بازگشت به اصالتهای هولناک گذشته
درباره فیلم ترسناک «غریبهها: شبها دعا کنید»، ساخته یوهانس رابرتس
در سال 2008 بود که یک فیلم ترسناک بهنام «غریبهها» هم درگیشههای امریکای شـــمالی و اروپا خوب عمل کرد و هم منتقدان فیلم و سینما را راضی ساخت اما 01سال بعد از آن تاریخ ادامهای بر آن فیلم که عبارت تکمیلی «شبها دعا کنید» را هم یدک میکشـــد، بیـــش از آنکه توفیقهای فیلم نخســـت را تکرار کند، این ســـؤال ضروری را مطرح میسازد که چه نیازی بر ســـاخت قسمت دوم مترتب بوده اســـت. آنچه بر فیلم اول اضافه شده، افزودن دو قربانی تازه و بیشتر کردن میزان خشـــم و خونریزی در فیلم دوم و ایمن نبودن هیچکس و هیچ چیز در این ماجرای دلهره ساز است. این فیلم بهجمع کارهای موسوم به Slasher تعلق دارد و این واژگان در غرب به آثاری اطالق میشود که از خونریزی به شکلی تند و فجیع و روحیات جنایتکارانه نشأت میگیرد و ســـبعیت از اصول عمده قصه است. با این حال سال پیش فیلم «فرارکن» ساخته هوشمندانه جوردن پیل ثابت کرد که برای ارائه یک فیلم ترسناک تازه و موفق نیازی نیست که قتلهای تند و حرکات بیرحمانه روی انسانهای گرفتار شـــده در دام قاتالن اهریمنی به تصویر کشیده شود و میتوان بدون اینگونه صراحت لهجهها هم دلهره خلق کرد و مردم را تا پایان فیلم بهدنبال خود کشاند. یک دهه پیش در فیلـــم اوریژینال «غریبهها» خانه و خانـــوادهای را میدیدیم که تحت تهاجم سه فرد نقابدار مجنون قرار میگیرند و تفاوتی که فیلم دوم با چنان فیلمی دارد ایناست که اعضای یک خانواده چهارنفره را بهجای قرار دادن در یک خانه ســـنتی و ساکن درون یک خانه متصل شده به یک تریلر و در یک پارک تقریباً متروکـــه مقابل ما قرار میدهد. آنها میخواهند شـــب را در چنین مکانی به صبح برسانند و سپس به مسیر خود ادامه بدهند ولی اتفاقات سوء و رویدادهایی هولناک آنهارازمینگیروعفریتمرگرامقابلشانسبزمیکند.
خانـــواده چهارنفـــره فیلم طبعـــاً از یک پدر بهنـــام مایک (با بـــازی مارتین هندرســـون)، یک مادر به اســـم سیندی (کریســـتینا هندریکـــس) و پســـر و دختر نوجوان آنها شکل میگیرد که نام پسرک لوک (لوئیس پولمن، پســـر بیل پولمن فقید، هنرپیشه مطرح دهه 1990 و اوایل و اواســـط دهـــه )2000 و اســـم دختـــرک کینزی (بایلی مدیســـون) است، پسرک تقریباً نرمال و قابل تکیه است اما کینزی ســـری پرشور دارد و دائماً نق میزند و به ندرت سرش را از روی صفحه موبایلش بر مـــیدارد. همه اینهـــا نکاتی کوچک و کـــمارزش در قیـــاس با اتفاقـــات اصلی اســـت که در ســـکانسهای بعدی فیلم مشاهدهمیشود. ■ کشفجسدبیجان
موقعـــی کـــه دختـــر و پســـر نوجوان خانـــواده دیر وقت شـــب گشـــتی در آن منطقـــه و در دشـــتی متروکـــه میزنند، گذرشـــان به یک خانه تریلـــری میافتد که در گوشهای قرار دارد و متروکه بهنظر میرســـد. آنهـــا وارد خانـــه میشـــوند و برخالف انتظارشـــان یک جسد بی جان را مییابنـــد. لوک و کینزی سراســـیمه و هراســـان به نزد پدر و مادرشان میروند و کشـــف تلـــخ خـــود را بـــه اطـــالع آنها میرســـانند. پساز گفتوگو و مشـــورت بین آنان قرار میشود که پدر و پسر برای تحقیـــق درباره قتلـــی کـــه روی داده، به آنخانه برگردند و مـــادر و دختر بهخانه تریلری دیگری که در آن ساکن بودهاند، رجعـــت کننـــد و منتظر بازگشـــت پدر و پسر بمانند. با اینحال سیندی و کینزی بـــه محض بازگشـــت بـــه خانـــه متوجه میشـــوند که تمامی خطوط تلفنیشان قطع و بواقع معدوم شده است. از اینجا بـــه بعد اســـت که آشـــوب برهمـــه چیز حاکم میشـــود زیرا همـــان مهاجمان و متجاوزانـــی کـــه در فیلم نخســـت دیده بودیم، یک بار دیگر وارد عمل میشوند. آنها با ماسکهایی برچهره در فیلم اول کاراکترهای اســـکات اسپیدمن و لیوتایلر را دچار وحشت کرده بودند و همچنان با نامهایصورتعروسکی،دخترنمایشی و مرد نقابدار شـــناخته میشـــوند. البته هیچکدام از آنها چندان حرف نمیزنند و فقط چاقوهایی حمل میکنند که بیشاز حـــد بـــزرگ و هولناک اســـت و با همین وســـایل و کارها فقدان شخصیتســـازی روی آنهـــا و مبهـــم مانـــدن قســـمتی از وجوه کاراکتر آنها تا حدی پوشـــش داده میشود. ■ دستوسرهایقطعشده
یوهانس رابرتس کارگردان این فیلم که ســـال پیش یک فیلـــم پردلهره موفق بهنـــام 47« متـــر زیـــر خـــاک» را رو کرد، آشوبی را که از طریق رویارویی اعضای این خانواده و گروه مهاجمان شکل میگیرد، نه لزوماً به شـــکلی با کالس و شیک بلکه با اثرگذاری قابل توجهی ترسیم میکند و در چنین هنگامی دست و سرهای زیادی قطع میشـــود یـــا تا مرز فروپاشـــی پیش میرود. شـــاید بـــرای اکثر هنرپیشـــههای فیلمکهشهرتچندانیندارند،اینفیلم وســـیلهای در راه رســـیدن به آن باشد. اما کریستیناهندریکسکهشناختهشدهترین آنها اســـت، در صورت چشمداشـــتن به نقطهای رفیعتر در این حرفه، بهتر بود و هست که به فیلمهای باکالستری روی مـــیآورد و این فیلم با این ســـطح و روال الاقل برای او کوچک اســـت. هر شـــرایط و توقعـــی را در انتظـــار با ســـایر بازیگران ایـــن فیلم قائل باشـــیم، فیلـــم رابرتس تماشـــاگران خود را وارد یک بلوا و ناامنی بـــزرگ میکنـــد و این البته بیـــشاز آنکه نشانگر کیفیت باالی فیلم باشد از رویکرد فیلمسازانبههراتفاقوماجراییمیگوید که هیجـــان را باال ببرد و تـــرس و دلهره را بیشتربرسالنهایسینماحاکمسازد. ■ ادایاحترامبهفیلمنخست
دیالوگهـــا در این فیلـــم نه چندان پرشمار و بیشتر با تک عبارات و جمالت کوتـــاه همـــراه اســـت و ایـــن محصـــول ســـناریویی اســـت که برایان برتینو و بن کتایی به اتفاق یکدیگـــر برای این فیلم نوشـــتهاند و دومـــی (کتایـــی) همانـــی اســـت که 10 ســـال پیش هم ســـناریوی فیلم اول را نوشـــت و همخودش آن را کارگردانی کرد. همین مســـأله و ارتباط فیلم دوم با قســـمت نخســـت ســـبب شـــده در جاهای مختلـــف و به دفعات در جریـــان فیلـــم جدیـــد، به قســـمت نخســـت ادای احترام شـــود یا جمالتی ذکر شود که در قسمت اول نیز آمده بود یا کاملکننده آن عبارات قبلی هســـتند. بهعنوان مثـــال در فیلـــم اول چندبار از ســـوی متجـــاوزان گفته میشـــود که اگر بهخانهتان ریختهایم، بهاین سبب است که اینجا حضـــور داریـــد و در فیلم دوم همـــان متجاوزان یـــا ادامهدهندگان راه آنهـــا از صاحبخانههای متوحش شـــده میپرسند: چرا بهخانهتان نریزیم؟! ■ شبیه به دهه 1980
نشانهها و شواهد و ریتم و اتفاقاتی که گفتیم،سببشدهفیلمفعلیبسیارشبیه به ســـبک و روال فیلمهای ژانر ترسناک و کارهـــای Slasher دهه 1980 شـــود که از درونشـــان فرانچیزهایـــی ســـطح پایین اما بســـیار سودساز و افســـانهای همچون «جنایـــت در خیابـــان الـــم» و «جمعـــه سیزدهم» بیرون آمد و برخی کاراکترهای آن فیلمهـــا و همچنیـــن تریلـــوری دهه نودی «جیغ» مانند «فردیکروگر» اینک به تاریخ ســـینما تعلق دارند و تمام آثار سبک «هارور» (وحشـــت) 20 سال اخیر و حتی فیلمهای ترسناک روشنفکرانهتر این ایام نیز به آن فیلمها وامدار هســـتند و از آنها تأسی جستهاند.
منبع: Film Review