اشتباهات ما از کجا آغاز شد؟
■ خطاینخستين
خاطرهای را مهدی مدغم (يكى از دبیران باســابقه رياضیات در مــدارس برگزيــده اســتان تهــران) نقــل مىكنــد كــه مرحــوم هشــترودی كالسهــای درس رياضیاتــش را بــه گروههــای پنــج نفره (تركیبى از دانشــجويان يا دانشآموزا ِن ضعیف، متوســط و قوی) تقســیم مىكــرد و به آنها مىگفت كه تمام شــما پنج نفر، يک نمره در آزمون پايان دوره خواهید داشــت. پس از امتحانا ِت پايان دوره، صف اعتراضات شكل مىگرفت و منطق معترضان ايــن بــود كه رياضیات يــک درس تجريــدی و در نتیجــه انفرادی اســت، درج معدل پنج نفر در كارنامه ايشان، كاری بس ظالمانه اســت. و مرحوم هشترودی، هر تِرم پاسخى معرفت شناسانه به معترضــان مــىداد: «مهم اســت بدانید كه نمرات دانايى شــما با ديگران در كال ِس درس، شــهر يا حتى كشــورتان جمع و سپس تقســیم بر تعداد شما مىشــود و ســهمى از دانايى اين سرزمین مىسازد.اگرايننمرهكماست،برایبهبودآنبكوشید...»خطای نخستین نظام آموزش و پرورش ايران، در نخستین سالهای پس ازانقالب،وقتىبودكهمديرا ِنجوانكمتجربه،سهممهارتهای مشاركتجويانه را تقلیل و به عنصر انگیزهبخش «رقابت» میان دانشآمــوزان اصالت دادند. اين خطای نابخشــودنى تا به امروز دســتگاه حیــات خود را در نظام آموزش كشــور بــا مجموعهای از الزامات ســختافزاری و نرمافزاری چنان گسترده است كه گويى حذف رقابت فشرده و سرسختانه علمى از صحنه نظام آموزش، تهى كردن اين سیستم از هويت آموزشى است! ■ خطای دوم
آموزش و پرورش در هر كشــوری، مبنای سرمايهگذاری برای ارتقای رتبه توسعه انسانى آن كشور است. شاخصهای توسعه انســانى (كه برخــى از مديران بیگانهســتیز درسناخوانده آن را محصولــى وارداتى و نامطمئن مىداننــد)، در دو بخش نظری و عملــى واجــد معیارهايى روشــن و شــفاف اســت كــه توجه به آنها متضمن ســعادت، بهروزی و زندگى ســالم مــردم خواهد بود. از جمله معیارهای نمرهگذاری توســعه انسانى، فىالمثل حق دسترســى به آب آشامیدنى سالم، يا كاهش سرانه مصرف دارو در كشــور يــا حــق اســتفاده از امكانــات برابر تحصیلــى ...و مواردی ديگر از اين دســت است كه انتظار داريم عقل سلیم به آنهــا توجه كند! معالوصف چنین بهنظر مىرســد كه نه ارتقای رتبه توســعه انســانى و نه ســرمايهگذاری برای آن -كه نخستین گاماش تخصیــص بودجههــای كافى برای تغییــرات راهبردی در نظام آموزش و پرورش كشــور اســت- در دستور كار دولتها و توجــه كافى دولتمردان اجرايى، تقنینى و ناظــر قرار ندارد. در شــرايط تنگدســتى نظام آموزش، تداوم آن امپراطوری منحط آموزشــى كه مدارس كشور را فقط تبديل به فروشگاههايى برای عرضه محصوالت كاذ ِب «موفقیتهای بىمعنا در رقابتهای علمى(!)» كرده اســت، كماكان به اقتدار و حیات لجامگسیخته خود ادامه خواهند داد. امپراطوریهای به اصطالح مؤسســات آموزشــى، اقتصــاد خانوادههــا و بنــا بــه اخبــاری حتــى اقتصاد كشــور را تحت تأثیر قرار دادهاند و مــدارس كه اغلب جیرهخوار گنجشــکروزی آنها شــدهاند، حتى اگــر بخواهنــد نمىتوانند از كمند اين موقعیت پیچیده رهايى يابند. ■ پرهيز از اشتباه های پیدرپی...
ممكــن اســت بتوان در همین شــرايط و در حد تــوان به تغییر اين وضعیت نامتعادل كمک كرد. نســل جوان، نخستین اليهای هستند كه بىمعنا بودن اين سیستم و «بىمعنا بودن موفقیت» در آزمونهــای متعدد گالدياتــوری را درک مىكنند. مهارتهای بیشترتستزنى،بنیانهایمعرفتىآنهاوقدرتتحلیلوشناخت بیشتر از خودشان را تقويت نمىكند. آنها سهم خود را در توسعه متناســب با ظرفیتها و اســتعدادهای ذاتىشان طلب مىكنند، ولــى اين سیســتم آموزشــى، آنــان را در مواجهه بــا فعالیتهای اجتماعى و مشاركتجويانه، آينده شغلى و همچنین در شناخت و تحلیل تجربیات انسانى و عاطفى تنها مىگذارد. چنین سیستم آموزشىای كه اصالت را به رقابت داده، نصیحتها و توصیههای اخالقىاش بهمثابه يک ژست متفرع ِن دستوری قلمداد مى شود. نســل كتابفروشــىهای عمومى كــه بالقوه، امكانى مناســب برای تغییرات با اهمیت و مثبت فرهنگى در كشــور هســتند، بواســطه اين ســالهای تلخ رو به تضعیفاند. فرزندان ما مىتوانند از گذر بــه اين كتابفروشــىها، از تجربه ديــدن فیلمهــای هنرمندانه و از نفسكشیدن در فضای فرهنگى، به قدرت تشخیص خوب از بد، به شناخت بیشــتر ابعاد وجود خود، به بالندگى، استقالل و عزت نفس دست يابند. آنها را از همین لحظه دريابیم...