بازگشت سهراب شهید ثالث پساز نیم قرن
«ایران»: ســهراب شهید ثالث، ســال 1353 ايران را ترک كرد و ديگــر به ايران بازنگشــت؛ حاال پساز چهلوچهار ســال اين هنرمند مهم سینمای ايران و آلمان با نمايش فیلمهايش در گروه هنر و تجربه بازگشــته است. برای نخستین بار فیلمهای «درخــت بیــد»، «آخريــن تابســتان گرابــه»، «فرزنــد خوانده ويرانگــر» و «هانــس، جوانى از آلمان» چهار اثــر آلمانى زبان و شــاخص اين هنرمند و همچنین ديگر فیلــم او «يک اتفاق ساده» در تهران، شیراز، مشهد، كرمان، اصفهان، بابل و تبريز اكران خواهد شــد. نشســت نقد و بررســى آثار اين سینماگر از ديگر برنامههای بزرگداشت شهید ثالث است. روز چهارشنبه ششــم تیرماه مستند «سفر ســهراب» ساخته امید عبداللهى نمايــش داده شــد. او هفتم تیرماه به دنیا آمــد و دهم تیرماه از دنیا رفت. در فاصله سالهای 1323 تا 1377 زندگى كرد.
پــس از چهــار دهــه آثــاری از ســهراب شــهید ثالــث در ايــران نمايــش داده مىشــود؛ از ايــن رويــداد بســیار خوشــحالم؛ نشــان از آن مىدهــد كــه بیســت ســال پــساز مــرگ ايــن هنرمنــد مهــم و تأثیرگــذار جوانهــا بیــش از پیــش اهمیت و خالقیتش را كشــف كردند و به او مىپردازنــد. البته اين آثــار همه فیلمهای آلمانى او نیست، مثالً فیلم بسیار شاخص و تحســینبرانگیز «اتوپیــا» را بايــد ديد، اما متأســفانه در ايــران امــکان اكــران نــدارد. االن جوانهــا بــه خلــق و روايــت مســتند از ايــن هنرمنــد دســت مىزننــد، از جملــه فیلم مســتند «سفر ســهراب» ساخته امید عبداللهى درباره شــهید ثالث را ديدم و اثر خوبى اســت. امیدوارم به ديگر چهرههای ســینمايى تأثیرگــذار و مهجــور ايــران نیــز پرداخته شــود، يکى از آنهــا پرويز كیمیاوی اســت. ايــن دو هنرمنــد نقــش مهمــى در شکلگیری سینمای فرهنگى و هنری ايران
دارند. سهراب شــهید ثالث، هنرمند يگانه و ارزشــمندی بود، از مســائل مختلفى رنج مىبــرد. آزردگىهای متعــددی در زندگى شــخصى و اجتماعى دســت به دســت هم داد تا ايران را ترک كند. او شــرايط جسمى ســختى را داشــت و عمالً نصف معدهاش را برداشــته بودنــد و بــه دشــواری روزگار مىگذراند. او در خانوادهای مرفه زيســت و بزرگ شــد اما آنچنان كه بايد در سالهای كودكــى و نوجوانــى روزهــای توأم بــا مهر و آسايشــى را از ســرنگذراند و همــواره مــورد بىاعتنايــى و بىمهــری خانــواده بــود. در شرايطى كه مادرش از پدرش طالق گرفته بــود در اتريش زندگى مىكرد و ســالهايى را در آن كشــور آلمانىزبان زيست. شرايط صعــب ســالهای كودكــى و نوجوانــى و بیماریهای سالهای بزرگسالى و از طرفى شــرايط اجتماعــى و فرهنگــى ايــران او را عاصــى كرده بــود. متأثر از ايــن تجربههای زيســت شــخصى و اجتماعــى، در شــمار نخســتین ســینماگران «معتــرض» ايــران بــود. ســالها بعــد مهاجرتــش بــه آلمــان هــم ناشــى از همیــن بود كــه زبــان آلمانى مىدانســت. در آغــاز مهاجــرت از ايران به آلمان شــرقى رفت، كــه وضعیت فرهنگى و اجتماعــى بــه مراتب ســیاهتر از ايران آن روزگار داشت.
او خــودش را يــک سوسیالیســت مىدانســت، در ديــداری كــه يکــى از ســینماگران بــا او داشــت، ســهراب شــهید ثالــث مىگويــد، مــن تنهــا سوسیالیســت جهان هســتم كــه روزی يک ســاعت با خدا حــرف مىزنــم. او مانند صــادق هدايت كه در يــک خانــواده متمول بــزرگ شــده بود، خودش را از وابســتگىهای طبقاتى رها كرد و ســعى كــرد مســتقل از طبقــه اجتماعى و اقتصادیاش بینديشد و زندگى كند و فیلم بسازد. با وجود حرفهايى كه مىزنند، او به مرگ طبیعى نمــرد و در آپارتمانى كوچک در امريکا خودكشــى كرد و از اين جهت هم بىشباهت به صادق هدايت نبود. مهمتر از همه اينها نگاه انتقادی و تحسینبرانگیزش در روايتهــای ســینمايى بــود و همین نگاه او را متمايــز كــرد. نگاهــى كــه متأثــر از نــوع زيســتش بود و معموالً عینک تیره به چشم مــىزد و به اومىگفتند چرا همیشــه عینک ســیاه بر چشــم داريد، مىگفت چیز زيبايى دور و برم نمىبینم تا بخواهم آنها را ببینم. او نقش مهمى در شکلگیری نگاه معترض و انتقادی در سینمای ايران داشت.