روشنفکران ایران برنامه ای برای توسعه نداشتند
علی شــریعتی روشــنفکری اســت که نمیتوان او را در تحوالت فکری، سیاســی و اجتماعی معاصــر ایران نادیده گرفت. اما درمیان همــه وجوه فکری و اجتماعی او، کمتر یا شاید اص ًال به نسبت شریعتی و توسعه توجه نشده است. او چه نگاهی به توســعه، در همه ابعاد آن داشــت و اساســاً توســعه را چطور میدیــد؟ مفاهیم ابداع شــده از ســوی او چه نقشی در پیشــبرد توسعه داشــت؟ امیر ناظمی، عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات سیاســی علمی کشــور، معتقد اســت مسأله شریعتی دین بود، نه توســعه. ناظمی شــریعتی را در زمره نســل ســوم روشــنفکران ایرانی پس از مشــروطیت میداند، نســلی که با ایران در حال توســعه رو به رو است و به مانند ماهی کــه در آب زندگی میکند، نمیداند توســعه جامعه او چگونه درحال وقوع اســت. او البته میگوید شــریعتی یا بازرگان، نه در پی ســاخت انســان تراز توســعه، بلکه در پی مدرنســازی دین در مواجهه با توســعه پیش رونده بودهاند. این گفتوگو را بخوانید، گفتوگویی که از پیجویی نســلهای اول، دوم و سوم روشنفکران آغاز شده و به پیامدهای اندیشه شریعتی در بعد از انقالب کشیده شد. ■ شماشریعتیراچگونهروشنفکریمیدانید؟ نخســت یــادآور شــوم کــه نســل من حتمــاً به شــریعتی دلبســتگی دارد. اما خیلیها از نسل مــن با مطالعه بیشــتر، به منتقــد دیدگاههای شــریعتی تبدیل شــدند؛ هرچند ممکن است اقتضائــات زمــان شــریعتی را درک کنیــم. ایــن کار را ســخت میکنــد. درســت ماننــد آن نوع دلبســتگی که به مصــدق داریــم؛ درعین دلبســتگی، منتقد او هم هســتیم و شاید شیوه قوام را بیشــتر میپسندیم. پس از این مقدمه، معتقــدم تا پیــش از انقالب اســالمی میتوان سه نسل از روشنفکران ایرانی را شناسایی کرد. نســل اول، روشنفکران دوره نهضت مشروطه هســتند؛ طالبوف، آخونــدزاده، میــرزا آقاخان کرمانــی و ملکمخــان. ایــن روشــنفکران چند ویژگــی داشــتند؛ یکــی اینکــه موضــوع اصلی آنان، توسعه بود. میپرسیدند «چرا کشور من توســعه پیدا نکرد و دیگر کشــورها توسعه پیدا کردهاند؟» ویژگی مشــترک دیگر آنان این بود کــه در ســفر به غرب دچار حیرت شــدند و این حیرت پرســشهایی را در آنان ایجــاد کرد. اما اینکه تمرکز آنان بر توســعه بود، به این معنی نبود که این روشنفکران به دنبال دموکراسی یا دیننبودند،بلکهاینهامسألهاصلیآناننبود؛ مسألهثانویهبود. ■ وقتــی از توســعه حــرف میزنیــم، ارتقــای اجتماعیزنانودیگرمفاهیمرادربرمیگیرد.آیا روشنفکران دوره مشروطه، چنین دغدغههایی هم داشــتند یــا تنها به «پیشــرفت» ایــران فکر میکردند؟ به مســأله زنــان یا ادبیــات هم توجه داشــتند. مثالً آخوندزاده نخســتین نمایشــنامه ایران را نوشــت، یا صدیقه دولتآبادی که به آموزش زنان توجه کرد، مشــروطهخواه هست. یا میرزا علیمحمدکاشانی،یکروزنامهنگارباتخلص پــرورش اســت کــه روزنامه پــرورش را منتشــر میکرد؛4 سال پیش از مشروطیت سرمقالهای منتشر کرد و سؤال او در این سرمقاله، این است که «راه حل توسعه در ایران نخبهگرایانه است یا تودهگرا؟» ما نه تنها هنوز با این ســؤال درگیر هســتیم، بلکه مثالهایی از این دســت، نشان میدهد مشــروطهخواهان تنها دنبال اقتصاد نبودند، بلکه در پی توســعه به معنای عام آن بودند. اما نسل اول روشنفکران، ویژگی دیگری هم داشتند و آن، اپوزیسیون بودن آنان نسبت به دولت است. آنان جایگاه خود را در تقابل با حاکمیتکشورقرارمیدادند. امــا در ســال 40۳۱ یعنــی زمانی کــه رضاخان به رضاشــاه ارتقــا یافت، میتوانیم نســل دوم روشــنفکران را ردیابی کنیم. در ایــن دوره که تا 0۳۳۱ ادامــه دارد، روشــنفکرانی میبینیــم که برخالف نســل اول، اپوزیسیون دولت نیستند، بلکــه درون حاکمیــت هســتند. محمدعلــی فروغی یا علیاکبرخان داور، اساســاً حاکمیت را بازســازی میکننــد، شــاید بتوانیــم بــه زبان امــروز آنــان را «روشــنفکر دولتــی» بنامیــم. ایــن دســته، به جــای اینکه مخالفــان دولت یا عمــوم جامعــه را مخاطب قــرار دهند، نقش خــود را درون حاکمیت تعریف میکنند. آنان مخاطب خود را حاکمیت قــرار داده و به زبان درونحاکمیتــی ســخن میگوینــد. نخســتین نظامهــای آموزشــی، نخســتین نظامهــای دادگســتری یا نخســتین نظامهــای اقتصادی ایــران از ســوی ایــن روشــنفکران پایهریــزی میشود.برخیازاینروشنفکرانازبازماندگان همان روشنفکران مشروطهخواه هستند. مثالً صدیقه دولتآبادی این بار در نقش یک مدیر دولتی به آموزش زنان همت میکند. هرچند در نهایــت روشــنفکرانی ماننــد علیاکبر خان داور نهایتاً با تریاک خودکشــی کرد یا فروغی از دایره قدرت بیرون رانده شد، اما دغدغه نسل دوم روشنفکران هم همچنان از جنس توسعه است، اما راهحلهای آنان با راهحلهای نسل اول متفاوت اســت. بــاز تأکید میکنــم که این توسعه، الزاماً صنعتی هم نبود. مثال آموزش و دادگستری نشان میدهد که الزاماً توسعه به معنایصنعتینیست. ■ چرااینروشنفکرانبرخالفتجربهمشروطه، اپوزیسیوندولتنشدند؟ ناکامیهــای دوران مشــروطیت تأثیــر زیــادی بــر روشــنفکران نســل دوم داشــت. بر اثــر این ناکامیهــا، آنان متقاعد شــده بودند که باید با دولت همــکاری کرد و بــا حضــور در دولت، از باال، توســعه را دنبــال کرد. نکتــه دوم اینکه در دوره رضاشــاه، به روشــنفکران فرصت حضور در دولــت داده شــد. زیــرا تــا پیــش از آن، ما با خانــواده قاجار و دربار مواجه بودیم که معنای سیاســی آن، یعنــی ممنوعیــت ورود بــرای دیگــران بــه حــوزه قــدرت. اما چــون رضاخان خانــواده و خاندان ســلطنتی نداشــت، مجبور بــود برای اداره کشــور، بازیگران دیگــری را وارد عرصهقدرتکندووقتیدرهابازشد،نخستین کســانی کــه میتوانســتند وارد قــدرت شــوند، تحصیلکردگانیاروشنفکرانبودند. ■ بنابراین، ما از دهه03 به بعد شــاهد فعالیت روشنفکراننسلسومهستیم؟ نسلسومروشنفکرانکهمهدیبازرگانمظهر آنان اســت، چند ویژگی مهــم دارند. بازرگان و دکتــر قریب، جــزو نخســتین فارغالتحصیالن دانشــجویان اعزامی به خارج در دوره رضاشاه بودند. آنان مانند روشــنفکران نسل اول با این واقعیت مواجه میشوند که کشورشان توسعه نیافته است. با وجود این، به دلیل آنکه قریب به اتفاق آنان مهندســی و پزشکی میخوانند، نگاهشان به مسائل اجتماعی و سیاسی بسیار ســادهانگارانه میشــود. دغدغه بازرگان، دین اســت و نه دغدغه توسعه. برداشــت او و سایر همدورهایهای او از توسعه همان مهندسی و پزشــکی است و برای همین توســعه را ساده و قابل وصول میبینند. آنان مهندسی و پزشکی میخواننــد، پس فکر میکننــد اگر قطار بیاید، توســعه آمده اســت دیگر. توســعه بــرای آنان پرســش جدی نیســت. یعنی برخالف ســؤال روشــنفکران دو نســل قبــل، پرســش مهــدی بازرگانایننیستکهچگونهتوسعهپیداکنیم، بلکه میپرســد چگونه دین خــود را در مقابل توســعه حفظ کنیم؟ بنابراین، مــا در این دوره شــاهد تغییــر رویکرد روشــنفکران نســبت به دورههایقبلهستیم. ■ چــرا دغدغه حفظ دین به یک مســأله تبدیل شد؟ نخســت اینکــه در این زمــان، تا حدی مســأله توســعه حل شــده بود. روشــنفکران نسل اول و دوم وقتــی بــه اروپــا رفتنــد کــه ایــران بســیار عقبافتــاده بــود. اما برای روشــنفکران نســل ســوم، سؤال توســعه دیگر ســؤالهای ابتدایی ماننــد اینکه چگونــه ابزارهــای توســعه را وارد کشور کنیم، نبود، درحالی که سؤال روشنفکران نســل اول ایــن بود که چرا ما دولت یــا راه آهن نداریم. دلیل دوم، نوع تحصیالت آنان بود که به واســطه غلبه طب و فنی، توســعه را ساده و قابل دسترس میدیدند. سومین دلیل نیز به مقابله رضاشــاه با مظاهر دینی برمیگردد که طبقه دیندار آن زمان را دغدغهمند میکرد. ■ برای نسل ســوم روشــنفکران، دین و توسعه همترازهمقلمدادمیشدندیادرضدیتباهم؟ در کتاب «خواب آشــفته نفت» نوشــته اســتاد «محمدعلی موحد» میبینیــم وقتی بازرگان به عنــوان عضو هیــأت خلع ید، بــرای مذاکره بــا مدیران انگلیســی شــرکت نفت بــه آبادان میرود، اساســاً به مســأله فناوری توجه ندارد. ســؤال او در مســأله نفت هم یک سؤال هویتی است، نه ســؤال توســعه. مثالً زمانی که وزرای خارجه انگلستان و امریکا بر پیچیدگی عظیم صنعــت نفت تأکید کــرده بودنــد، مصدق به تمســخر گفته بود: «آیا انگلیسیها موجودات خارقالعادهای هســتند و فقط آنان میتوانند از عهده این کار برآیند؟» از مذاکرات این هیأت درمییابیــم که ســؤال آنان یک ســؤال هویتی و این اســت کــه چــرا انگلیســیها بــه ایرانیان بیاحترامی میکنند یا چرا به انگلیس وابسته هستیم؟ این شــواهد نشان میدهد سؤالی که دغدغه بازرگان و همه مصدقیون بود، اساســاً از جنس توســعه نبود. اتفاقاً از دهه 40 به بعد که تکنوکراسی در ایران اوج میگیرد، میبینیم کــه دغدغه روشــنفکران نیز بیشــتر بــر دین یا نابرخوردارهــا تمرکــز دارد. بــه همیــن دلیــل تکنوکراتهایی که درحال حل مســائل کشــور بودنــد، از ســوی روشــنفکران نادیده انگاشــته شدند. ■ چــرا روشــنفکران چهرههایــی چــون رضــا نیازمنــد، محمــد یگانه یــا عالیخانــی را نادیده میگرفتند؟ جا دارد در نســل ســوم روشــنفکران به دو پایه اصلی روشنفکری ایرانی توجه شود. از یک سو روشــنفکری ایرانی در دوران پــس از رضاخان، یعنــی بعــد از 0۲۳۱، یک چرخش به ســمت چــپ دارد. شــکلگیری حــزب تــوده و انتشــار افــکار سوسیالیســتی و مارکسیســتی در میــان روشــنفکران یک روند کامالً محســوس است. اغلب روشــنفکران ایرانی ســابقه عضویت در این حزب را داشتند؛ چه کسانی مانند کیانوری و ایــرج اســکندری کــه ماندنــد و چــه آنانی که مانند خلیل ملکی و جالل آلاحمد منشعب شدند. همه آنان افکار چپگرایانه را تا انتها با خود داشتند. به این ترتیب پایه اول روشنفکری افــکار سوسیالیســتی و خلقــی بــود. پایــه دوم دیدگاههایــی بودند که نطفههای روشــنفکری دینــی را بنــا نهادند. امــا هر دو گروه در مســأله نادیده انگاشــتن مســأله توســعه مشــابه هم بودند.واقعیتایناستکهمسألهروشنفکران در آن زمــان توســعه نبــود. روشــنفکران فکــر میکردندتوسعهفناوریوصنعتدرکشور،کار سختی نیست و اگر دیگران هم مانند نیازمند یا عالیخانــی روی این صندلیهــای وزارتخانهها بنشینند، میتوانند همین کارها را انجام دهند. به عبارت دیگر، همانقدر که تکنوکراسی برای محمدرضاشــاه مســأله نبــود و تکنوکراتها را مســخره میکرد، روشــنفکران نســل سوم هم تکنوکراتهارانادیدهمیگرفتند. ■ رویکردروشنفکراننسلسومبهتوسعهایران چهبود؟آیاتالشکردندبهسؤاالتیکهبههویت دینیآنانمربوطبود،پاسخدهند؟ توســعه ایران به واســطه تکنوکراتهــای دهه 40 در حــال وقوع بود. در این دهه تکنوکراتها به ســادگی، توســعهیافتگی صنعتــی در ایران را جلــو میبردند. اما توانایــی و تبحر آنان، چه ناظران درون حاکمیت مانند شاه و چه بیرون حاکمیت مانند روشــنفکران، این اشتباه ساده را درســت کــرده بود کــه البد، توســعه در ایران کار ســادهای است. شــاه فکر میکرد اگر خود او دســتور بدهد فالن جا کارخانه ســاخته شــود، ایران توسعهیافته خواهد شد. به همین دلیل هم درگیری شــاه بــا تکنوکراتها آغاز شــد که در نهایت به کنارهگیری همــه تکنوکراتها در انتهای دهه 40 منجر شــد. به همین دلیل، در دهــه 40 ایــران باالترین نرخ رشــد اقتصادی و باالترین نرخ رشــد صنعتی در دنیا را دارد، اما در دهه 50 که درآمدهای نفتی کشــور افزایش یافــت، دوران رکود ایران آغاز شــد، تنها به این دلیل کــه تکنوکراتهایی چون نیازمند، صفی اصفیا، یگانه و عالیخانی دیگر از قدرت بیرون رفته بودند. روشــنفکران هم توســعه صنعتی را ساده میانگاشتند. نگاهی به سخنرانیهای روشنفکرانمؤیداینسادهانگاریاست.گذشته از این، نه تنها روشنفکران هیچ برنامهای برای توسعه ایران نداشتند و ارائه نکردند، بسیاری از مفاهیمی که آنان بر آنها تأکید داشتند، اساساً در تعارض و تقابل با توسعه صنعتی و اقتصاد بود. ■ نقششریعتیدراینمیانچهبود؟ مخالفــان شــریعتی او را متهم میکننــد که او نوعــی اســالم مارکسیســتی را ترویــج میکرد، در حالــی کــه این طور نیســت. مارکسیســم در تحلیــل پدیدههــا نــگاه اقتصــادی دارد، اما در ایــران، چه حزب تــوده و چــه گروههایی مانند مجاهدیــن یا فداییــان و حتی شــریعتی، تنها دریافتــی سوسیالیســتی و عدالتمحــور از مارکسیسم داشتند، یعنی یک فهم اجتماعی و نــه فهم اقتصــادی. گذشــته از ایــن، در هیچ کجای مطالب شــریعتی یا گروههای سیاســی که نام بردم، راه حل یا اســتراتژی برای توسعه اقتصادی یا صنعتی دیده نمیشــود. اتفاقاً در این زمینهها شــاهد ســکوت محض شریعتی و امثال او هســتیم. از ســوی دیگر، شــریعتی و دیگران در اشارات خود به مارکسیسم، تنها به برداشتهای دست دوم از مارکسیسم استناد میکردند و کاری به مفاهیم اصلی مارکسیسم نداشتند. به این معنا، میتوان گفت شریعتی اصالً یک اســالم مارکسیســتی ارائه نمیداد و روشنفکران قبل از انقالب نیز هیچ پاسخی در حوزه اقتصاد ارائه نمیدهند. اگر هم پاســخی بــود، کپــی راهبردهای شــوروی بــود. بنابراین، ســؤال من این است؛ شــریعتی در کدام یک از کتابهایاسخنرانیهایخودبهمسألهتوسعه، نگاه ما به صنعت یا اقتصاد پرداخته است؟ در هیچکدام. ■ امــاآنزمانمفهومیکهازتوســعهرایجبود، کام ًالفنساالرانهبود. ایــن وجــه غلبه داشــت، امــا به معنــای صفر بودن نگاه به ســایر وجوه توسعه نبود. کارنامه فردی مانند عالیخانی نشان میدهد که فقط بــه صنعت فکر نمیکرد. بــه عنوان مثال یک پاســخ اجتماعــی عالیخانــی ایــن بــود کــه اگر میخواهیم توسعه داشته باشم، چه طبقهای میتواند حامل این توســعه باشد؟ او 5 گروه را ذکر میکنــد؛ فارغ التحصیــالن ایرانی، امیران ارتــش ماننــد تجربه توســعه کــره جنوبــی در دوران ژنرال پارک، مردم عادی یا تجار. پاســخ عالیخانی تجار است. عالیخانی عامدانه تجار را برای توسعه ایران انتخاب کرد، به این دلیل که آنــان بــازار را میشــناختند و میتوانســتند هــم بــرای واردات نیازهــای صنعتــی و هــم عرضــه و فــروش کاالهــای تولید شــده، اقدام کننــد؛ همچنین آنــان دارای طبقــه اجتماعی مشخصیبودندکهمنابعآنطبقهرانیزهمراه میکرد.یااینکهعالیخانیبهتبعاتاصالحات ارضی فکر کرد. او میگفت برخی از کشاورزانی که زمیندار میشوند، ورشکست و راهی شهرها میشــوند، بنابراین میتوان بنیان طبقه کارگر خود را روی این دهقانان تعریف کرد. ■ اشــارهکردیدکهمسألهشــریعتیدینبود،اما چرادینبهمسألهاوتبدیلشد؟آیامانندبازرگان فکرمیکردکهجایگاهدیندرتوسعهپیشرونده کجااست؟ احساس میکرد صنعتی شدن و توسعه، دین او را از بیــن میبــرد. او نگران همدســتی میان مســلمانان ســنتی که از دل آن نوعــی ارتجاع بیــرون میآید بــا حامالن توســعه و صاحبان قدرت بود. به همین دلیل است که او از سهگانه «زر، زور و تزویر» میگوید؛ همان سهگانه بازار، قصــر و مســجد. شــریعتی بــه ایــن دلیــل این سهگانه را همبسته میبیند که فکر میکند این سه عامل با همدستی هم، دین او را هدف قرار میدهند. «زر» برای شــریعتی مظهر توســعه صنعتی است که در شــرف وقوع است، «زور» یــا «قصر» مظهــر حاکمیتی که پشــتیبان این توســعه اســت و در نهایــت، روحانیتــی کــه به صورت سنتی به مسأله نگاه میکند. شریعتی در کتابهــای خــود، درحال کاوش بــرای دین خود اســت و به همیــن دلیل این ســه ضلع را در یک ســو میبیند. تنهــا راه حلی که به ذهن او میرســد، این اســت کــه دین خــود را مدرن کند. بــرای ایــن امر، ســراغ مؤلفههــای جهان توسعه یافته و مکاتب سیاسی- اجتماعی این کشــورها مــیرود و آنها را با فهم خــود از دین و همانمیراثنگاهچپگرایانهترکیبمیکند. ■ برخیمعتقدندارائهتصویریمدرنازدیناز سویشریعتی،میتواندراهگشایتوسعهباشد. زیرا با این نگاه انســان از جایگاه ســنتی بیرون و در یک رویکرد مدرن، ســوژه و فاعل میشود، یا به تعبیر کانت، از «صغــارت» بیرون میآید. با این نگاه، تعبیر شــریعتی از دین، نمیتوانست درخدمتتوسعهباشد؟ میتوانست باشــد، اما به این شرط که دغدغه شریعتیبودهباشد. ■ میگوییــد شــریعتی اساســاً توســعه را نفــی میکرد؟ اصالً مسأله شریعتی توســعه نبود. به عبارت دیگر،موضعشریعتی«ندیدن»توسعهبود. ■ چراندیدن؟ بــرای اینکه «مســأله» او نبود. بــه خاطر اینکه نســبت به توســعه کشــور، نــگاه ســادهانگارانه داشتند. ■ چطور معتقدید شــریعتی اساســاً توســعه را نمیدید، اما پاسخی که برای دین ارائه میدهد، خودپیامدتوسعهاست؟ مســأله یا دغدغــه اصلــی پارادایمــی که همه روشــنفکران نسل سوم ما به آن میپرداختند، دیــن بود. حتمــاً اگر دغدغه آنان توســعه بود، پاســخهای درخــوری را تهیــه میکردنــد، امــا توسعه دغدغه آنان نبود. کاری ندارم به اینکه آیا پــروژه روشــنفکری دینی میتواند پیشــران توسعه باشد یا خیر. در مورد پتانسیلها حرف