Iran Newspaper

دیوار بلند مرز

گزارش خبرنگار «ايران» از وضعیت کولبران و مراکز تجاری بانه

- پور روزنامه نگار

وقتی به شــهر مــرزی بانه میرســيم كه اعتصاب تجــار و مغازهداران به بيســت و دوميــن روز خــود رســيده و شــهر كامالً تعطيل اســت. كركره هيچ مغازهای جز بقالیها و ميوهفروشیه­ا و نانوايیها باال نيســت. نــه از همهمه و شــلوغی خريد، خبــری هســت و نــه از انبــوه مســافرانی كه میبايســت مثل هميشــه با چند روز تعطيل، بــار و بنديل میبســتند و راهی بانــه میشــدند. خيابانهــا­ی شــيبدار بانه با پس زمينه كوههايی كه بارانهای بهاری سبزشــان كرده، غرق در ســكوت اســت. باورش ســخت اســت كــه ببينی اين شــهر بــا آن همه پاســاژ و مغــازهای كه ســالهای ســال مســافران زيادی را از سراســر كشــور به اينجــا كشــانده، اينطور در خــواب فرو رفته باشــند. مغــازهدار­ان و تجــار بانــه در اعتراض به بســته شــدن مــرز و در پــی آن، تعرفه بــاالی كاالهايی كه وارد شهر میشود، دست به اعتراض سراســری زدنــد. در اين بيــن كولبران كه بســياری از كاالهــای مغــازهدار­ان را از آنســوی مرز به اين ســو حمل میكردند خانهنشــين شــدهاند و شــهر در ركــود بیسابقهای گرفتار مانده است.

مأموران پليس بهصورت آمادهباش همه جای شــهر ديده میشــوند. ساعت 9 صبــح اســت و در مركــز شــهر هيــچ مغــازهای بــاز نيســت. چنــد مغــازهدار مقابــل يكی از پاســاژها در حال صحبت هســتند. صدايشــان باال و پايين میشود و چهرههــای برافروختــ­ه، نشــان از ناراحتیشــ­ان دارد. جــو شــهر آنقــدر ســنگين اســت كــه از عــكاس روزنامــه میخواهم دوربينش را از ماشــين بيرون نياورد و با موبايلش عكس بگيرد.

عكاس هنــوز دو فريم از بازار خالی از مشــتری نگرفته كه همان چند مغازهدار هم در چشم برهم زدنی غيب میشوند. جلــوی پاســاژ «خــدری» چنــد نفــر ايستادهاند و درباره تعطيلی مغازهشان صحبــت میكننــد و اينكــه چنــد روزی است به پول قرض كردن افتادهاند.

خــودم را معرفی میكنــم و میگويم خبرنــگارم و بــرای تهيــه گــزارش از تعطيلی بــازار بانه آمــدهام. وقتی كارت روزنامــه را نشــان میدهــم خيالشــان راحت میشود. يونس يكی از كاسبهای اين پاســاژ اســت. جوانی ميانه قد و الغر اندام كه تســبيح چوبی بلندی را دور مچ دستش تاب میدهد.

میگويــد: «از بهمــن مــاه ســال گذشــته كــه مــرز را بســتند كار و كاســبی مــا هــم آب رفــت. بيشــتر كاســبهای بانــه جنسهايشــا­ن را شــب عيــدی بــه مســافرها فروختند و انبارهايشا­ن خالی شد. اآلن هم كه جز جنسهايی كه توی ويتريــن میبينيــد چيز ديگــری نداريم. يعنــی بــه فــرض اينكــه اآلن بــازار بــاز بــود هــم جنــس زيــادی بــرای فــروش نداشتيم.»

كركره همه پاســاژها و مغازهها پايين اســت جــز يكــی از مراكــز تجــاری نبــش ميــدان اصلــی شــهر. كركــره باالســت و مأمــوران پليــس از كاســبهايی كــه جلــوی آن تجمــع كردهانــد، میخواهند مغازههايشـ­ـان را بــاز كننــد. هيچكــس حتی يک نفــر از آنها هم قبول نمیكند. متفقالقــو­ل عقيــده دارنــد كــه جنســی بــرای فروش نيســت و تــا زمانــی كه مرز بــه رویشــان بــاز نشــود، مغازههــا را باز نمیكنند.

هرچقــدر بــه ظهر نزديک میشــويم مركــز شــهر شــلوغ و شــلوغتر میشــود. در دكههــای فــروش ســيبزمينی كبابی و تخممــرغ آبپــز، بــرای كاســبها لقمــه میپيچنــد. جمعيت زيــادی توی خيابانهــا­ی اصلــی مركــز شــهر جمــع شــدهاند و در گوش هــم پچپچ میكنند. حضــور غريبههــا آنهــا را نگــران میكند. تــا موبايلت را برای عكاســی بــاال بياوری يــا محــل را تــرک میكننــد يــا جلويت را میگيرند كه عكس و فيلم ما را پاک كن.

از ســيلمان كــه تــوی پاســاژ «زيتون» مغــازه دارد، میپرســم چــرا دوســتان و همكارانــش ايــن همــه بــه عكاســی ما واكنش تندی نشــان میدهند؟ لبخندی به پهنــای صورتــش میزنــد و در جواب میگويــد: «ايــن چنــد روزه كلــی مأمــور پليــس و مأمــور لبــاس شــخصی آمــده و همــه میترســيم كســی عكسمــان را بگيرد و فردا دردســری برایمان درست شــود. ما قصد آشوب و شــورش نداريم. تنها خواســته ما باز شــدن مرزهاست. به فــرض محــال هم كه مغــازه را بــاز كنيم چيزی نداريم كه بفروشيم.»

از تجــار بانــه میشــنويم كــه دولــت میخواهــد مرز «ســيرانبند» را تنها مرز رســمی اين منطقــه معرفی كنــد و بقيه مرزهــای غيررســمی را در سردشــت و پيرانشــهر برای هميشــه ببندد و اگر قرار اســت كااليی از غرب و شــمالغرب وارد كشور شود از همين مرز باشد.

عثمان يكی از كســانی كه از سردشت جنــس وارد میكــرده و حــاال دو ماهــی اســت انبارهايــ­ش خالی اســت، مخالف تعطيلی مرزهای غيررسمی و جلوگيری از فعاليــت كولبــران و قاطرچیهاسـ­ـت: «چنــد ســاله مرزهــای مــا بــاز بــوده و جنسهايی كه توی كشــور توليد نمیشد از آن طــرف مــرز وارد میشــد. بــا ايــن طرحی كــه وزارت كشــور داده، بايد برای وارد كردن كاال ماليات و عوارض بدهيم، يعنــی جنســی كــه بيــاد بانــه همقيمت بــا تهــران درمیآيــد و كســی ايــن همــه راه پــا نمیشــود بيايد اينجا بــرای خريد. میدانيد چقدر مســافر از شــهرهای دور و نزديــک بــرای خريــد بانــه میآمدند؟ خيلیهــا جهيزيــه بچههایشــا­ن را كــه خيلــی ارزانتــر از شــهر خودشــان درمیآمد از اينجا میخريدند. هم برای مــا صرف داشــت هم برای مســافر اما با اين وضعيتی كه درســت شــده، گذشــته از اينكــه كار و كاســبی مــا از رونــق افتاده خيلــی آدمهــای ديگــر مثــل كولبرهــا و قاطرچیهــا و انباردارها و ترخيصكارها و رانندهها هــم بيكار شــدهاند. میدانيد چقــدر آدم بيــكار میشــود؟ دســتكم 400 – 300 هزار نفر.»

روز تعطيــل اســت و چنــد مســافر بیآنكــه بداننــد كاســبهای بانــه، خودخواســت­ه تعطيــل كردهانــد مقابــل مراكــز تجــاری ســرگردانن­د. محمــد جعفــری همــراه همســر و دو پســرش از زنجان برای خريــد آمدهاند. میخواهند تلويزيــون و يخچــال بخرنــد. امــا هيــچ مغــازهای را بــاز نمیبيننــد كــه الاقــل دســتخالی برنگردنــد. بــه او میگويــم مگر نمیدانسته بيش از 20 روز است كه مغازهداران بانهای تعطيل كردهاند.

دســتش را بــه نشــانه بیاطالعی باال میآورد و تركی- فارســی میگويد: « واال خبر نداشتيم. اين چند روز تعطيل بود با عيال تصميم گرفتيم برای ســفر و خريد بياييــم بانه. از صبح كــه اين خيابانها را بــاال و پايين میرويم، هيــچ مغازهای باز نيســت. كاســبها میگوينــد مرز بســته شده و جنسی برای فروش نداريم.»

نرســيده بــه خيابــان شــهدا و در يكی از خيابانهــا­ی فرعــی صــدای مشــاجره میآيــد. دو مــرد دســت به يقه شــدهاند و ســرهم فريــاد میكشــند، چيــزی بــه كتکكاری نمانده كه چند مرد ديگر آنها را از هــم جدا میكنند. يكیشــان میرود و كركره مغازهاش را باال میدهد و طرف مقابــل بــا چهــرهای ســرخ و برافروختــ­ه كركــره را پاييــن میكشــد و بــاز كار بــه درگيــری میكشــد. باالخــره جدايشــان میكنند. مرد جــوان در حالی كه زير لب غرولنــد میكند كركــره مغــازهاش را باال میدهد.

چنــد دقيقــه بعــد كــه اندكــی آرامتــر میشــود از او میپرســم چــرا بــا همشــهريش دســت به يقه شدهاســت؟ پيش از اينكه شــروع كند بــه حرف زدن برايــم چايــی میريــزد:« مــن بــرای اين مغــازه ماهی 3 ميليون اجــاره میدهم. 20 روزه كركرههــا را پاييــن داديــم و يــک ريال پول خانــه نبرديم. زن و بچه از آدم خرجی میخواهند. به نظرم اعتصاب و تعطيلی بازار روش خوبی برای اعتراض نيســت چــون آدمهايی مثل مــن كه كالً 15 – 10 درصد از ارزش جنسشــان سود نمیبرنــد. همه كه ســرمايهدا­ر نيســتند؛ كولبر و انباردار و بقيه مردم ضرر میكنند نه تجار بزرگ يا كســانی كه بازار را قبضه كردهاند.

بعضی از پاســاژدار­ها كه كرايه خوبی از مغازههایشا­ن بدســت میآوردند به بهانه بسته شدن مرز، بازار را به تعطيلی كشــاندند و اعالم كردنــد مغازههايی كه تعطيــل كننــد از كرايــه معــاف هســتند. خــب آدمهايی امثال مــن بايد چه كاری كنند؟ چند دقيقه پيش كه میخواســتم مغازه را باز كنم يكی از همين كاســبها كه انــگار بیپولــی و بيكاری بهش فشــار نياورده، نمیگذاشــت كركره را باال بزنم. كلی فحش داد كه بیغيرتم...»

كوچــه پسكوچههــا­ی بــازار بانــه را زيرپا میگــذارم ولی خبری از بازگشــايی مغازهها نيســت جز مغــازهای روبهروی دكههــای تخــم مــرغ فروشهــا و ســيبزمينی­فروشها! مرد جوان كركره را بــاال داده و بســتههای لوازم آرايشــی را بيــرون میچينــد. بــه نگاههــای معنادار كاسبهای ديگر كه به او طعنه میزنند، توجهی نمیكند. پشت ميزش مینشيند و جدول حل میكند. توی اين چند روزی كــه اينترنت شــهر را قطــع كردهاند كمتر كســی موبايــل دســت میگيرد.قيمــت دستمالهای رنگی قادر نسبت به تهران حدود 50 درصد ارزانتر اســت. چندتايی از او میخرم. میگويد بعد از 22 روز اين اوليــن دشــت اوســت. باب صحبــت باز میشــود و او از همــه چيز گاليــه میكند. از بســته شــدن مرز، خالی شدن جيبش، طعنههای همصنفیهايش ...و

قــادر میگويــد:« روزی كــه قــرار شــد مغازههــا را ببنديــم تمايلــی بــه اين كار نداشتم. با بسته شدن مرزها تا چند هفته آينــده وضعيتمــان خيلی بد میشــود و شــايد بازارمان به كلی از رونق بيفتد ولی تعطيــل كردن مغــازه هم اثری نــدارد و جز ضرر هيچ نتيجهای نمیگيريم. بايد فكر اساســی برای اين كار شود. نمیشود كه يكدفعه مرزها را ببندند و بگويند ورود كاال باعــث ضرر اقتصادی میشــود پس چرا توی اين سالها نمیگفتند؟ اگر قرار است سيرانبند را مرز رسمی اعالم كنند و عوارض بگيرند بايد زيرســاخته­ايش را از قبل تدارک میديدند.»

هنوز صحبتهايمان تمام نشــده كه مــردی وارد مغازه میشــود و فروشــنده را بــه باد ناســزا میگيــرد. بــه او میگويد كــه ايــن همــه كاســب مغازههايشـ­ـان را بســتهاند و او هــم بايــد مغــازهاش را ببندد. اين ناجوانمردی اســت كه مقابل چشمان بقيه كاسبی كند.

با هر مغــازهدار­ی صحبــت میكنيم حرفشــان ايــن اســت كــه گذشــته از خودشــان، كولبرهــا ضــرر اصلــی را میبيننــد و تجــار بزرگ كــه در طول اين ســالها ســود اصلی را بردهاند هيچوقت متضــرر نمیشــوند و راه و چــاه ســود از واردات حتی از مرز رســمی ســيرانبند را هم بلدند.

هيمن كه در پاساژ «شافعی» مغازه دارد تلفنش را از جيبش بيرون میآورد و بــا ناراحتــی میگويد: « تــوی اين چند روزه 100 نفــر از تهــران و اصفهــان و قــم زنــگ زدهانــد كــه برایمــان جنس بفرســت. وقتــی میگويــم مــرز بســته شــده و همــه مغازهها تعطيــل كردهاند تعجــب میكننــد. تعجــب هــم دارد شــهری كه از همه جای ايران مشــتری و مســافر دارد به چنين وضعيتــی گرفتار شــود. اگــر قــرار بــود مرزهــا را ببندنــد خــب چطــور میخواهنــد جــواب ايــن همه مغــازهدار تــوی بانه و سردشــت و پيرانشــهر را بدهنــد؟ ايــن همــه كولبر و راننــده هــم هســتند كه بيــكار شــدهاند. اگر وقت داشــتيد يكســری به روستاهای مــرزی سردشــت بزنيــد و ببينيــد چنــد هــزار نفر بيكار شــدهاند. كلــی قاطرچی برای گذران زندگیشــان مجبور شدهاند قاطرهايی را كــه 10 ميليون قيمت دارد به 3 – 2 ميليون بفروشــند. اينكه نشــد حمايــت از كاالی ملــی! چــه صنايــع يــا كارخانــه و كارگاهی توی اين همه شــهر مــرزی راهانــداز­ی شــده كه حاال بــه اين فكر افتادهاند مرزها را ببندند؟

اگــر مســئوالن واقعــاً فكــر میكننــد واردات از مــرز بــه اقتصــاد مملكــت ضربه میزنــد چرا میخواهنــد عوارض و مالياتــش را از مــا بگيرنــد بعــد ترخيــص كنند؟ اگــر راســت میگويند از كلهگندههاي­ی كه ســود اصلــی را میبرند ماليات واردات بگيرند.»

ايــن پايــان گــزارش مــا نيســت. در گزارش بعدی، خط مرزی را 001كيلومتر بســوی شــمال يعنــی سردشــت و روستاهای مرزی اين شــهر میرويم تا با قاطرچیهــا، كولبــران و ترخيصكاران­ــی كه از اواخر بهمنماه ســال گذشــته بيكار شدهاند، مصاحبه كنيم. در بخش بعدی با موافقان و مخالفان بسته شدن مرز هم گفتوگو خواهيم داشت. آنهايی كه فكر میكنند تنها بستن مرز و بیكار كردن اين همــه آدم چــاره كار نيســت و آنهايــی كه فكــر میكنند بايد مرز را بســت و از كاالی ملی حمايت كرد ...و

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran