Iran Newspaper

پیروزی ادبیات بر استبداد

- حسین مسلم روزنامه نگار

میخائیل بولگاكــف، در وطن خود غريب زيســت و غريــب هــم مــرد. هجــو تلــخ و طنــز گزنده و ســبک واقعگرايش نســبتى بــا رئالیســم سوسیالیســ­تى مــورد وثــوق حكومــت و مؤلفههــای ادبیــات دلخــواه استالین نداشــت و همین نیز به انزوايش انجامید. شــهره است كه اســتالین يكى از نمايشــنام­ههای بولگاكــف با نــام «روزگار تورپینها» را بســیار دوســت داشــت و آن طور كــه مىگوينــد 14 بار به تماشــای اين نمايش رفته بود. قريب به يقین، آنچه توانســت جان بولگاكف را در دوران تســويه حسابهای خونین دوران استالین حفظ كند و او بتواند از دوره «وحشــت بزرگ» -كه هزاران روشــنفكر و نويســنده روس را مقابــل جوخههای آتش گذاشــت يا رهســپار اردوگاههای مرگ كرد- جان به دربرد، همین گوشه چشم شخص استالین به بولگاكف بود. رشته عمر بولگاكف، در اين دوران تا جايى كه مىشد، نازک و نازکتر شد، اما از هم نگسست. تزار سرخ هرگز به صرافت نیفتــاد- يــا دلش رضا نــداد- كه جــان او را بگیرد. اما از ســويى نیز بايد ادب مىشــد! سالنهای تئاتر نمايشنامهه­ايش را به نمايش درنمى آوردند و ناشری نیز حاضر نمىشد كارهايش را منتشر كند. چند نامه به اســتالین نوشــت و از او خواست يا به او جواز فعالیت بدهد يا بگذارد خاک شــوروی را ترک كنــد، اما نامهاش بىجواب ماند. البته او جزو انگشتشمار نويسندگانى بود كه استالین شخصاً بــا او تلفنــى تماس مىگیــرد و چند كالمــى با او ســخن مىگويد. فــردای همین تماس بود كه تئاتر موزه مســكو بــه او كار مىدهد و بولگاكف بعد از يک دوره طوالنى تنگدستى و سرگشتگى بار ديگر مشــغول كار مىشــود. در همین ســالهای عزلت بود كه شاهكار بىبديل او «مرشــد و مارگريتا» آرام آرام خلق مىشد. گرچه خود او بهتر از هر كس ديگری مىدانست كه هرگز اجازه نخواهند داد تا اين رمان رنگ انتشار به خود ببیند. سالها بعد از مرگ بولگاكف و با باز شدن نیم بند فضای سیاسى شوروی، اين رمان در شمارگانى بسیار محدود و با حذف 28 صفحه از آن در سال 1965 میالدی به چاپ رسید. مردم شوروی مثل برگ زر رمان را سر دست بردند و از آنجا كه با شمارگانى اندک به چاپ رسیده بود، جلسات عمومى برپا مىكردند و كتاب را در خانهها و كافهها و كتابخانهها همخوانى مىكردند؛ نمونهای مكرر كه يک بار ديگر نشان از پیروزی ادبیات بر استبداد داشت.

بولگاكف در دست نوشتههايش (دست نوشتهها نمىسوزد) در ثبت آن سالهای نكبتبار فقر و عزلت و بیكاری نوشته است: «بــا پای پیــاده و كفشهــای نمدی نم كشــیده كل شــهر را برای يافتن كاری زير پا مىگذاشته و با جسمى خسته و روانى تكه و پاره به آپارتمان كوچک ســردش بازمى گشــته است. از سر استیصال برای اينكه از ســرما و گرســنگى نمیرد، از خويشــاوند­ی شیشهای روغــن ســیاه و چند ســیب زمینى و چند مشــت آرد قــرض كرده بود!» او گرچه از زمین و زمان خسته بود، اما شاهكار بىنظیرش، مرشــد و مارگريتا، را بارها بازنويســى كــرده و از آب و گل درآورده بود. شاهكاری كه ترجمه فارسىاش بارها و بارها در ايران بازنشر شده و همچنان نیز خوانده مىشود.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran