نقدی بر نمایش «عددهای نشده»
نمایش «عددهای نشــــده» روایت دوران گذار اســــت. مردمانی از طبقات مختلف اجتماعی که در جغرافیای کالنشهر تهران، هر کدام در گوشهای روزگار میگذرانند و بنابــــر ضــــرورت، در مواجهه بــــا دیگری، کارشــــان به دوستی، گاه همکاری و اغلب ستیز ختم میشود.
محمــــد میرعلیاکبــــری در مقــــام نویســــنده و کارگردان، در آثاری که بر صحنه آورده، همیشه یادآور دورانی اســــت که میان امید و تباهی در نوســــان است. اگــــر گزینگویه کافــــکا را در نظر بگیریم کــــه «خروارها امید هســــت اما نه بــــرای ما»، اینجا هم کورســــویی از امید پدیدار شــــده که گویا از آن ما نیســــت. «عددهای نشده» بر تاریخی از مناســــبات شهر تهران اشــــاره دارد که از پس دوران ســــازندگی و اصالحات برآمــــد. دورانی که مادی شــــدن روابط و انتزاعی شــــدن افــــراد را بازنمایی میکرد. در افول همبستگی اجتماعی، در فقدان امید و غیاب چشماندازی روشن، کسب و کارهایی چون بازاریابی شبکهای و شرکتهای هرمی، رونق گرفــــت و اقتصاد زیرزمینــــی و غیرمولد، همان فعالیتی شــــد که در فقدان رســــتگاری و رهایی، فضای جامعه را تسخیر کرده و همچون شبحی بر فراز انسانهای درمانده به پرواز درآمد.
«عددهای نشــــده» اشــــاره به ریاضیاتی شدن مناســــبات جامعه و قابل محاســــبه کردن همه کس و همه چیز است. برای «عددی شدن» باید پول داشــــت. پول کــــه امری انتزاعی اســــت و خود میانجی تبدیل شــــدن به کاال و امــــری قابل تبادل. از دل این تمنای «عددی شــــدن» و در این آشــــفتگی طبقاتــــی، میتوان شــــخصیتهایی را مشــــاهده کــــرد که برای رســــیدن به رؤیاهــــای خود، در دل شــــهر حرکت کــــرده و از منزلی بــــه منزلی دیگر نقل مکان میکنند. یک تحرک اجتماعی که مســــبب دوســــتیها، آشنا شدنها و داد و ســــتدهای تازه است. از این منظر میتوان نمایش را نوعی رئالیسم انتقادی دانســــت که در آن چندان از سویههایی رهاییبخش خبری نیست و بر زوال و تباهی اشاره دارد.
گو اینکه در این مواجهه شــــبهطبقاتی، طنزی درخشان خلق میشود از تضادهای زبانــــی و تفاوتهای فرهنگی. فیالمثل گفتوگوهای زنی چون اختر عالمه با شــــروین و بهنام، پتانسیل عظیمی از بازنمایی این شکافها و تضادهای فرهنگی و طبقاتی اســــت. در این اجتماع مردمان مســــتأصل، کســــانی چون شــــروین و بهنــــام همچنان رؤیای ســــاختن جهانــــی عادالنه و شــــاعرانه را در ذهــــن میپرورانند. امــــا در پیچ و خــــم زندگی پرمصیبت شهری، در نهایت کارشان به نوعی از محافظهکاری، خشونتورزی کالمی، تحقیــــر زنان و پناه بــــردن به اعتیاد منتهی میشــــود. بهنــــام از خانوادهای متمــــول میآید که پدرســــاالری در آن نهادینه شــــده و ســــاختار خانواده را فروپاشــــانده اســــت. خلیل پدری اســــت از بورژوازی نوکیســــه تهران که در دزاشــــیب تجریش ســــاکن است و مدام بر ســــر اندکی حســــاب و کتاب، به کارگرش محمدرسول طعنه میزند. نمونهای تیپیکال از آن نوع بورژوازی بدون فرهنگ واالی این ســــالها که «عددی شــــدن» را در تشکیل خانواده و پذیرفتن قیمومیت خانواده و مناســــبات بــــازار میداند. در مقابل، بهنام هم در مقام یک نویســــنده، پژوهشــــگر و بازیگر، آنچنان وجه روشنفکرانه ندارد و با کیمیا چنان رفتار میکند که گویا مردســــاالری خشونتورز است. رضا هم وضع بهتری ندارد و در قبال همسرش، مونا که دختر اختر عالمه است، در انتهای نمایش، خشن و هتاک نشان میدهد.
نمایش «عددهای نشــــده» قســــمتی از متن نمایشــــنامه «پوالنسکی» میرعلیاکبری اســــت. نمایشــــی که در سه ســــطح، زندگی کارگردان شهیر لهســــتانی را روایت میکند. سطح اول رابطه چند ایرانی را در نسبت با آثار و زندگی پوالنسکی متعین میکند.
ســـطح دوم بازسازی قســـمتی از فیلمهاســـت در اجرای تئاتری. سطح سوم، نسبت خود پوالنسکی است با تاریخ و زمانهاش. از جنگ دوم جهانی گرفته تا آشـــوویتس. از کشـــته شـــدن همســـر و حتی اغفال یک دختر بچه. «عددهای نشـــده» بسط و گسترش ســـطح اول نمایش «پوالنسکی» است. روایتی که به میانجی نســـبتی کـــه ایرانیان با فیلمهای مهـــم این کارگردان برقـــرار کردهاند، افشـــاکننده مناســـبات فرهنگی و اجتماعی دهـــه هفتاد و هشـــتاد اســـت. اگر در نمایش «پوالنســـکی» این سه ســـطح، گاهی توانایی اتصال را به علت تعدد خرده داستان نمییابد، اینجا اما با نمایشی روبهرو هستیم که از جهان پوالنسکی رها شده تا زمانه ما را بازنمایی کند. رویکردی که به نظر توانســـته با تمام کاســـتیها و امکانات محدود، تا حد قابل قبولی موفق باشـــد. «عددهای نشـــده» با ریتمی تند و طنزی گزنده، نقدی اســـت بر اجتماعی که بر مناســـبات مادی تکیه کرده و از رؤیاهایش دست کشیده. تـــذکاری که بـــر هولناکی زمانهای که در پیش اســـت، نهیـــب میزند. اما در نهایت و در غیاب هر نوع امید، انتهای نمایش بر نوعی گشایش اشاره دارد. آن زمان که بهنام و شروین تصمیم گرفتهاند فیلم خود را بسازند.
طراحی صحنه آنچنان کامیاب و خالقانه نیست. اتمسفر و روح زمانه آن چنان ســــاخته نمیشــــود و انتقــــال نمییابد. دو ردیــــف نیمکت چوبی که به مــــوازات هم چیده شــــدهاند، توانایی آن را نمییابنــــد که جغرافیای متکثر شــــهر تهران را بازنمایی کنند. مناطقی چون افسریه، دزاشیب، گیشا و جمهــــوری. میرعلیاکبــــری به نظر در شــــتابناکی تولید تئاتــــر این روزها، فرصــــت چندانی نیافته که به فضاســــازی و طراحی صحنه بپردازد. اجرا تا حدی دچار کاســــتی شده است و میبایست به طراحی بیش از این اهمیت داد. اجرایی که با طراحی دوباره، بر وجه زیباشناسانه و انتقادی آن افزوده شده تا این تضادهای طبقاتی، فرهنگی و زبانی را بتوان به شکل دقیقتری بازنمایی کرد. اما خود این اجرا هم اشــــارتی است بر «عددی نشده». یک اجرا که آن چنان شاید قدر نبیند و عددی نشود.
اجرایــــی که ارجاعی اســــت به قــــدر نادیدگــــی نمایش «پوالنســــکی» و مصائب مادی که بر عوامل اجرایی آن گذشــــت. هر چه هست، «عددهای نشــــده» با بازی خوب پریســــا محمــــدی در نقــــش اختر عالمه کــــه یکی از بهترین نقشهای زن لمپن این روزهای تئاتر ماســــت. ســــیامک ادیب در نقش منوچ و آن تباهشــــدگی نســــلی. مسعود شــــاکرمی و آن لوطیمنشی شــــخصیت رضــــا. محمــــد صدیقیمهر در نقــــش بهنام و آن روشــــنفکری عقیم. مهدی نصرتی در نقش شــــروین با آن ادب و رؤیاپردازی بینتیجه. آیه کیانپــــور و آن ظرافت زنانه و قدر نادیده کیمیا. علی راســــخ و آن چند لحظه محمدرســــول بودن سر به زیر. نمایشی است جمع و جور و طنازانه، که ســــودای «عددی شدن» را چندان در ســــر نمیپروراند. گو اینکه به نظر «عددی» هست به هر حال.