Iran Newspaper

وداع با جهان سینهفیلیها­ی عاشق پیشه

نگاهی به نمایش فلیک که این روزها در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه میرود

- محمدحسن خدایی نقدصحنه منتقد تئاتر

فلیــک از آن نمایشنامهه­اســت کــه بــر آستانه دو نظام پخش سینمایی ایستاده. یکــی نظامــی متعلق بــه گذشــتهای در حال فراموشــی که مبتنی است بر همان دســتگاه آپــارات و ســاختار ســلولوئید­ی حلقههای ســینمایی کــه میدانیم گران اســت و محــدود. سیســتم آپــارات در مواجهه با شتاب سرمایهداری متأخر به نسبت کند بود و بتدریج کنار گذاشته شد. امــا نظام دیگر همان ســاختار دیجیتال، ارزان و قابــل دســترستر سینماســت. نمایش فلیــک، بازنمایی تقابــل این دو امــکان تکنولــوژی در رابطــه بــا نمایــش دادن فیلمهاســت. آن هم در یکی از آن سالنهای قدیمی و از رونق افتاده شهری چون ورکســتر کانتی ایالت ماساچوست. آنــی بیکــر در مقــام نویســنده بــا نگاهی انتقادیوحت­ینوستالژیک،روایتیدارد­از آدمهای حاشیهای که به میانجی سینما در کنــار هــم کار کرده و مناســباتی برقرار میکنند. شخصیتهای نمایش، اغلب جوان هستند و به نوعی رؤیاپرداز. اما هر چه هست، صحنه اغلب از رؤیا و تصویر سینمایی تهی شــده و مستوجب مالل و حرمان اســت. با آنکه قســمتی از فضای ســینمایی بازنمایــی شــده، اما خبــری از نمایش تصاویر فیلمها نیســت و بیشتر گفتوگو در رابطه با فیلمهاست. سینما از طریق بازی، یادآوری و حتی مخالفت، احضار میشــود تا خاطرات مشترک بار دیگر امکان تجربه امر جمعی را ممکن ســازد. اما فلیک نشــان از ناممکن شدن تجربههــای جمعــی هم اســت در میان اجتماعات کوچک. هر سه شخصیت که به نوعــی پرولتاریا هســتند، واجد آگاهی طبقاتــی نبــوده و همبستگیهای­شــان از خــالل دزدی و کالهبــردا­ری از کارفرمــا شــکل مییابــد. بیجهت نیســت که در آخــر بــا آمــدن جهــان دیجیتــال پخش فیلــم، حتــی ایــن امــکان هــم از دســت رفتــه و جمع ســه نفــره از هم میپاشــد. از ایــن منظر، فلیک را میتــوان انتقادی دانست به مناسبات طبقه کارگر و ایزوله شــدنهای ارتجاعــیا­ش. از پــس ایــن فرآینــد تطمیــع و ســرکوب، در نهایــت سرمایهداری با تغییر در مناسبات تولید مادی، در اینجا دیجیتالی شــدن سینما، نیاز خود را به عامل انســانی کاهش داده و به انباشت ثروت، شتاب بخشیده است. فلیــک در رثــای فیگــوری چــون ســینهفیلی­ها هــم هســت. همــان شــخصیت جذابــی کــه در قــرن بیســتم از دل فرهنــگ ســینمایی متولــد شــد و عاشــقانه بــه تماشــای فیلمها نشســت و همچــون پرســهزن بودلــری، بیآنکــه وارد مناســبات اقتصــادی ســینما شــود، با فیلمهــا زندگی کــرد و درک و دریافت آن را ارتقا بخشــید. در فلیک، شخصیت «آوری» را میتوان یک سینهفیلی جوان بیست ساله امریکایی فرض گرفت که در تمنای تماشــای فیلمهــای محبوباش بر پــرده عریض ســینما، به تنهــا مکانی پنــاه برده که همچنان بــا آپارات فیلمها را بر پــرده نمایش میدهد. مشــغول به کار شــدن آوری در سینما فلیک، چندان ذیــل معیشــت تعریف نشــده و بیشــتر امکانــی اســت بــرای مواجهه مســتقیم بــا تاریــخ ســینما. اما بــا فــروش و تغییر مدیریت ســینما و البته دیجیتالی شدن سیســتم پخــش آن، آوری هم در نهایت همچون یک سینهفیلی ناکام، از کار کناره میگیــرد و به ســمت تحقــق رؤیاهایش مــیرود.آوری چنــدان شــباهتی بــه آن سینهفیلیها­یی ندارد که جاناتان ُرزنبام در نامــهاش بــه ادریــن مارتیــن متذکــر شــده: «محفلی با ملیتهایی مختلف و کامالً بیخبر از وجود یکدیگر. اجتماعی بههــم پیوســته از منتقــدان، مدرســان و برنامهریزا­نــی از نقاط مختلف جهان که همگــی حوالی ســال 1960 بــه دنیا آمده بودند، اشــتیاقی خاص جهــت پژوهش و شــیفتگی نســبت به ویژگیهــای تنانه هنرپیشههاک­هعالقهایوی­ژهبهفیلمها­ی جــان کاســاویتس و فیلیــپ َ گــرلبــه آن پیوند خورده بود، داشتند.» جماعتی که ســلیقه ســینمایی دوران خود را اســتعال بخشیدهوساک­نجمهوریجها­نیسینما شــدند. تغییــر و تبدیــل ســینما فلیک از آپــارات بــه دیجیتــال، نشــان از بــه پایان رسیدن دوران و نسلی است که به سینما عشــق میورزید و حال مکانهای تجربه ورزیدنهای مشترکاش را هم از دست داده است. روایــت محمدحســن معجونــی از نمایشــنام­ه آنــی بیکــر، تــا حــد زیــادی وفادارانــ­ه اســت. امــا بــه هــر حــال بــرای اجــرا در اینجــا و اکنــون مــا، معجونی کار دراماتــور­ژی را بــه مهدی چاکری ســپرده و در نهایــت بــا اجرایی طرف هســتیم که اندکــی از ســویههای جنســیتی و طبقاتی آن کاســته شــده تا شــاید بــرای مخاطب وضعیت پرشــتاب ما، قابل فهمتر شود. اصوالًنمایشنامهه­اییچونفلیک،بیش از آنکه بر رخدادهای عظیم متکی باشد، بر حواشــی و زندگی روزمره و مصائب آن تأکیــد دارد. همان بازنمایی حاشــیههای زندگــی حاشیهنشــی­نها. اجــرای فلیــک آن زمــان بــه مرزهــای ســرحداتی خــود نزدیک خواهد شــد کــه توجه به جزئیات در اولویت باشــد. کوچک ترین کنشها را باید جدی گرفت و در پی برقراری نسبت آن بــا رخدادهای اصلی بود. فرآیندی که به نظر احتیاج به زمان و انرژی بیشــتری داشــته و در اجــرای معجونــی، امکان آن چنــدان مهیا نشــده اســت، آنهــم بنابر دالیلی چون استفاده از بازیگران شناخته شــده و هزینههــای بــاالی تولیــد تئاتر در ســالنهای خصوصــی. قیــاس فلیک با نمایشی چون آشپزخانه یا حتی مترانپاز، نمایانگر آن اســت کــه معجونی گرایش بــه اجراهایی با بازیگران کمتر و مدیریت شــوندهتر یافتــه. البته حضــور بازیگرانی چــون نوید محمدزاده و ســتاره پســیانی، توانسته ضامن گشایش مادی و رضایت تماشاگران باشــد، اما به هر حال فرصت تمریــن و بالفعــل ســاختن جنبههــای مغفــول مانــده نمایشــنام­ه آنی بیکــر را محدودیــت بخشــیده اســت. معجونــی به نظــر در مدیریــت فضاهای پر تنشــی چون نمایش آشپزخانه یا حتی فضاهای طنازانــها­ی چــون چخــوف، موفقتــر از اجراییچونف­لیکاست.چراکهبازنم­ایی زندگــی روزمره و ایســتایی و ســکوتهای مترتببرآن،بهنظامزیبا­شناسیدیگری احتیاج دارد که شــاید از سلیقه معجونی دور باشــد. بنابرایــن، فلیــک را میتــوان اجرایی دانست که همچنان برای رستگار شــدن و بحرانــی کردن وضعیــت اینجا و اکنون ما، احتیاج به اســتراتژی متفاوت و زمانبیشتری­دارد. طراحــی صحنه فلیــک در اینجا بهتر آن بود کــه مکانی فرســوده را بازنمایی کند. امــا اســتفاده از صندلیهــای به نســبت نــو، چندان نتوانســته به چشــمانداز آنی بیکر وفادار بمانــد و زوال زمانه را نمایان کنــد. فلیــک نمایشــی اســت کــه چنــان صندلیهــای ســالن ســینما را مقابــل چشــمان حریص تماشــاگرا­ن کاشــته تا مالل زندگی حاشیهنشــی­نهای ســینما، دمار از آنان درآورد. صندلیهایی که گویا قرار است تماشــاگرا­ن را در معرض دید سهشخصیتنما­یشبگذارد.تماشاگران در سکوت به جایی خیره شدهاند که شبیه فضایی اســت کــه خود بــر آن نشســته و قرار اســت مشغول چشــمچرانی شوند. امــا فلیــک چنــان عرصــه را ماللانگیــ­ز کــرده که حســی از فالکــت و اســتیصال، تماشــاگرا­ن را در بر گرفته و یادآور زندگی مطــرودان و محذوفانــی اســت که حتی ابراز عشق و دوستیشــان، زیر بار زندگی هــر روزه بــه ســرانجام نمیرســد. فلیک به روایت معجونی تا حدودی توانســته بــه منطق درونــی نمایشــنام­ه آنی بیکر نزدیک شــود، اما همچنان با سمزدایی و صیقــل دادن لبههای تیــز و برنده آن، از رادیکالیسـ­ـم بازنمایی زندگی روزمره در فرم افراطی آن، فاصله گرفته است. شاید معجونی بتواند با تمهیداتی تازه، خشــونت جــاری و ســاری در بیکنشــی لحظــات فلیــک را امکانی تازه بخشــد، اما نکته اینجاســت که باید به زیست هر روزه، همچون امکان رستگاری و نابودی توأمــان نظر کــرد و از افــراط در ماللآور ســاختن دقایق اجرا، نهراســید. آن هم در فقدان رؤیاپــردا­زی و غیاب تخیل در مقابل پرده عریض سینما.

در نمایش فلیک با اجرایی طرف هستیم که اندکی از سویههای جنسیتی و طبقاتی آن کاسته شده تا شاید برای مخاطب وضعیت پرشتاب ما، قابل فهمتر شود. اصوالً نمایشنامهه­ایی چون فلیک، بیش از آنکه بر رخدادهای عظیم متکی باشد، بر حواشی و زندگی روزمره و مصائب آن تأکید دارد. همان بازنمایی حاشیههای زندگی حاشیهنشینه­ا

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran