دانشــجو هستند: «کسی که گذرش به این منطقه میافته، بــه خــودش میگــه بهبــه چــه منطقــه سرســبز و خوش آب و هوایی! نمیدونن کــه زندگیمون با چه ســختی و مشــقتی میگــذره. زمیــن و بــاغ و ســرمایهای هم نداریم که دلمون به اونها خوش باشه. توی معــدن هم که ارزشــی برامون قائل نیستن. حرفشون اینه که فقط کار کنید. به فکر اســتخراج بیشتر هستن و اهمیتی به کارگر نمیدن. هنوز خیلی از مشکالتمون توی معدن حل نشــده. بعضی از بچهها بــه خاطر خورده شــدن حقشــون مجبور شــدن بــرن معــدن شــاهرود کــه چنــد ســاعت با اینجا فاصله داره کار کنن. یک هفتــه اونجا میمونــن و یک هفتــه برای اســتراحت به خونههاشــو­ن برمیگردن. اگــر میتونســتم من هــم میرفتــم ولی بایــد حواســم بــه پــدر مریضم باشــه. ما کــه جوونیمــون تــوی این معــدن از بین رفت، امیدوارم وضعیت زمســتان یورت بهتر بشه و کســانی که تازه میان برای کار حداقل حقوق درست و حسابی بگیرن و بیمه معدن براشون رد بشه.» ساعت نزدیک 8 شب است و معدنچیان شــیفت شــب از سراشــیبی بــاال میروند تا ســوار مینیبــوس شــوند. آدمهایی که خطر ریزش تونل و زنده به گور شدن را به جان خریدهاند. آنها با کمترین دســتمزد کار میکنند و بیمه درســت و درمانی هم ندارنــد. همــه اینها بــه کنــار، معدنچیان زمستان یورت پس از حادثه سال گذشته دقیقاً نمیدانند با خانوادههای نگرانشان چه کنند.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran