Iran Newspaper

هنوز‌در‌آن‌خیابان‌قدم‌می‌زنم

در آستانه برگزاری نمايشگاه عکس از زندگی «مرضیه ابراهیمی» قربانی اسیدپاشی اصفهان

- ترانه بنی یعقوب روزنامه نگار

«اســـید میخواهد تو را از زندگی حذف کند. اسیدپاش میخواهد به تو بگويد نمیتوانی عاشق شوی، مادر شوی، کار کنی؛ درجامعه باشی. میخواهد به تو بگويد از اين به بعد هر کس تو را ببیند از تو خوشـــش نمیآيد اما من همه اينها را از خودم دور کردم. به همه گفتم نمیخواهم قربانی باشـــم و نیستم.» اينها حرفهای «مرضیه ابراهیمی» قربانی اسیدپاشی شهر اصفهان است.

نزدیـــک بـــه چهارســـال از ماجـــرای اسیدپاشـــ­ی در اصفهـــان میگـــذرد؛ اسیدپاشی زنجیرهای که هرگز عامالنش به افکارعمومی معرفی نشدند. مرضیه، یکـــی از قربانیان این حادثـــه را در حالی میبینـــم کـــه خـــودش را بـــرای افتتاح نمایشـــگا­ه عکســـی از زندگیاش آماده میکنـــد. نمایشـــگا­ه عکســـی بـــا عنوان «سرنوشـــت تو را بتی رقم زد که دیگران میپرستیدند». نمایشـــگا­هی که زندگی مرضیه را در روزهـــای بعد از این حادثه تلـــخ در خانـــه هنرمنـــدا­ن بـــه نمایش میگذارد.

مرضیـــه ابراهیمی بعد از اینکه به او اسیدپاشی شـــد لحظهای از پا ننشست. بـــه قول خودش از زمانی که توانســـت از جا بلند شود تالش کرد تا اتفاقی مشابه آنچه بـــرای او پیش آمده بـــرای دیگران نیفتد. تالش کرد تـــا آنهایی که قربانیان اسیدپاشـــ­ی شـــدهاند دوباره برگردند به زندگی؛ هرچند اســـید اسلحه بیصدایی شده که هر روز قربانی جدیدی میگیرد. در این مسیر «نگار مسعودی»، عکاس و فعال اجتماعی در کنارش بوده تا لحظه لحظه زندگی و تالشش را ثبت کند.

مرضیـــه 28 ســـاله متولـــد اصفهان اســـت. شـــغلش مامایـــی اســـت. او 32مهرمـــا­ه ســـال 93 را هیچوقـــت فرامـــوش نمیکند. با انـــرژی زیاد حرف میزنـــد. محـــال اســـت او را ببینـــی و مجذوب شخصیت پرانرژیاش نشوی. جذب صورت گیرا و ظریفش میشـــوی که بـــا وجـــود زخمهای اســـید همچنان زیباست.

«آن روزهـــا همـــه از جـــو شـــهر میترســـید­ند امـــا مـــن حتـــی خبرهای قبلی را نشـــنیده بودم اما قبل از من به ســـه نفر اسید پاشی شـــده بود. شاید اگر باخبر هـــم بودم بـــاز بیـــرون میرفتم.

آدمها انگار هیچوقـــت چنین خطراتی را بـــرای خودشـــان جـــدی نمیگیرنـــ­د. محـــل کارم آن موقـــع نایین بـــود. توی اصفهـــان وقت دندانپزشــ­ـکی داشـــتم. خیابانها آن روز شـــلوغ بود. سرخیابان توحید که رســـیدم تنها فکری که ذهنم را مشغول کرده بود جای پارک ماشینم بود.کمی گرمم شد شیشه را دادم پایین و اصـــ ًال نفهمیدم چه شـــد. نـــه صدای موتـــور شـــنیدم و نـــه آدم، فقـــط حس کردم آب داغ صورتم را میســـوزان­د. در کســـری از ثانیه همه چیز اتفـــاق افتاد، نمیدانســـ­تم چه اتفاقـــی برایم افتاده؛ از سوزشـــش فهمیـــدم اســـید اســـت. نمیدانستم چکار کنم روی صورتم آب بپاشـــم یا نپاشـــم؟ فقط جیغ میزدم. مردم مرا پشـــت ماشـــین میدیدند که فقط جیغ میزنم. اما نمیدانستند چه شـــده. اورژانس آمد و مرا به بیمارستان بردنـــد و بعدش هـــم تحقیقات پلیس شروع شد.

میپرسیدند کســـی با من خصومتی داشـــته یا نه؟ هیچکس با من دشـــمنی نداشت. قرار بود همان شبش با مهرداد شـــوهرم که آن موقع نامـــزدم بود بروم بیـــرون. یعنی هیچی تـــوی زندگیم پیدا نکردند. از آن موقع نزدیک به چهار سال میگذرد و هنوز چیزی پیدا نکردهاند.»

مرضیه ابراهیمـــ­ی چهارمین قربانی اسیدپاشی اصفهان بود. سهیال جورکش، مینـــا آزاده، ســـمیه مســـماریا­ن دیگـــر قربانیان بودند. ســـهیال ســـومین قربانی بود که دربارهاش خیلی گفتند و نوشتند، امـــا مرضیه تا مدتها با هیچ رســـانهای حرف نزد.

«آن زمـــان دنبال درمانم بـــودم و با هیچ خبرنـــگار­ی حـــرف نمیزدم.برای همیـــن خیلیها داســـتان من و ســـهیال جورکش را اشـــتباه گرفتند. سهیال هر دو چشـــمش را از دســـت داد و مـــن یکی از چشمانم را. همیشه موضوع اسید پاشی دغدغهام بوده. من ماما هســـتم و حوزه کارم زنان؛ میدانم بییشـــتری­ن آسیبها برای زنان اســـت اما خیلی روی موضوع عمیق نبودم یعنی تا قبل از حادثه برای خودم به عنوان یک شـــهروند عادی این موضوع را پیگیـــری میکردم. خبرخوان وغصهخـــور بودم اما همیشـــه اســـید را یک چیز وحشـــتناک میدیـــدم. همین ترس ســـراغ خودم همًآمد. هنوز گاهی از خودم میپرسم واقعا اسید سراغ من هم آمد؟»

امـــا چقدر طـــول کشـــید تـــا مرضیه توانســـت دوبـــاره بـــه زندگـــی بازگردد؟ کمـــی فکـــر میکنـــد و بعـــد بـــا همـــان انـــرژی متحیرکننــ­ـدهاش جوابـــم را میدهد:«شـــش ماه اول بعـــد از حادثه اصالً دلـــم نمیخواســـ­ت از خانه بیرون بیایم. دلـــم برای بیرون رفتـــن لک زده بـــود ولی فکـــر میکردم اآلن مـــردم مرا میبیننـــد و نچ نچ میکننـــد. چون توی بیمارســـت­ان واکنش مردم را دیده بودم اما عید همان سال برای اولین بار بیرون رفتم. به خودم گفتم مرضیه کافیه بلند شـــو. اوایل حالـــم خوب نبود پرخاشـــگر بـــودم بـــه همه میگفتـــم به من اســـید پاشـــیدها­ند و به خودم میگفتم مرضیه تو که این طور نبودی.

با پد پزشـــکی و عینک روی چشـــمم بیـــرون میآمدم.حـــرف مـــردم اذیتـــم میکـــرد. برخی از مردم کـــه اصالً حس همدلـــی نداشـــتند.مهرداد نامـــزدم میگفـــت ازچه میترســـی بـــرو بیرون. خانـــواده­ام مـــدام تشـــویقم میکردنـــد اما فحـــش ومتلک کـــم نبود و نیســـت. نمیخواهم به ایـــن برخوردها فکر کنم چـــون مردم مـــا یـــاد نگرفتهانــ­ـد چطور رفتار کنند. آن روزها میخواستم عکس خودم را منتشر کنم و به همه بگویم هر کس با هـــر ظاهری میتواند زندگی کند. دوست داشتم به همه بگویم اسیدپاشی خطرناک شده و هر آدمی میتواند اسید بپاشـــد یا قربانی اسیدپاشـــ­ی شود چون جامعه ما خیلی خشن شده. توی فکرم همه اینها بود اما نمیدانستم چکار کنم که با نگار آشنا شدم.»

نـــگار مســـعودی کـــه در ایـــن ســـالها نزدیکتریــ­ـن همـــراه مرضیـــه بـــوده و مســـتندی هـــم دربـــاره زندگـــی و فعالیتهـــ­ای او ســـاخته، وارد گفتوگویمان میشود:« تصمیم گرفتم یک مـــدت با مرضیـــه زندگی کنـــم و از زندگیاش عکاسی کنم. یعنی داستانی واقعی از زندگی مرضیه داشـــته باشـــم. 15 روز مـــدام بـــا هم بودیـــم. همه جا با هم میرفتیـــم و دوربینم همراهم بود و از کارهـــا وفعالیتهای­ش عکس و فیلم میگرفتم.

دلم میخواست دلیل این اتفاقی که برای مرضیه افتاده بود در روند عکسها رعایت کنم. فکر میکنم این خشونتها علیه زنان دالیل متفاوتی دارد و ســـعی کردم این دالیل را در عکسهایم نشـــان بدهـــم. ســـعی کـــردهام بـــا عکسهایم بگویم کـــه بـــا اسیدپاشـــ­ی روی مرضیه خواستهاند او را به عنوان یک زن مستقل از جامعـــه حذف کننـــد و ما هـــم از این اتفـــاق درس عبـــرت بگیریـــم ودیگر در بطن جامعه نباشـــیم. بـــا این مجموعه عکس خواســـتم به تندروها بگویم شما نتوانستید این کار را با مرضیه و مرضیهها بکنید. شـــما نمیتوانیــ­ـد مرضیه و هیچ زن دیگری را به دلیل اینکه شـــبیه شما نیســـتند حذف کنید. مرضیـــه هنوز توی همان خیابانی که رویش اسید پاشیدهاید راه میرود، لبخند میزند؛ حتی پرشورتر و بـــا انگیزهتـــ­ر از قبل. اوتـــالش میکند تا انســـان دیگـــری مثـــل او قربانـــی این خشـــونتها نشـــود. ایـــن نمایشـــگا­ه به خیلیها یادآوری میکند که در اصفهان چه اتفاقی افتاده و هیچوقت عامالنش به افکارعمومی معرفی نشدند.»

نـــگار و مرضیه تصمیـــم گرفتهاند با هم برای تدوین الیحه ممنوعیت خرید و فروش اســـید تالش کنند تا هر کسی به راحتی اسید نخرد و نفروشد.:«با مرضیه در ایـــن مدت با خیلیها دیـــدار کردیم، ســـراغ خانـــم مـــوالورد­ی و نماینـــدگ­ان مجلس ...و رفتیم و همه تالشمان را در این باره کردیم.

اســـید ســـولفوری­ک 98 درصـــد فقـــط بـــرای کارخانهها و طال ســـازیها کاربـــرد دارد. یک لیتر آن بـــه چه دردی میخورد؟ مشـــخص میشـــود کسی که دنبـــال خرید یک لیتر اســـت میخواهد دســـت به کار غیرعـــادی بزنـــد. درهمه دنیا خرید و فروش اسید دشوار است در حالی که اینجا به راحتی میتوانید اسید تهیـــه کنیـــد و در ضمن فروشـــنده برای تعریـــف از آن میگوید اگر این اســـید را روی ســـنگ هم بریزی آب میشود! من نمیگویم آن فروشنده مقصر است بلکه نهادهای نظارتی در این باره مقصرند.»

حـــاال یک ســـال از تـــالش مرضیه و نگار بـــرای معرفی این الیحـــه به مردم میگـــذرد وآنهـــا در ایـــن مدت بـــا دیگر قربانیـــا­ن و انجمن حمایـــت از قربانیان اسیدپاشـــ­ی که به تازگی تأســـیس شـــده هم ارتباط گرفته و سعی کردهاند همه را برای کمک به تصویب این الیحه فعال کنند.

در این مســـیر خانم موالوری و خیلی از فعـــاالن دیگـــر را مالقـــات کردهانـــد. دراین مـــدت مرضیه بارهـــا از اصفهان به تهران آمـــده و به قول نگار، مرضیه از نظر جســـمی کلی لطمه دیده اما از پای ننشســـته. پیشنویس ایـــن الیحه آماده شده و آنها امیدوارند این طرح تصویب و توســـط نهادهـــای نظارتـــی اجرایـــش کنترل شود.

مرضیه چند وقتی اســـت بـــا مهرداد ازدواج کرده و با روحیهای پرانرژی هر روز ســـر کارمیرود و میگویـــد حالش خیلی خوب اســـت: «این روزها خیلیها از من درباره بازداشـــت اسیدپاشـــ­م میپرسند کـــه باالخره چه شـــد؟ جـــواب من فقط این اســـت که نمیدانم. بـــه خودم هم گفتم اگر یک روزی دختر یا پســـرت از تو پرســـید چه اتفاقی برایت افتـــاده، فقط بگو نمیدانم. این جواب روحم را آرامتر میکنـــد، چون اگـــر فکر کنـــم جامعهام مرا انتخاب کرده که آســـیب ببینم واقعاً میرنجـــم؛ بنابرایـــ­ن ترجیـــح میدهم همیشه در پاســـخ به این سؤالها بگویم نمیدانم.خیلـــی اوقات هـــم در جواب آدمهـــا فقـــط ســـکوت میکنـــم چـــون هیچوقت کسی برایم توضیح نداد واقعاً چه شد.»

مرضیه میگوید میتوانسته فکر کند قربانی خاصی است و به بقیه هم کاری نداشـــته باشـــد در حالی که این مسأله را رهـــا کرده و گفتـــه تا جایی که تـــوان دارد برای همه قربانیهای اسیدپاشی تالش میکنـــد. ایـــن روزهـــا مرضیه بـــه دیدار معصومه جلیلپور قربانی اسیدپاشـــ­ی تبریز هم رفتـــه و اتفاقات این حوزه را به دقت پیگیری میکند.

نگارمســـع­ودی در پایـــان مصاحبـــه عنـــوان میکند:«یادمـــان نـــرود آمـــار اسیدپاشـــ­ی در کشورما بشـــدت در حال افزایش اســـت. در شـــش ماهه اول سال 96 فقط در بیمارســـت­ان مطهری تهران 96 مـــورد اسیدپاشـــ­ی گزارش شـــده. در شش ماه اول ســـال 96 در شهر اصفهان 46 مـــورد اسیدپاشـــ­ی دیـــده شـــده. این آمار شـــش ماه اول سال است. همینطور تهدید به اسیدپاشـــ­ی در کشـــور بشـــدت زیاد شـــده اســـت. اســـید نه ســـالح گرم اســـت و نه ســـرد و حملش جرم نیست و ارتکابـــش مجـــازات کمـــی دارد وچون بیشـــتر ما معتقدیم قصاص اسیدپاش چرخه خشونت را تشدید میکند دنبال قصاص هم نیستیم. فکر کن کسی رویت اسید بپاشد و تو هم رویش اسید بپاشی، با این کار فقط به ادامه این چرخه کمک کـــردهای. در حالی که باید اســـلحه را که همان اســـید است از جلوی دست مردم دور کنیم.»

مرضیه این روزها توانسته به بسیاری از قربانیان اسیدپاشـــ­ی امید دوباره برای زندگی بدهد و به آنهـــا بگوید توی خانه نمانند و به آنها یادآوری کرده که اســـید نمیتواند آنها را خانهنشین و از جامعه حذف کند. به همـــه آنها توصیه میکند اجـــازه ندهنـــد قربانـــی ایـــن خشـــونت وحشتناک شوند.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran