Iran Newspaper

چخوف، چخوف بزرگ

- حسین مسلم دبیر فرهنگی

«چخــوف نازنيــن»... كــدام نويســنده را ســراغ داريــد كــه صفــت «نازنيــن» چنيــن صــادق و صميمــی در كنــار اســمش بنشــيند و تــوی ذوق نزنــد. آنتــوان چخــوف بیهيچ ترديــدی يکی از بزرگتريــن نمايشنامهن­ويســان جهان اســت. هنرمنــدی كــه «برنــارد شــاو» بــزرگ (كــه خــود از جملــه غولهــای نمايشنامهن­ويســی اســت) دربــارهاش گفتــه اســت: «مــن هــر بــار، اجرايــی از نمايشــنام­ههای چخــوف را تماشــا میكنــم، دلــم میخواهــد هرچه را كه نوشتهام در آتش بيندازم.» واقعاً چه رازيست كه به كارهای چخوف چنين تمايزی میبخشد و او را بر تارک ادبيات نمايشــی جهان مینشــاند؟ بیگمان، نگاه عميــق چخوف به جهــان اطــراف و آدمهــا و پديدههای پيرامونی اســت كــه او را خــاص و عليحــده میكند. از بــاغ آلبالو تا دايی وانيــا و كارهای ديگــر- و هنــگام و هنگامه خلق شــان- گــواه آننــد كه چخوف چــه میديــده و چقدر هم عميق میديــده. او در پيرامون خود فروپاشــی قطعی و غيرقابــل اجتناب جامعهای كهنــه و زهوار دررفته، با مناســباتی پوسيده را به روشنی میديده و شکی هم نداشته كه جامعهای نو بر جای اين مرده ريگ خواهد نشست.

او به اين درک رســيده بود كه عصرش به سر آمده و آنچه با آن ســروكار دارد، محکوم به نابودی اســت اما آدمهايی كه او میآفرينــد، قادر نيســتند نقشــی در اين دگرديســی داشــته باشند. بيشتر شــخصيتهای چخوف شناختی از توانايیهای خود ندارند. نااميد و سرخوردهاند و از زندگی تهی و بیمعنای خــود رنــج میبرند، اما مقاومتی هم نشــان نمیدهند و مثل آب خوردن به زانو در میآيند. چخوف آدمهای نمايشنامهه­ا و داســتانها­يش را بخوبــی میشناســد و با اســتادی تمام نيز به تصويرشــان میكشــد. آثار چخوف را كــه میخوانيم، هيچ شــکی برایمان نمیماند كــه او در زندگی روزمــرهاش با اين آدمها معاشرت و برخوردی از نزديک داشته و آنها را عميقاً میشناسد و حتی خوب میداند در مخيلهشان چه میگذرد.

نگاه ژرف او بدون لفاظیها و ادا و اصول روشــنفکرا­نه، روی حقيقت موجود متمركز میشود و با اين تمركز، ژرفای حقيقت را آشکار میسازد و همان را در نمايشش بازتاب میدهد.

آدمهــای نمايشــنام­ههای چخــوف بــدون آنکــه عميقاً به مســائل اساســی زندگی خود توجه داشــته باشــند، بــا يکديگر حــرف میزنند. سکوتشــان وقتی هــم كه حرف نمــی زنند، اين سکوت نماد تسليم است. دست بسته بودن در برابر قضا و قــدر و البتــه ديگران؛ با همين ســکوت هم بيگانگی شــان با واقعيت های جامعه را فرياد می زنند. آنان با آنکه میبينند بنيادهای زندگیشــان در آستانه فروپاشی است، اما ناگزير به آن تن میدهند و به هر جان كندنی است، به زندگی پوچشان ادامــه میدهند. اما همين آدمهــا با همين مختصات، چنان زنده و جاندار و چنان استادانه خلق شدهاند كه كمتر خواننده كارهــای چخــوف اســت كــه ايــن كاراكترهــ­ا را از ياد ببــرد و در گوشهای از ذهن او جا خوش نکنند.

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran