Iran Newspaper

پزشکی که آرامش را در خیابانها یافت

- رقیه بهشتی مترجم

صبح روز جمعهای در بوستون است و این به این معنی اســـت که دکتـــر جیم کونیل باید بـــه مالقـــات بیمارانش برود. شـــاید نشستن در مطب کار راحتتری باشد، اما بیماران او به آنجـــا نمیآیند. دکتر کونیل یکی از معدود پزشـــکانی است که تماس بیخانمانهـ­ــا را پاســـخ میدهـــد و برای درمانشان به محل زندگی آنها میرود.

بیـــش از نیـــم میلیـــون امریکایـــ­ی بیخانمـــا­ن هســـتند و بســـیاری از آنها از مشـــکالت بهداشـــتی رنـــج میبرنـــد، اما دسترسی به خدمات درمانی ندارند. دکتر کونیل و تیمش که متشـــکل از روانپزشک، متخصص بیماریهای داخلی، پرســـتار و مددکار اســـت، تالش میکنند تا تسکینی بر دردهـــای آنها باشـــند. این تیـــم روزها در مکانهایی در شـــهر بوســـتون که محل زندگی بیخانمانها­ســـت پرسه میزنند، از پارکهـــا گرفتـــه تـــا زیر پلها و حاشـــیه شـــهرها. آنهـــا معمـــوالً 700 بیخانمان را در روز معاینـــه میکننـــد. دکتـــر کونیل معموالً 20 بیمـــار را در طـــول روز ویزیت میکند. او میداند این آدمها شبها کجا میخوابند و اگر یکی از آنها را نبیند معموالً از دوســـتانش ســـراغ او را میگیـــرد. او بـــه خبرنگار مجله دانشـــگاه هاروارد میگوید: «مـــن دکتر حومه شـــهر در وســـط شـــهر هستم.باورمیکنید؟»

دکتـــر کونیـــل در دانشـــکده پزشـــکی هاروارد تحصیل کرد. اولین بار آنجا بود که استادش از او خواست تا در برنامهای یک سالهبرایدر­مانبیخانما­نهاشرکتکند و او پذیرفت. از آن روز 33 سال میگذرد و حاال خود او مسئول چنین برنامهای است. این برنامه در نوع خود یکی از بزرگترینها محسوب میشود. او در ادامه حرفهایش میگویـــد: «میدانید من به آنها میگویم که فقـــط یک پزشـــک معمولی هســـتم. فقط میخواهم درد شما را کاهش دهم. نمیدانیدآن­هاچقدرازآد­متشکرمیکنن­د. انسانهاییب­هقدرشناسیآ­نهادرزندگی­ام ندیدهام.»

یکی از بیخانمانها درباره دکتر کونیل به خبرنگار ما میگوید: «این مرد بینظیر است. این مرد باورنکردنی است.» دیگری میگوید: «او خود عیسی مسیح است.»

دکتـــر کونیل تـــا جایی که بتوانـــد روند درمانی آنهـــا را در خیابان انجام میدهد، از بخیـــه زدن تـــا درمانهـــا­ی روانـــی. اما اگر بیماری به بســـتری شـــدن نیاز داشته باشـــد، آنها را به مراکز استراحت درمانی میفرســـتد. این مراکز در اختیار بیمارانی قرار میگیرد که برای درمان به استراحت و مراقبت نیاز دارند، اما بیماریشان آنقدر شدید نیســـت که نیاز به بستری شدن در بیمارستاند­اشتهباشند.

او میگویـــد: «مـــن همـــه چیـــز را از دانشـــکده پزشـــکی یـــاد گرفتهام. شـــعار دانشکده این بود: ســـریع و کارآمد باشید. در مراقبت از بیخانمانها این شعار را از اعماق وجودم لمس کردم و تالش کردم تا حد امکان همینطور باشم. وقتی شما یکی از آنها را در خیابان میبینید، قهوهای برایـــش میگیریـــد و کنارش مینشـــینی­د گاهی شـــش ماه تا یکســـال طول میکشد که او به تعارف شما پاسخ بدهد و اعتماد کند. اما وقتی این اتفاق افتاد، هر مشکلی برایشان پیش بیاید، ســـراغ شما میآیند چون دیگر به شـــما اعتمـــاد دارند. خیلی باید مراقـــب این اعتماد ایجادشـــد­ه بود، چـــون در صورت شکســـتن، آنها آســـیب روحی بدی میخورند. همیشـــه میگویم که بهترین دوره آموزشی برای چنین کاری این است که مدتی بهعنوان پیشخدمت در کافه یا رستوران کار کنید. چون همه چیز در این کار گوش دادن و گوش دادن است.»

وقتی خبرنگار از او میپرســـد که شـــما بهعنوان یک انکولوژیست چطور توانستید از چنین شـــغل پردرآمدی تقریباً دســـت بکشید و خود را وقف بیخانمانها کنید، جواب میدهد: «خیلی وقت اســـت دیگر بـــه این موضـــوع فکـــر نمیکنـــم. در این زندگـــی، بعضـــی چیزها ارزش بیشـــتری از پـــول دارند. لذتی که در تشـــکر یک مرد بیخانمان از من به خاطر درمانش وجود دارد، با هیـــچ میزان پولی قابل مقایســـه نیست. این را تجربه کردهام. خوشحالم که زندگیام را وقف درمان این آدمها کردهام. برای من، زندگی به این شکل زیباست.»

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran