Iran Newspaper

بازآفرینی گذشته ای که از ما گریخته است

نگاهی به نمایش «چشم بر هم زدن» که به دنبال تصویری از دهه 60 است

- محمدحسن خدایی نویسنده و منتقد تئاتر

جــان بنویــل در رمــان «دریــا» لحظهای از زندگــی روزمــره راوی را چنــان روایــت میکنــد کــه گویــا کوچکتریــن اتفاقــات مســتوجب بزرگتریــن تغییــرات اســت. جایــی از رمــان «مکــس مــوردون» کنار ســاحل دریا نشســته و جهان پیرامون را این گونــه روایت میکند: «مایلــز دوباره چــوب خــود را برمــیدارد و بــه جــان ماســهها میافتــد. پدرشــان روزنامه را تا میزند و به آســمان چشــم میدوزد. رز دکمه شل پیراهنش را به بازی میگیرد. موجی بلند می شــود و پخش میشود، ســگی پارس میکند. زندگــیام از اینرو به آنرو میشود اما بعد، در کدام لحظه از لحظههــای مــا، زندگــی بهکلی عوض نمیشــود؟» از نظــر راوی در این زمانه، کوچکتریــن اتفاقات، آبســتن آن اســت کــه جهــان را به چیــزی یکســره متفاوت تبدیل کند. یک تحول همیشــگی از پس روزمرگــی جهانی با ثبات. اما گویی برای محمدحسینزی­کساریوشخصی­تهای نمایــش «چشــم برهــمزدن»، دهــه شــصت در ایــران، چیــزی فراتــر از ایــن نظرورزیهاس­ــت. اینجــا بــا وضعیتــی روبهرو هستیم که به ناگه با یک گسست بــه تمامــی و بــرای همیشــه از دســت مــیرود. نمایــش روایــت پــساز واقعه اســت. بدنها مچالــه و حافظههــا از کار افتاده. آدمهایی ســرگردان میان جهان زنــدگان و مــردگان کــه در یک وضعیت برزخــی بــه انتظــار نشســته و در یــک ابدیــت تمــام عیــار گرفتارنــد. «چشــم برهم زدن» روایت مواجهه با گذشتهای اســت که از دسترس خارج شــده و حال به میانجی ســفر ذهنی یک نوجوان تازه بالــغ، قــرار اســت بــار دیگــر از نــو روایت یــا حتی بازســازی شــود. ســفر فرزین به گذشــته و ســرگردان شــدن در زمانهای مختلــف، یــک بهانــه مســتحکم دارد: یافتــن داروهای مادری که حتــی در این برزخ، سردرد دارد. فرزین به گذشته سفر میکنــد و روایتی ذهنی و عینــی از وقایع دوران نوجوانــی خــود در دهــه شــصت و اوج موشــکبارا­ن را بــار دیگــر بــه نظاره مینشیند. دهه شصت به مثابه دورانی پــر حادثه، همچنان بــا تروماهای فردی و جمعی، امری ســپری نشده است. هر تالش بــرای روایت تاریخــی از آن امری دشــوار و اغلب تالشها، اگر که ســودای حقیقت داشته باشند، به مانند نمایش «چشــم برهــم زدن»، روایتــی تکهتکه و پراکندهانـ­ـد. اما دهه شــصت بــا تمامی مصائــب و مشــکالت آن دوره، نشــان از مردمانــی دارد کــه زیــر فشــار جنگ و موشــکبارا­ن، همچنــان میل بــه زندگی دارند. فرمهای زندگی اغلب ساده است و محصور تجربههای قابل پیشبینی. از منظر اقتصاد سیاســی، درآمد سرانه آن میزان نیســت که کفاف زیست مسرفانه را بدهد. اما میتوان مردمانی را مشاهده کــرد که همبســتگی اجتماعی بیشــتری داشته و گشودهترند.

دهه شــصت به روایت فرهاد بابایی در رمــان «بــزرگ بابــای آنتــندار» و خوانشــی کــه محمــد زارعــی در مقــام نویســنده نمایشــنام­ه از آن دارد، بــا ایدههــای اجرایــی محمدحســین زیکســاری، جهانیاســت ســاده بــا دلخوشــیها­ی کوچــک. فیالمثــل تماشــای ســریالی چــون اوشــین، امری همگانی اســت. اوشــین همان فیگوری اســت که بــه کار ســامان دادن آن دوران میآیــد. زنــی پــر تــالش، اغلــب گرفتار مصائب زندگی، که از پس هر شکســت، عزم خود را جزم کرده و به پا میخیزد و به راه خود ادامه میدهد. سریال اوشین بازتابی است از میل همگانی برای پایان یافتن ســختیها و رســیدن بــه آرامش. بیجهت نیســت که در انتهای نمایش، اوشینرابرص­حنهمیبینیم­کهباآرامش درونــی، هنــگام گفتوگو با فرزیــن، او را بــه تالش و پیگیــری آرزوهایــش دعوت میکنــد. فرزیــن اما نه در پــی موفقیت، که بیشــتر در پی آگاهشــدن از سرنوشت اوشــین اســت چراکــه احســاس میکند اوشــین هــم سرنوشــتی مشــابه در ایــن بالتکلیفی دارد. حال فقط خود اوشــین است که با حضوری سورئالیستی امکان آن را مییابــد کــه ماجــرای زندگــیاش را تعریــف کنــد. «چشــم برهــم زدن» بدرستی با احضار اوشین، با آهنگهای حماســی دوران جنگ، با نوع مناسبات خانوادگی آن دوران که مبتنی بر اعتماد و مشــارکت است، دهه شصت پر ماجرا را بازنمایــی میکند؛ دهــهای که جنگ، بدنها و حافظهها را دچار تالشی و وقفه کــرد. بنابراین یکی از هوشــمندان­هترین تالشهــا بــرای روایت کردن گذشــتهای اینچنین تروماتیک و گسسته، سرگردان شــدن شخصیت فرزین، میان زمانها و مکانهاســت. در تمــام صحنههــا، بــا فرزیــن روبهرو هســتیم کــه در پی یافتن پاســخ پرســشهای گذشــته اســت امــا گذشــته همچــون امــری ناممکــن، بــر او ظاهــر شــده و میــان آدمهــا، وقایــع و مکانها، سرگردان رهایش میکند. سفر فرزین به گذشــته برای نجــات اکنونیت خانــواده، چنــدان بــه خودآگاهی منجر نمیشــود، امــا نوعی از بصیــرت و بلوغ را به همراه دارد تا از مرحله نوجوانی به بزرگسالی سفر کند.

صحنــه همچــون فضایــی تقســیم شده اســت میان زمانهای مختلف. هر گوشه، تلویزیونی قدیمی را میبینیم که در حال پخش برفک اســت. استعارهای از زمــان بازایســتا­ده و بیکنشــی آدمهــا مقابــل تلویزیــون. چهــار در ورودی در صحنه دیده میشود که با نام خانوادگی نشــاندار شــده امــا گویــا افــراد از بابــت ورود و خــروج چنــدان مقیــد بــه نامهــا نیســتند. شــاید همان ایده همبستگی و زیســت جمعــی مردمان دهه شــصت. ابتدا و انتهای نمایش، بازنمایی زندگی پــس از مــرگ آدمهاســت بــا راز زدایــی از خــود مــرگ. اما هر چه هســت در این گروتســک زندگی پــس از مــرگ، در این تالش بدنها و فروپاشی ذهنها، نوعی فراغــت و رهایــی از قیــد و بنــد زندگــی روزمره مشاهده میشود که بیش از آنکه غمافــزا باشــد، واجد طنازی و شــیطنت اســت. اجــرای مجدد زیکســاری، بعد از «آسایشــگاه» پینتر، بازگشــت به روایتی اینجــا و اکنونــی اســت از پــر حادثهترین دوران تاریــخ معاصــر که از قضــا در اوج جنــگ و مصیبت، آریگویــی به زندگی، بیــش از ایــن روزهــا قابل مشــاهده بود. دورانی که همچنان برای روایت آن، باید میانجیهــا­ی هوشــمندان­های برگزید تا گرفتار ایدئولوژی های تاریخ مصرفدار نشــد. «چشــم برهــم زدن» نــه در پــی بازنمایــی نوســتالژی دهــه شــصت، که بیشــتر در پی بحرانی کــردن روایتهای غالب از آن است.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran