تنها صداست که میماند
«در آغوش هم در اين دايره بىپايان من امتداد توام يا تو امتداد منى»
شمس لنگرودی شــمس لنگــرودی بــا شــعر زندگــى هنریاش را آغاز كرد و خیلى جوان بود كه دســت به قلــم برد؛ اما ســالها بعد از مشــق نوشــتن تن به نشر شعرهايش داد و شــد كتــاب «رفتار تشــنگى». از آن روز قريــب نیــم قــرن مىگــذرد و دههــا اثــر ديگر از اين شــاعر و هنرمند منتشــر شده است. شماری از آنها پژوهشهای ادبىست، شماری از آنها برگزيدهای از ســرودههای ادبیات كهن پارسىســت، بخشــى ديگــر داســتان و رمــان اســت و شــماری ديگــر از فعالیتهــای ايــن هنرمنــد، هــم از بازيگــری در ســینما تــا خوانــدن آواز و نوازندگــى گیتــار را در بــر مىگیــرد. در ايــن میــان بــا چنــد آلبــوم صوتــى شــعرهايش را بــرای مخاطبهای پرشمارش خوانده است؛ همیــن دوشــنبه 24( ارديبهشــت) كــه گذشــت، به مركــز فرهنگى شــهر كتاب رفــت و همــراه بــا عوامل آلبــوم «دايره بىپايــان» از تازهتريــن اثــرش رونمايى كــرد. آنها را بــرای دوســتدارانش امضا كرد و عكس يادگاری گرفت . چند شعر خوانــد و از همــكاران جوانش بــرای به انجام رســاندن آلبوم «دايره بىپايان» تشــكر كــرد و بــه خانــهاش بازگشــت. آپارتمــان محصــور میــان درختها در يكــى از همیــن شــهرکهای تهــران، تا نوشــتن و خلــق را از ســر بگیــرد... پیش از ايــن صــدای شــمس لنگــرودی بــا آلبومهای «پنجاه و سه ترانه عاشقانه»، «به ســرش زده باد» و «باغبان جهنم» منتشــر شــده بــود. «دايــره بىپايــان» انتخــاب مســعود عمــاد از شــعرهای عاشــقانه شــمس لنگــرودی اســت، او تهیهكننــده اين اثر بوده و آهنگســازی آلبــوم را محمــد فرمانیــان بــر عهــده داشــت. شــمس لنگرودی بــه خبرنگار «ايران »دراين باره گفت: «شــعر راه به اعمــاق جان و هســتى آدمــى مىجويد و چــه بهتــر از اينكــه آدم، بــا كمــک از امكانهــا و مديومهــا و شــكلهای گوناگــون، راه بــه جهــان ديگــری بیابد. خاصــه در ايــن روزگار كــه ديگــری يکســره طرد و لعن و نفرين مىشــود، ما راه دوستى و مهر را با نشر شعر پیش مىگیريــم باشــد كــه جهــان ولــو بــرای لحظــهای قابــل تحملتر شــود.» عالوه بــر مــواردی كــه ذكــرش رفــت در ايــن برنامه بهمن كاظمى، موسیقىشــناس اقــوام و ملــل نیــز ســخنرانى كــرد و در بخشــى از حرفهايش گفت: «شــمس لنگرودی وقتى مىخواهد آنچه را برای لحظاتــى درک كرده بــه جوانانى بگويد كــه مىخواهنــد تاريخــى را تكــرار كنند كــه حافظــه تاريخــىاش وجود نــدارد، بــه آنهــا مىگويــد كــه ركاب بــزن برادر كوچكــم/ ركاب بــزن كــه راه درازی در پیش اســت. همین علت ارادتى اســت كــه بــه شــمس لنگــرودی دارم. دايــره بىانتهايــى كــه او دربــارهاش صحبــت مىكنــد و مىگويــد كــه نمىداند كجای اين دايره بىانتها ايستاده است؛ ابتدای آن است يا انتهای آن.»