Iran Newspaper

امام خمینی(ره)؛ پیوند دهنده عرفان و سیاست

درنگى کوتاه بر شیوه سیاست ورزی بنیانگذار جمهوری اسالمى ایران

- رضا نهضت پژوهشگر

بدون شــک بیشــترین تأثیر در تاریخ معاصــر ایــران، از آن امــام خمینــی بــوده اســت. برداشــت و درک عزیزانــها­ی کــه وی از دیــن داشــت او را بــه بنیانگــذا­ری نظامــی رهنمــون داشــت کــه البتــه در نوع خود بیسابقه بود. او بیمحابا پای در وادی سیاست نهاده بود و جدایی دین از سیاست را توطئهای از ســوی دشــمنان اســام تلقی میکــرد. او اهــل فقــه و فلســفه و کام بود و اهــل عرفان. او ســالها به آموختــن عرفان نظــری ابن عربــی پرداخته بــود و در این راه مجاهدتها کرده و ریاضتها کشــیده بود و احتماالً اهل کشــف و تجربتی نیز شــده بود. بعدها بود که وی در عرصه سیاست وارد شد و بــه مبارزه با حکومت وقــت پرداخت. این البتــه در وهله اول اندکــی غریب مینماید. سیاســت کجا و عرفــان کجا؟ تاریــخ عرفان ایرانی - اســامی نشــان میدهد که عارفان کاری بــه سیاســت نداشــتند و در امــور آن مداخله نمیکردنــد و ورود روح اهلل، بعد از سالها اشتغال به عرفان، در وادی سیاست امری بیسابقه و عجیب مینماید.

در تاریــخ عرفــان ایرانــی از ســه نفــر بهعنــوان بنیانگــذا­ران نوعــی از عرفان نام بردهاند: امام محمد غزالی را مظهر عرفان خوفــی، مولــوی را مظهر عرفان عشــقی و حافــظ را معرفیکننــ­ده عرفــان ضــد زهد دانســتهان­د. میتــوان بــه ایــن مجموعــه امــام خمینــی را نیــز اضافــه کــرد و وی را معرفیکننــ­ده عرفانــی همراه با سیاســت دانســت. البتــه اینــک شــخصیت و مقــام عرفانی روحاهلل تحت سیطره مقام فقهی و سیاســی وی قــرار دارد و آنچنان که باید و شــاید مورد توجه نیســت. مســلماً گذشت زمان و بیرون آمدن از منازعات سیاســی بر توجه هر چه بیشــتر به شــخصیت عرفانی روحاهلل میافزاید.

امام از کسانی است که انفکاک و جدایی را میان عرفان و سیاست نمیپذیرند. چنان کــه گفتهانــد، از نظــر وی عــارف حقیقــی تا آخرین لحظــه عمرش در تاش اســت که به روشــنگری و بیداری مردم بپــردازد تا به ایــن وســیله هم خــودش به ســوی خداوند گام بــردارد و هــم مــردم. آنچــه در عرفــان مهم اســت انزوا از دنیاست و نه انزوا یافتن از خلق خدا و خدمت به آنها. از چشــم یک عــارف، جهــان یکســره زیبایی اســت و چیز زشــتی در آن یافته نمیشود. جنگ و دفاع از حریــم دین نیز بهدلیــل آنکه برای حفظ دین اســت زیباســت. به همین دلیل است کــه «عرفــان نــاب نه تنها بــا دفــاع و جنگ ناســازگار نیســت، بلکه دفاع مقــدس را به همراه دارد». بر اساس این دیدگاه، سیاست عبــارت اســت از مدیریــت و توجیــه مــردم جامعه به ســوی برترین هدفهــای مادی و معنوی در دو حــوزه فردی و اجتماعی. با این تعریف سیاســتورز­ی یکــی از عبادات بزرگ محســوب میگردد و ارتباطی وســیع بــا عرفان پیدا میکند. قهرمــان این عرصه البته امام خمینی است. به اعتقاد وی ائمه در عیــن داشــتن عرفان وارد سیاســت و کار خلق نیز شــدهاند. امام دربــاره رابطه میان عرفان و سیاســت چنین بیان میدارد: «در سیر الیاهلل الزم نیســت که انسان گوشهای بنشیند و بگوید من سیر الیاهلل میخواهم بکنم؛خیر،سیرالیاهلل­همانطوری[است] کهسیرهانبی­اءخصوصاًپیامبراسام[بود].و کسانی که مربوط به او بودند؛ در عین حالی که در جنگ وارد میشدند، آدم میکشتند. کشــته میدادنــد، حکومــت داشــتند، همه چیز داشــتند، همهاش «ســیر الیاهلل» بود. ایــن طور نبود کــه آن روزی که حضرت امیر مشغول به قتال است «سیر الیاهلل نباشد، آن روزی که مشغول نماز است، باشد. خیر، هر دویش «سیر الیاهلل است». اســتاد عرفان نظری امام، آیتاهلل شــاهآبادی بــود. ماجــرای آشــنایی امام با وی را اینگونه نقل کردهاند: «یک روز امام با مرحوم آقای الهی، از شخصیتهای عــارف مســلک قزویــن، در قــم ماقــات میکننــد. در جریــان این ماقــات، مرحوم آقــای شــاهآبادی بــزرگ (اســتاد حضــرت امام)همحضورداشت­ند.اماممیفرمو­دند: «در مدرسه فیضیه ایشان را ماقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند بــه گفتن. فهمیــدم اهل کار اســت. گفتــم: میخواهــم درس بخوانــم. ایشــان قبــول نمیکردنــد. اصــرار کــردم؛ تــا قبول کردند فلسفه بگویند؛ چون خیال کردند که من طالب فلسفه هستم. وقتی قبول کردند گفتم: فلســفه خواندهام و برای فلسفه نزد شــما نیامدهام؛ میخواهم عرفان و شــرح فصــوص بخوانم، ایشــان ابا کردنــد ولی از بس اصرار کردم قبول کردند.»

امــام حدود هفت ســال به طــور مداوم از محضــر ایــن اســتاد کســب فیض کــرد و کتابهای منازل ال ّســائرین، شرح فصوص و مفاتیح الغیب را خوانــد. امام او را عارف کامل میخواند و در مورد وی تعبیر «روحی فــداه» را به کار میگیرد؛ چرا که این اســتاد حقاً حــق حیات روحانی بر او داشــت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمیآمد.

امــام بعــد از فراگیــری عرفــان نظری و همچنیــن پــای گذاردن در ســیر و ســلوک، کتابهایی را به نــگارش درآورد. در عرفان نظری کتابهای شرح دعای سحر، مصباح الهدایه الی الخافه و الوالیه، التعلیقه علی الفوائد الرضویه، حاشــیه بر شرح فصوص الحکم، حاشــیه بر مصباح االنس، تفســیر ســوره حمــد و در اخــاق و عرفــان عملــی کتابهای شــرح چهل حدیث، شرح جنود عقــل و جهل، ســر ال ّصــاه و آداب نمــاز را بــه یادگار گذاشــت. دیوان اشــعار وی را نیز میتوان از سنخ عرفان عملی دانست. در عصــر امام خمینی، تنها طریق تصّوف نبود که به بیان منازل سیر و ســلوک میپرداخت. ســالها پیش از وی، ماصــدرا فیلســوف و عارف شــیعی، میان عرفان و فلسفه و قرآن رابطهای ناگسستنی برقرار کرده بود. اگرچه که قبل از ماصدرا، ســید حیدر آملی تــاش فراوانــی در پیوند تصوف و تشیع داشت اما این ماصدرا بود که از عرفانی سخن به میان آورد که یکسره منبعث و برگرفته از تعالیم اهل بیت بود و با دســتگاه خانقاهی و نظام مرید و مرادی هیچ نسبتی نداشت. بههمین دلیل است که ماصدرا در کتاب کسر االصنام الجاهلیه بشــدت بــه ایــن صوفیــان و آداب آنــان میتــازد. درواقــع ماصدرا معتقــد بود که عرفان حقیقی متعلق به اهل بیت پیامبر اســت. پیروان ماصدرا نیز به مانند اســتاد عمــل کردند. هــم اهل فلســفه بودند هم اهل فقه و هم اهل عرفان. به کشف و شهود اعتقاد داشــتند اما نه کشــف و شــهودی که نتیجه ریاضات باطله باشــد. درواقع سیر و ســلوک آنهــا هیچــگاه بــا آداب ظاهــری شریعت تضاد پیدا نمیکرد. نه اهل خانقاه بودند و نه اهل سماع و هیچگاه هم به علم و فلســفه به دیده تحقیر نــگاه نکردند. این شــیوه البتــه امــروزه نیــز رواج دارد و پیروان مکتبماصدرا،همفقیهانیب­رجستهاندو هم فیلســوفان­ی توانــا. پس در زمــان امام، دوجریــان عرفانــی رواج داشــت؛ نظــام تصوف که به شــکل خانقاه و رابطه مرید و مــرادی جلــوه میکــرد و خود به دو شــاخه تصــوف ســنی مذهــب و تصــوف شــیعی مذهــب تقســیم میشــد و دیگــر، عرفــان شــیعی منبعــث از تعالیــم اهــل بیــت که معرفــی آن احتمــاالً ثمــره تــاش و کوششهای ماصدرا بود.

امام خمینی نیز از شاگردان این مکتب بــود: مجتهــدی درجــه اول، فیلســوفی برجســته بــا دقت فلســفی بــاال و عــارف و مجاهدی خستگیناپذی­ر. به همین دلیل، وی بــا عرفان عملیای کــه مکتب تصوف معرفی میکند، رابطهای نــدارد و به نقد و نفی آن میپردازد. درواقع امام از دو منظر به نقد تصوف میپــردازد. ابتدا به نقد و رد صوفی نمایانی میپردازد که داعیه ارشاد و هدایت مردم دارند و سپس در نقد بعضی از آداب و سننی که صوفیان به کار میگیرند، تاشمیکند.

بایــد توجه داشــت که متــرادف گرفتن تصوف با عرفان اســامی، نادرست است، تصــوف تنهــا یکــی از جریانهــای عرفــان اســامی اســت. لذا امام خمینی اگر چه در تصوف نظــری، بســیار وامدار ابــن عربی و شــاگردانش اســت اما بــا جنبههای عملی تصوف میانهای ندارد. در واقع امام، قرائتی شیعی و عقل پسند از تصوف نظریای که ابن عربی پایههــای آن را محکم کرده بود، ارائــه مــیداد. باوجــود اینکــه اهل فلســفه صدرایــی بــود و آن را تدریــس میکــرد، چنــان کــه شــاگردانش میگوینــد، عاقه و علقه بیشــتری به عرفان داشت و در کتاب مصباح الهدایه، که آن را در عنفوان جوانی و در ســن ۸۲ ســالگی به نــگارش درآورده، نظریــه عارفــان دربــاره وحــدت وجــود را برگزید و آن را بر وحدت تشــکیکی صدرای شــیرازی، رجحان داد. در واقع از نظر امام، هر چه هســت حق اســت و تنها حق است کــه میتــوان وجــود را بــه طــور حقیقــی به آن حمــل کرد. موجودات غیــر حق و همه کثرات، بالعرض و بهطور مجازی و اعتباری موجودنــد و البتــه ایــن، بســیار متفــاوت از معنــای وحــدت وجودی اســت کــه برخی از صوفیــه بــه آن قائــل بودند و بــرای حق، مرتبهای جدای از مظاهر قائل نبودند. امام اهل خرقه و سماع و خانقاه و شــطح صوفیــان نبــود. امــام بــا شطحیات عارفان و صوفیان میانهای ندارد و صــدور آنها را از صوفی، ناشــی از نقصان ســلوک وی میدانــد. امــا چرا بیان شــطح نشــانگر نقصان ســلوک صوفی اســت؟ به اعتقاد امام، شــطح زمانی روی میدهدّکه نفس و شــیطان بر انسان به ربوبیت تجلی میکنــد. در ایــن حال، ســالک بنــده نفس خویش اســت و از توجه به پــروردگار غافل است. درواقع بیان شطح به این معناست که هنوز رگههایی از انانیت در باطن سالک باقی مانده اســت و همین امر باعث شــده اســت که وی ســخنانی گــزاف، کــه حاکی از فرعونیــت اوســت، برزبــان آورد. به اعتقاد امام، کسی که با جذبه الهیه به حق متقرب شده و عشــق محبوب در دل او جای گرفته است محال است که زبان به شطح بگشاید. چــرا که چنین فــردی، هرگونه انانیتــی را از نفس خویش دور ساخته و نفسش را بهطور کامل پاک کرده است. به همین دلیل است که امام، مدعیان معرفــت را مورد خطاب قــرار میدهــد و شــطحیات و دعویهــای گزاف آنان را ناشــی از ح ّب نفس و وسوسه شیطانومخال­فباعشقومحب­تپروردگار میداند. کوتــاه ســخن اینکــه عرفــان امــام خمینی متأثــر از تعالیم اهل بیت اســت و این نکته در جــای جای آثار عرفانی وی نمــودار اســت. البته در ایــن راه از مبانی عرفانــی ابن عربی مدد میگیرد و اســتفاده میکند. درواقع او متعلق به عرفانی اســت کــه از لحــاظ تاریخــی در برابــر تصــوف قرار میگیــرد. از قــرن هفتم به بعد اســت که به مدد عرفان نظری ابن عربی، پیوند تصوف و عرفان شــیعی آغاز میگــردد و در قرنهای بعــد ســید حیدرآملــی طایهدار آن اســت. جامعــه ما بیــش از هر وقت دیگــر، نیازمند پررنگکردنح­ضورعرفانیا­مامخمینیدر کشور است.

شخصیت و مقام عرفانی امام خمینی تحت سیطره مقام فقهی و سیاسی وی قرار دارد و آنچنانًکه باید و شاید مورد توجه نیست. مسلما گذشت زمان و بیرون آمدن از منازعات سیاسی بر توجه هر چه بیشتر به شخصیت عرفانی ایشان میافزاید

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran