شاگردان بخوبی استادیش را پاس داشتند
مرگ هر کـــدام از افراد جامعه برای آن جامعه یک چالش اســـت و اگر آن فرد از ســـرمایه اجتماعی بیشتری برخوردار باشد، این چالش بزرگتر هم میشود. درگذشـــ ِت حجتاالســـالم دکتر احمد احمدی که فیلســـوف، فقیـــه، مترجم، اســـتاد و در یک کلمه انســـان وارســـته و فرهیختهای بود، برای مـــا و بویژه برای جامعـــه علمی مـــا یک چالـــش بزرگ است که «ال یسدها ٌ شئ.» در میـــان کســـانی که افتخار دوســـتی و همـــکاری با اســـتاد دکتر احمدی را داشـــتهاند، احتماالً من کمترین شایستگی را دارم که روایتگر فضایل ایشـــان باشم؛ اما به پاس زمان کوتاه ولی عمیقاً تأثیرگذاری که با ایشـــان همکاری داشـــتهام، پسندیده دیدم که نکوداشت خود را در شمایل این یادداشت کوتاه منتشر کنم.
استاد بودنواستادیکردن «اســـتاد بودن» و «اســـتادی کردن» و «آموختـــن» معنای ثابتی ندارد. ما این معنا را از طریق کســـانی در ذهن خود برمیسازیم کـــه برای ما در نقش معلم ظاهر شـــدهاند و بر ِ ســـرراهمان قرار گرفتهاند. گاه گرم و شـــیرین و ناب و گاه ســـرد و تلخ و َ گس.شاید دانشآموختـــهگان ما هر دو را تجربه کرده باشـــند؛ ولی آنان که با اســـتاد دکتر احمدی درســـی گذراندهاند، میدانند او تنها یک آموزگار کـــه از اقتدار علمی برخوردار باشـــد نبود؛ بلکه انســـانی دلســـوز، مهربان، همدل و روراســـت بود که در غم، شادی و رنج شاگردانش و بلکه همه مردم سهیم میشد، با آنان نزدیکدالنه ســـخن میگفت و آنان را همراهی میکرد. استادی که لحظه به لحظه آموخت و آموزاند و با مرگش نیز به شـــاگرانش یاد داد که یک انســـان میتواند یک عمر با بندگی و خلوص زندگی کند، از پیچها و لغزشـــگاههای خطرناک بگذرد، طوفانهـــای زیادی را پشـــت ســـر گذارد و در عین حال، هیچ لحظه تاریکی را در تمام طول زندگی خود بجا نگذارد. روزی که او بر دوش شاگردانش رو به ابدیت میرفت، اقتدار و شـــکوه اخالقیاش به همه آموخت که میتوان متعهدانه تا دم فرجامین برای تعالی علم و فرهنگ کوشید. او مسئولیتهای زیادی را تجربه کرده بود، از نمایندگی مجلس گرفته تـــا عضویت در شـــورای انقالب فرهنگی، امـــا هیچ وقت