Iran Newspaper

داستانی خطی اما جذاب

- مهدی جمشیدیان منتقد ادبی

کتــاب «شــکارچی کــرم ابریشــم» نوشــته امیر تــاج الســر، ترجمه محمد حزبایــیزا­ده در انتشــارات هیرمنــد منتشر شــد. شــخصیت اصلی داستان «عبــداهلل َحرَفش» یــک مأمور امنیتی اســت که عمــرش را بهگزارشنوی­ســی علیــه شــخصیتهای مشــکوک «بــه زعم دستگاه اطالعاتی کشور» گذرانده، از بقــال و میــوه فــروش گرفته تــا کتاب فروش و نویســنده و بازیگر تئاتر. عامل جزئی کــه در مأموریتی کاری، یک پا، شــغل و حتی احترام کاذب و از روی تــرس کتــاب فروش و خیــاط محل را هم زمان از دســت میدهــد. طی تصمیمی عجیــب، قصد میکند کــه رمان نویس شود و استداللش برای این تصمیم، مطالبی است که در روزنامهها خوانده مبنی بر داستان نویس شدن گل فروشی بنگالی در شهر نیس فرانســه یا کفاشــی تهیدســت در رواندا یا زن تنفروشی در سایگون که پس از توبه دوکتاب نوشــته؛ خالصه تصمیم به نوشتن دو کتاب می گیــرد، یکــی در مــورد روزهــای نکبت بار زندگی و دیگــری درباره زندگی تازهاش وقتی کارگاه کوچک شیرینی پزی راه انداخته است. داســتان خطی اســت. بدون فراز و فرودهای تکنیکی یــا بازیهــای زمانی. روایتی ســاده از زباناولشخص،بارگههاییا­زطنزاجتماع­ی کهناخودآگا­همارابهیاد­عزیزنسیننو­یسندهترکمی­اندازد.روابط بین شخصیتها چندان پیچیده نیست وقصه از زبان مخبری کم سوادونهچند­اناهلمطالع­هکهتصمیمبه­تغییرمیگیر­د،روایت میشــود. اتفاقات داســتان با ریتمی مالیم پیش میرود و انتهای داســتان تقریباً قابل پیشبینی اســت. در صفحه آخر، نویسنده با ذکاوت تمام گرهی در داســتان و ذهن خواننده و زندگی راوی اول شــخص داســتانش میاندازد که موجــب ادامه داســتان در ذهن مخاطب میشود. قصه «شــکارچی کرم ابریشم» در عین خطی بــودن، نقبی به الیههای مختلف جامعه و روابط بین انســانها و جنگ دیرین مصلحت واخــالق میزند و با زبان طنز و بهصورت غیرمســتقی­م اســتفاده ابزاری اقتصاد و سیاست از انســانها را به تصویرکشیده­وبهبادانتق­ادمیگیرد. در بخشــی از این متن آمده اســت: «احســاس کــردم ما چقدر در کار عقــب ماندهایــم کــه بعــد از بیســت ســال آزگار ســگ دو زدن، آخر ســر مزد من شــده یــک پــای چوبــی. روسها مثــل آب خوردن به ناتالی رسیدند، سرش را در کشور آزادیهــا زیر آب کردند، در حالی که خیلی از خائنهــا مثــل آب خــوردن از چنــگ مــا فرار میکنند. کافی اســت خودشــان را توی اتوبــوس زهــوار دررفتــهای بچپاننــد یا توی کوچه پسکوچهها گم وگور بشــوند یا حتی پشــت ســر مادربزرگشـ­ـان پناه بگیرند. من مثل قهرمان بزدل داســتان، برای ناتالی یا ناتی نوازنده اشک نمیریزم...»

 ??  ??
 ??  ?? پیشنهــاد
پیشنهــاد

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran