پزشکی که لبخند را به کودکان بیمار هدیه میدهد
پان چونگ تالش میکند تا بچهها در محیط بیمارستان امیدشان را حفظ کنند
وقتـــی در بیمارســـتان بـــا خانـــواده بیمارانی روبهرو شـــد که مجبور بودند شـــبها را همـــان جـــا در راهروهـــای بیمارســـتان به صبح برســـانند شوک بزرگـــی بـــه او وارد شـــد. پزشـــک بود و نمیتوانست بیتفاوت از کنار این همه درد و رنج به ســـادگی عبـــور کند. او در زندگی مشـــکالت زیادی را پشـــت سر گذاشـــته بود و تصمیـــم گرفت تا کمی از درد و رنـــج این خانوادههـــا کم کند. تالشهای این پزشک فداکار سرانجام نتیجه داد و او توانســـت با تشکیل یک انجمـــن عالوه بـــر تأمیـــن هزینههای درمان فرزندان این خانوادهها در طول درمـــان برای آنها جای مناســـبی برای استراحت و غذا تهیه کند.
دکتـــر ریـــکاردو پـــان چونـــگ دوره آموزشـــی خـــود را در بیمارســـتانهای مختلفـــی در لیمـــا، پایتخـــت پـــرو، گذرانـــد. او در ایـــن بیمارســـتانها بـــا صحنههایی مواجه میشد که بهتآور بودنـــد: خانوادههایی که گوشـــه و کنار بیمارستان روی زمین میخوابیدند.
دیدن چنیـــن تصاویری او را به فکر فرو بـــرد. با کمی پـــرس و جو، فهمید کـــه اکثـــر ایـــن خانوادههای روســـتایی بهدلیل فقر نمیتوانند در هتل بمانند و آشنایی هم در شهر ندارند که شبها را آنجا بگذرانند. حتی بســـیاری از آنها پـــول کافـــی هم بـــرای درمـــان کودک بیمارشان نداشـــتند. خانوادههایی که مسیرهای سختی را پشت سر گذاشته بودند تا به اینجا برســـند. آنها با پشت سر گذاشـــتن کوههای «آند» خود را به بیمارســـتانهای شهر میرســـاندند تا جان کودک بیمارشان را نجات بدهند. آنها بایـــد از جادههـــای صعبالعبور میگذشـــتند و خطرهـــای مختلفی را پشت سر میگذاشتند. تعدادی از آنها در این مســـیرهای سخت جانشان را از دست میدادند.
دکتـــر پـــان چونـــگ بـــه خبرنـــگار ســـیانان میگوید: «این ســـفر خیلی سخت و مشـــکل اســـت. مردم باید با قاطر از کوهســـتان عبور کنند و سوار بر قایـــق از رودخانه بگذرند. ســـفری که ممکن اســـت روزها طول بکشد. فقط تصـــور کنید یکـــی از مســـافران کودکی است که بیماری سرطان دارد.»
ایـــن خانوادههـــا از خانه و کاشـــانه و دوســـت و آشـــنا جـــدا میشـــوند و با پولی ناچیز بـــه لیما میآیند تا شـــاید فرزندشـــان دوباره لبخنـــد بزند. وقتی بـــرای نجات جان کـــودک میجنگند، در شـــهر ســـرگردان میشـــوند و مثل بیخانمانهـــا شـــبها را بـــه صبـــح میرسانند.
او میگوید: «تصویـــر خانوادههایی کـــه در راهروهـــای بیمارســـتان میخوابیدنـــد و همزمـــان نگـــران فرزندانشـــان بودند یـــک لحظه هم از ذهنم پاک نمیشد. شـــبها تا سر بر بالش میگذاشتم، چهره آنها از ذهنم عبـــور میکـــرد. از خودم میپرســـیدم آنهـــا بـــه انـــدازه کافـــی از درد بیماری فرزندشـــان رنـــج میبرند و بـــه اندازه کافی پول بـــرای درمانش ندارند، چرا باید دیگر جایی برای خوابیدن نداشته باشـــند. چرا باید این قدر زجر بکشـــند و دردهـــای مختلـــف را تحمـــل کنند. همین ســـؤاالت باعث شـــد تـــا به فکر چاره بیفتم.»
در ســـال ،2008 او یـــک انجمـــن غیرانتفاعـــی راه انداخـــت. در دوره درمـــان، ایـــن انجمـــن بـــرای خانوادههـــای بیمـــار مکانـــی بـــرای خـــواب و غذا فراهـــم میکند و هزینه درمـــان فرزنـــد را هم تقبـــل میکند.
اتفاقـــی کـــه بـــا اســـتقبال خانوادهها روبهرو شـــد. این انجمن تـــا به امروز 009خانواده را تحت پوشش خود قرار داده است. خانوادههای فقیری که از نقاط مختلف پرو به پایتخت میآیند تا فرزندشـــان را به بیمارستان ببرند. خانه دکتر پـــان چونگ فاصله زیادی با خوابگاهی کـــه برای این خانوادهها تـــدارک دیـــده نـــدارد. او هـــر روز بـــه آنجا میرود و بـــا خانوادهها صحبت میکند تا اگر مشـــکلی داشـــته باشند آن را حل کنـــد. مدیریت این انجمن بر عهـــده گروهـــی از داوطلبـــان قرار دارد که دوســـت دارند بـــه هموطنان خـــود کمـــک کننـــد. او تعطیـــالت آخـــر هفتـــهاش را در کنـــار بیماران و خانوادههایشان میگذراند.
میگوید: «این بچهها به من انرژی میدهنـــد. وقتی با این بچهها هســـتم و احســـاس میکنـــم آنها چقـــدر قوی هســـتند، میفهمم که هیچ مشـــکلی وجود ندارد. ایـــن بچهها با این روحیه میتواننـــد هـــر مشـــکلی را از پیش رو بردارند. من از آنها یاد میگیرم.»
اما در این مســـیر دکتـــر پان چونگ با مشکالت زیادی دســـت و پنجه نرم میکنـــد. «بعضی از آدمها بـــا قایق از آمـــازون میآینـــد. بعضی بـــا اتوبوس بـــه پایتخت میرســـند. وقتـــی آنها به پایتخت میرســـند جایی برای ماندن ندارنـــد. خیلـــی از آنهـــا بـــه زبانهای محلی حرف میزنند و زبان اسپانیایی بلد نیستند.
شـــایعترین ســـرطان بیـــن بچهها لوسمی است که دوره درمان اولیهاش شـــش ماه اســـت. خیلی از خانوادهها مجبـــور میشـــوند همـــه زندگیشـــان را بفروشـــند تـــا پول درمانًکودکشـــان
فراهـــم کننـــد. آنها واقعا احســـاس تنهایـــی میکننـــد. وقتـــی بعضـــی از بچههـــا در طـــول درمـــان از دنیـــا میروند، آنها با دنیایی سرشـــار از غم راهی خانههایشـــان میشوند. مشکل ایـــن اســـت مـــا نمیتوانیم همـــه این خانوادهها را تحت پوشش قرار دهیم، چون منابع مالی محدودی داریم. این خیلی غمانگیز است.»
دکتر پـــان چونـــگ تـــالش میکند تـــا بچههـــا در محیـــط بیمارســـتان امیدشـــان را حفظ کنند و دوره درمان را با مشـــکالت کمتـــری طی کننـــد. او تالش میکند بچههـــا از زندگی در هر شـــرایطی لذت ببرند و با ســـالمتی به خانههایشان برگردند.