Iran Newspaper

آن چهره تابانم آرزوست

- سیدعلیرضاب­هشتی مدیر انتشارات روزنه

مرحــوم شــهید بهشــتی براســتی مــرد بزرگــی بــود. هركــس كمی توجــه میكرد این را در سکنات او مییافت؛ بیكینــه، پرشــکوه، پــر از چیزهایــی كــه میشــد از او آموخت. متأســفانه سن من كــم بــود و زمانــه پــر از فتنه. بــا وجــود حســن ظنــی كــه داشــتم نتوانســتم از ایشــان بــه انــدازه كافی بیامــوزم. نخســتینبا­ری كــه من در مجلس خصوصی خدمت مرحوم بهشــتی رسیدم ایشــان خیلی صمیمی بود، اما این امر از شــکوهش نمیكاســت. اول از همــه از مــن پرســید آیا مــا با هم نســبت داریم. گفتم نه! گفت شــما با دكتر بهشــتی چشمپزشکنسب­تدارید.گفتمعمویما­ست.همان ایــام یــک پاورقــی در مورد امام ششــم(ع) بــا عنوان پیشــوای صادق در روزنامه جمهوری اســالمی چاپ میشــد. از دوستان شــنیده بودم كه متن خواندنی و خوبی اســت، ولی فرصت نکرده بودم آن را مطالعه كنــم. تنها به طــرح تصویــری آن چندینبــار­ه دقت میكردم و از آن لذت میبردم؛ یک كلید بود كه جای دندانههایش كلمه صادق را نوشــته بودند. احساس میكردم این طرح هرچه را كه در متن هست خالصه كرده است. به یاد دارم كه در آن جلسه، همانطور كه حرفهای حاضرین را گوش میكردم هیبت و شکوه مرحومبهشتی­راهممینگری­ستم. با توجه بهخاطرهای كه از نخستین دیدار خصوصی با مرحوم بهشتی برایم به جا مانده بود در مالقاتهای بعــدی در جزئیات چهره و رفتار ایشــان بســیار دقت میكــردم. ایشــان وقتــی مســأله ناراحتكننـ­ـدهای را بــه یــاد مــیآورد چهرهاش ســرخ میشــد. بعــد گویا ابروانــش را باال مــیداد و بر خود مســلط میگردید و دوبــاره رنگش به حالت عــادی باز میگشــت؛ بدون گفتــن كلمهای درباره آن چیزی كه ایشــان را ناراحت كرده بود. ویژگیهای چهره ایشان را همین امروز هم میتــوان از عکسهــا دیــد. راه رفتن مرحوم بهشــتی بــا تأنی و قدمهــای بلند بود و كمی بــر پنجه پا تأكید میكرد و اما شــیوه ســخنگفتن آنچه در روایت آمده اســت «تکلم با شــداق» اســت. یعنی سخن گفتن با هــر دو كنــاره دهــان كه كنایه از شــمرده ســخن گفتن است. هر كس صحبت كردن مرحوم بهشتی را دیده و شــنیده باشــد، این شــیوه را از او به یاد دارد. در میان كالم ایشان هم توقفهایی بود و جوهر صدای ایشان آشکار بود. یک بار در جلسهای هوا گرم بود و پنجره را بازگذاشته بودند. سروصدای زیادی از بیرون میآمد. یکی از حاضرین شوخی كرد و گفت با این صدایی كه ازبیرونپنج­رهمیآیدمگر­فقطآقایبهش­تیصحبت كننــد، زیرا صدای كس دیگری شــنیده نمیشــود. در كالم ایشــان زیاده روی و تقصیر وجود نداشت و شاید این نخستین چیزی بود كه من از ایشان آموختم. یک روز ایشــان به روزنامه جمهوری اســالمی آمــده بود و بــرای اعضــای تحریریه صحبت میكــرد. در جایی از ســخنان خود گفت:«البــد میدانید. بعــد بالفاصله اصــالح كرد: البد كه نــه! احتماالً میدانیــد. در تداول مــا البد همان معنی احتماالً را میدهــد. اما در اصل كالم معنایش بدون شک و به ناچار است.» این توجه ایشــان خیلی در من اثر كــرد و به من آموخت كه این دقــت تا چه حد میتواند بیان را تزئین و تحکیم كند. مامعموالًدرمحاوراتو­مخاطباتوحت­ینوشتههای خودازاینفن­استفادهنمی­كنیم.میخواهیمبگ­وییم 10 میگوییم .100 الفاظی را كه بهسوی معانی پرتاب میكنیــم غالبــاً بهكنــاره آنها برخورد میكند. ســخن صواب تنها آنی نیســت كه به ســوی معنایی حقیقی نشــانه رفته باشــد. اگــر بتوانیم آن را درســت به معنا بزنیم، اگر بتوانیم وقتی میخواهیم بگوییم 10 همان ده را بگوییم، آن وقت است كه نام آن براستی سخن صــواب میشــود، ســخنی كه بــه معنا اصابــت كرده است.زیباترینصن­عتدرسخنآنا­ستكهصنعت نکنیم.

 ??  ??
 ?? هانی انصاری ??
هانی انصاری
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran