Iran Newspaper

لحظاتیقابل­مالحظه

- مریم جعفری آذرمانی شاعر، منتقد

نگاهیبهمجم­وعهشعر«لحظههایبیم­الحظه»مبیناردستا­نی

«لحظههای بیمالحظه» مجموعهای اســت از شعرهایی در قالبهای نیمایی، غــزل، ترانه، رباعی، دوبیتی و مثنوی که از میان چندین سال شاعری مبین اردستانی قاعدتاً دستچین شــدهاند؛ اردستانی متولّد 1364 اســت و از سالهای نوجوانی شــاعری را آغاز کرده، بنابراین از شاعرانیاسـ­ـت که کتاب اول خود را دیرتر از انتظار رایج فضای شــعر، منتشر میکنند. این انتشار کمی بعد از موقع، از یک منظر احتماالً مانع از این شده که نمونهای از شــعرهای اولیه شاعر را در اختیار داشته باشیم و همین باعث میشــود که با مجموعهای از شــعرهای کامل و پرداخته و تقریباً بدون اشــکاالت آشــکار روبهرو باشــیم، این وضعیت از جهتی به سود شاعر است، اما از جهتی دیگر شاید باعث آن شود که حرکتهای بعدی شاعر آنچنان چشمگیر به نظر نیاید و خود شاعر هم نیازی به تغییرات اساســی در بوطیقای خود نبیند. بســیاری از شــاعران دهههای گذشــته را میبینیــم کــه اگرچــه ممکن اســت از مجموعه اولشــان کــه زود یا بموقع منتشرش کردهاند چندان راضی نبوده باشند، اما همان ناراضی بودن، باعث حرکت بیشتر و قویتر آنها شده و گاهی جهشهای بسیار مشخصی در نگاه شاعریشان پدید آمده است. با همه این توضیحات، راه برای مبین اردستانی بهعنوان یک شاعر دقیق که دقتش هم در باطن شعر و هم در ظاهر شعر جلوههای متعددی دارد، همچنان باز است و حتی اگر در ادامه شاعریاش در همین صور خیال و زبان و شیوه «لحظههای بیمالحظه» باقی بماند، باز شــاعر اســت و اصالً شاید انتخاب خود اردستانی همین باشد که آرام و همواره شاعر بماند و چندان مایل به فراز و فرودها و ضعف و قوتهای مقطعی شاعران نباشد. این کتاب را از زاویههای مختلفی میتوان بررسی کرد، اما در این مجال به نکاتی که به زعم ما مهمترند اشاره میکنیم. تنــّوع قالبهــا بــرای کتــاب اول یک شــاعر اجتنابناپذ­یر اســت، زیرا تا چندین ســال اول شــاعری و قبل از انتشــار اولین کتاب، شــعر برای شــاعر بستر تجربههای متفاوت عواطف و ذهنیات و زبان اوست و چندان به فرم بیرونی آن تأکیدی ندارد، اما آن چه یک شاعر را از بقیه هرچه بیشتر متمایز میکند تمرکز بر یک شکل سرایش مشخص اســت، مثالً وقتی به کارنامه شــاعری حسین منزوی نگاه میکنیم، با وجود بسیاری از شعرهای غیر غزلش که شاخصههای شاعری او را دارند و گاهی درخشان هم هستند، باز غزلهای اوست که بیش از همه چیز، هویت و مختصات شاعریاش را بهطور ویژه نشان میدهد. مثال دیگر احمد شاملو است که اگرچه شعرهایی در قالبهای موزون و مقفا دارد و حتی مثالً شعر «برف نو برف نو سالم سالم...» در حافظه مخاطبان شعر هست، اما شاملو فارغ از وزن و قافیه، با همان شعر شاملوییاش هویت شاعری خود را دارد. بنابراین، اولین نکتهای که برای مبین اردستانی میتواند مورد توجه و بررسی قــرار گیرد این اســت کــه در ادامه کارش، به یکی از ایــن قالبها تمرکز و دقت کند، که با توجه به کتاب «لحظههای بیمالحظه» سرودن غزل در اولویت قرار میگیرد، زیرا غزلهای این کتاب هم از نظر ساختار کلی و هم از نظر دقتهای زبانی و تصویری، از دیگرقالبها­بهترسرودهش­دهاند.تاریخسرایش­شعرهادراین­کتابمشخصنی­ست، از اینرو امکان بررسی سیر کاری شاعر وجود ندارد. تاریخ سرایش شعر، بر خالف نظر بعضی شاعران، شعر را محدود به یک زمان نمیکند، بلکه باعث میشود که هم از تحّولهای شعری شاعر با خبر شویم و هم شاید بفهمیم که شاعر فرضاً در مقطعی هم غزل گفته هم نیمایی و هم ترانه، یا به صورتی دیگر، یعنی هر قالب را در مقطعی از دوران شاعریاش سروده است. از ویژگیهای قابل توجه در این کتاب، طوالنی بودن بعضی از شعرهاســت که گاهی در آنها ســطرها یا بیتهایی بهصورت ترجیعگونه در میان شــعر تکرار میشوند، این تکرارهــا بــرای مخاطب دقیق و باحوصلــه، اضافی به نظر نمیرســند، اما مخاطبان متوســط ادبیات که اتفاقاً خیلی هم وجودشــان برای بیشتر دیده شدن آثار یک شاعر ضروریاست،ممکناستاین­شعرهاراکوت­اهترومختصر­تربخواهند.بهعبارتدیگ­ر، شــاعر میتواند این نکته را بررســی کند که آیا در شــعرهای بعدی خود نیز به همین طوالنیســر­ایی (و نــه اطناب) ادامــه خواهد داد یا نه. چنان کــه در غزلهای «دعوت» )36ص( و «پرندهتر» )28ص( کوتاهتر بودن نسبی غزل، باعث دقیقتر شدن روایت غزل و همچنین تک تک عناصر دیگر شعر شده است. اردســتانی، فقط به قریحه شاعری اکتفا نمیکند، بلکه در بسیاری از شعرهای کتاب، ساختار شعر را، هم در ارتباط درون سطرها و هم در کلّیت آن میبیند، به عبارت دیگر، ذهن او منسجم است، از جمله در شعر «خوابیدهام/ در کوچهای کوچک/ بیپنجره/ تاریک در تاریک/ از شش جهت بنبست/ چشــمانتظا­ر صبح رستاخیز/ تا بیهوا/ با شانهام دستی بگوید:/ «بیخبر! برخیز!»/ (ص61)کهروایتیاز­کلحیاتآدمی­است که ذهن معرفتگرای اردســتانی آن را به اختصار،شعریتبخشید­هاست. امــا از نظــر حــاالت شــاعری بایــد گفــت اردســتانی واجد نوعــی بیقراری و شــور و حال درونیاســت، امــا این حــاالت وقتی در شــعرش بــه بیــان درمیآینــد، گاهــی مهارشدهبهن­ظرمیرسند،شایدهمشاعر پیش از گفتن، حتی عواطف خود را بهطور خودبخودیمه­ارمیکند،یکمثالازخو­د کتاب شاید این وضعیت را روشنتر نشان دهد؛ در غزل «آغوش تماشا» مطلع غزل این است: اینقدر «باید» تا به کی؟ تای کی فقط «باید»/ این ســختگیریه­ا خدا را خوش نمیآید ،)21ص( تا نیمه اول مصرع دوم را که میخوانیم، انتظار داریم که شاعر از فاجعهای که پس از سختگیریها رخ میدهد بگوید، اما این اتفاق نمیافتد و فقط با عبارت «خدا را خوش نمیآید» بیت تمام میشود، به عبارت دیگر، نوعی فراز و فرود در حجم معنایی بیت هست که انگار نتیجه مهار شــدن یک حرف اســت، انگار که شاعر میخواسته تندترین حرفها را در پایان بیت بزند اما چیزی مانع شده یا خودش نخواسته است. اســتفاده خــوب از قافیه و ردیف در غزل، شــاید در نگاه اول یــک کار ابتدایی و الزمه غزلسرایی بهنظر برسد، اما از مهمترین و متمایزکنند­هترین ویژگیهای غزل است که شاید معدودی از غزلسرایان بهصورت کامل از آن برخوردار باشند. اردستانی در غزلیبامطلع«باغماگر،شکوفهشکوفه­بهارمی/خاکماگر،لطافتباران­تبارمی...» )23ص( یا غزل «به نگاهی شکفت و پنجره شد باز دیوار چند لحظه پیش/ پر شد از نور کاســه چشمم، غرق دیدار چند لحظه پیش» )38ص( و چندین شعر دیگر، قافیــه و ردیف را به شــکل دقیقی اســتفاده کرده اســت. اما در بعضی از شــعرها از جملــه رباعی «گــو بر دیده نشــان دوری ننهند» )92ص( زبان ســنّتی و اســتفاده از کلمــات و فعلهای کهنگرایانه باعث شــده که همین کاربــرد ردیف و قافیه لطف خود را از دست بدهد. همینجا میشود به شاعر یادآور شد که کهنگراییها­یی در بعضی سطرهای کتاب هست که با زبان خود شاعر که در کلیت خود معاصر است، هماهنگ نیستند، مثالً در بیت «جهان آیینه جان است طفلم! شهر بازی نیست/ نگــردد روز و شــب، چرخ و فلکها بر مدار تــو» )58ص( طفل به جای لغاتی مثل کــودک، بچه، فرزند ...و و همچنین اســتفاده از وجه التزامی فعــل (نگردد به جای نمیگردد که بیان معاصرتری دارد) باعث شــده است که معنای کلی بیت بین نو و کهن در نوســان باشــد، در حالی که قابلیت کامالً نو بودن را دارد. ویژگی دیگر این کتاب، قدرت تصویرســاز­ی شــاعر است به شــکلی که هماهنگ با نحو روان باشد و نیازی به جابهجاییها­ی نحوی بیدلیل نداشــته باشــد، بیت «ابرم اگر، به شــادی و غم، صبح و ظهر و شــام/ کوهی که ســر به شــانه او میگذارمی» (ص )23 یکی از موارد متعدد در این کتاب اســت. اردستانی در بعضی شعرها مثل دو ترانه «ُتنگ پیــر تنَتــ َرک» )61ص( و «دو تا کوه بیغــرور» ،)70ص( از عناصر تصویری و روایی باســابقه اســتفاده کرده، اما نکتهای تصویری یا حکمی به آنها افزوده است، یعنی تکرار عناصر از پیش استفاده شده مثل ارتباط دو کوه یا ماهی و تنگ یا پرنده و قفس، با خالقیت خود شــاعر همراه شــده و در کل روایتی تازه را رقم زده اســت. همینجا میشــود این نکته را هم یادآور شد که شــاعر میتواند عالوه بر این نوع افزودنها و خالقیتها،بهعناصریدی­گرکهبیسابق­هباشندهمتو­جهکند.

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran