پرحرفی به سبک ترامپ

سخنرانیترامپپایانناپذیربهنظرمیرسید.همهاعضایگروههمراهترامپقیافهای خشــک و محتــاط به خــود گرفته بودند. هر وقــت هم این قیافه را عــوض میکردند، مثل این بود که با صدای خنده مردم یا هورا کشیدن آنها، با تأخیر اجازه این کار را به خود میدادند. در غیر این صورت، به نظر میرســید تشــخیص نمیدهند آیا رئیس جمهوری در واقع به وراجیهای عجیب و غریب خود پایان داده است یا خیر. «در ضمن شــما مردم حاضر در اینجا، ســالن جای خالی ندارد، تا شــش بلوک آن طرفتــر بــرای ورود به اینجا صف کشــیده اند» – هیچ صفی بیرون از ســالن شــلوغ وجود نداشــت – «من این را به شــما میگویم چون در مطبوعات در این باره چیزی نمینویسند. اما بدانید تا شش بلوک آنطرفتر صف مردم است .... » «یــک حس وفاداری ما را متحد نگــه میدارد، وفاداری به امریــکا، امریکا .... همه ما با افتخار به همان پرچم امریکا سالم میدهیم... و همه ما برابریم، برابر در پیشگاه خداونــد متعــال .... همه ما برابریــم... و میخواهــم، در ضمــن، از جامعه انجیلی، جامعه مسیحی، جوامع مذهبی، خاخامها و کشیشها و روحانیون و اسقفها تشکر کنم،چونهمانطورکهمیدانیدحمایتشانازمنبیسابقهبود،نهتنهاازنظرتعداد بلکه از نظر درصد افرادی که به ترامپ رأی دادند... نتایجی حیرت آور. و من شــما را ناامید نخواهم کرد... تا زمانی که ما به هم ایمان داشته باشیم و به خدا توکل کنیم در آن صورت به هر هدفی میرسیم... هیچ آرزویی بیش از حد بزرگ نخواهد بود... هیچ کاری بیش از حد سخت نخواهد بود... ما امریکایی هستیم و آینده به ما تعلق دارد... امریکا در خروش است. بزرگتر و بهتر و قویتر از هر زمان دیگر خواهد شد .... » در بخش غربی کاخ سفید برخی بیهدف حدس میزدند اگر ترامپ با زمان و زبان مشکلی نداشته باشد چه مدتی به سخنرانی ادامه خواهد داد. اتفاق نظر این بود که برای همیشه. طنین صدای خودش، نبودن هیچ مانعی، این حقیقت که افکارمنظم و ارائه آنها اصالً ضروری نیســت، حالت شــگفتی ناشــی از این رویکرد اتفاقی و ســیر تسلســلی ارائه تداعیهای آزاد، همگی از این حکایت داشت که فقط رسیدن نوبت حرف زدن شخص دیگری در جدول و میزان حوصله او در توجه داشتن به موضوع میتواند مدت سخنرانیاش را محدود کند. لحظههــای فی البداهه برای ترامپ حیاتی بود اما برای معاونانش بیشــتر از او. او با خوشــحالی و بیخیالی حرف میزد و معتقد بود مجری و داســتان گویی بینظیر و کامل است، در حالی که همه اطرافیانش نفسشان در سینه حبس شده بود.