Iran Newspaper

پس چرا نمی خندند!

-

از دیشــب تا حاال دارم به این موضوع فکر میکنم که چطور در این روزهای ســخت و پراضطراب، درباره لبخند بنویســم. همان هالل ساده رو به آسمان که وقت خوشی، از ترکیب لب و دهان آدم شکل میگیرد و میگویند بر هر درد بیدرمان دواست و باقی قضایا... اولش فکر کردم که بد نیست درباره فواید لبخند زدن و گهگاهی قهقهه ســر دادن و ســر کیف بودن توضیحاتی به عرض برسانم اما یادم افتاد که توضیح واضحات است و هر بنی بشری این را از من بهتر میداند. بعد به این فکر کردم که اصالً چرا آدم باید در این روزهای جهنمی (فکر بد نکنید، منظورم از شدت گرماست) بخندد و الکی خوش باشد. طبعاً عاقبت چنین سیاه مشقی جز سطل آشغال سردبیر گرامی نخواهد بود. در همیــن گیــر و دار بود که یــاد آدمهای اطرافم افتادم و ســعی کردم از کانون کوچک جامعه یعنی خانواده خودم شــروع کنم. سوزن را برداشتم که به خودم بزنم، یادم افتاد که آدم نمیتواند لبخنــد خــودش را ببینــد و وقتهایــی هــم از ســر شــوق و کیف میخندی که نمیشود یک آینه از جیبت دربیاوری و لب و دهن خندانت را تماشا کنی! بنا بر این جوالدوز را برداشتم که به جان دیگران بیفتم، همانهایی که میتوانم لبخند یا ناراحتیشان را ببینم. پسر کوچکم که کودکی 9 ساله است و نرم و نازک و چست و چابــک، در بیشــتر اوقــات با دیــدن اتفاقات عــادی چنان بلند میخنــدد که حرصم را در مــیآورد. اصالً بچههــا خیلی راحت میخندنــد و در دنیای خودشــان شــاد و شــنگول هســتند. یادم نمیآیــد که در وصف شــادی و لبخند و اندر فوایــد آن در زندگی برای پسرم حرفی زده باشم. اصالً این بچه همین جوری غریزی کلی برای خودش شاد است. پســر بزرگــم که به قــول مدیر مدرســهاش در دوران بلوغ به ســر میبــرد امــا خیلــی از روزهــا به بــرج زهرمار شــبیه اســت. اصالً حوصلــه هیچ چیــزی را نــدارد و بــا همکالســیه­ایش هم حال نمیکند چه برسد به پدر و مادری که دائماً او را میپایند. بانوی شــعر ایران یعنی ســیمین بهبهانی در یکی از شــعرهای زیبایــش گفته کــه «برلب یار شــوخ دلبنــدم/ خفتــه لبخند گرم زیبایی»، اما راســتش هر چه میگردم در صورت همسرم چیزی جز استرس و فشار زندگی و دو دو تا چهارتای مخارج نمییابم. فکــر کنم اگر در بــاب زیباییهــا­ی لبخند هم بخواهــم افاضاتی داشــته باشم باید با شکم گرسنه شــب را صبح کنم آن هم روی کاناپه و جلوی تلویزیون! خالصــه اینکه دیشــب تا حاال مــدام به این فکر میکنــم که چرا آدم بزرگها با اینکه میدانند لبخند تنها عامل مجانی آرامش و شــادی اســت باز هم سگرمههایشـ­ـان را در هم میکنند و حتی میروند سیگار میکشند. نکش آقا...نکش.

 ??  ?? روزنامهنگا­ر
روزنامهنگا­ر

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran