Iran Newspaper

کتاب و کتابخوانی در فضای آزاد میبالد

- سایر محمدی خبرنگار

«شـــعر مدام در حال شکستن هنجارهاســ­ـت و از اینرو مدام با هرگونه استبداد یا اقتدار درمیافتد. از آنجا که هر آنچه در هنجار جامعه همچـــون نظام نهایی تبدیل به عـــادت یا کنش فرهنگی میشود، بتدریج در سویه جمود یا استبداد فرهنگی میل میکند. پس شعر با عادت زدایی یا هنجارزدایی، مدام با استبداد فکری و فرهنگی درمیافتد.» این بخشی از مطالب کتاب جدید محمود فلکی شاعر، نویسنده و منتقد مقیم آلمان است به نام «سلوک شـــعر» در زمینه نقد و تئوری شعر که از سوی نشر ماه و خورشـــید اخیراً در تهران منتشر شـــد. فلکی بتازگی کتاب دیگری تحت عنوان «کافکا، بیگانگـــی و تأثیر کافکا بر ادبیات فارســـی» را به زبان آلمانی توسط نشـــر گوته و حافظ (بن آلمان) به بازار عرضه کرد که با اقبال شـــهروندا­ن آلمانی زبان مواجه شـــد. محمود فلکی متولد 1330 رامسر از سال 1351 فعالیت قلمی خود را با چاپ شـــعر در مجالت «فردوســـی» و «نگین» آغاز کرد. تحصیالتش را در رشته شیمی و کتابداری به پایان برد و در سال 1362 به آلمان مهاجرت کرد و در رشتههای زبان و ادبیات آلمانی و ایرانشناسی ادامه تحصیل داد و دکترایش را در همین رشـــتهها از دانشگاه هامبورگ گرفت. وی تاکنون نزدیک به 30 عنوان کتاب در زمینه شعر، داستان، نقد و پژوهش منتشر کرده است. رمان «وقت سایهها»ی او در ایران توسط نشر ثالث منتشر شد. «نگاهی به شـــعر نیما» و «نگاهی به شعر شاملو» را توسط نشر مروارید منتشر کرد. فلکی بســـیاری از آثارش اعم از شعر و داستان را به زبان آلمانی مینویسد و منتشر میکند. وی هماکنون در دانشگاههای آلمان تدریس میکند.

برخی افت تیراژ کتاب را به مهاجرت پنج میلیونی قشـــر کتابخوان نسبت میدهند! ارزیابی شما از این مســـأله چیست؟ ظهور پدیدههای جدید در حوزه فناوری اطالعات در این زمینه چقدر مؤثر است؟

البتـــه مهاجـــرت بســـیاری از ایرانیهـــ­ا ممکن اســـت اندکی تأثیر داشـــته باشـــد، ولی ایـــن مســـأله، عامل اصلـــی در پایین آمدن تیراژ کتاب نیست. وجود رسانههای الکترونیکـ­ــی در این زمینه نه تنها در ایران، بلکـــه در جهـــان مؤثرند. منتهـــا در غرب، تیراژ کتاب نسبتاً همچنان باالست و مردم هنـــوز کتـــاب میخواننـــ­د. این از یکســـو به فرهنـــگ کتابخوانی در غـــرب برمیگردد که از مدارس آغاز میشـــود، از سوی دیگر آزادی در نگارش بـــدون ممیزی. در ایران هـــر دوی ایـــن مؤلفههـــا عمـــل نمیکنند. بنابراین باید عامل اصلی افت تیراژ کتاب را در سیاســـت نشـــر و ترویج کتاب جست، نه در عوامل فرعی. چـــاپ کتاب در خارج از کشور از نوعی آزادی بدون حصر و استثنا برخوردار است.

آیا ســـختگیری و ممیزی سبب خالقیت و شکوفایی هنری میشـــود آن گونه که نیما معتقد بود؟ یا در شـــرایط آزادی اســـت که هنر و ادبیات بســـتری برای پیشـــرفت پیدا میکند؟

مـــن نمیدانم نیما کجـــا چنین حرفی را بیـــان کـــرده؛ من کـــه ســـالها روی نیما کار کـــردم که حاصلش کتـــاب «نگاهی به شـــعر نیما» اســـت که متأســـفان­ه ناشرش (انتشارات مروارید) آن را در پستوها به باد فراموشی ســـپرده (مانند کتابی که درباره شـــعر شاملو نوشـــتهام)، هیچ جا با چنین گفتاری مواجه نشـــدم. نیمایی که شرایط اجتماعی را بارها با «شـــب» و تیرگی برابر میداند، چگونـــه ممکن اســـت به چنین نتیجهای برســـد؟ اگر هم گفته باشد، البد در حـــال عـــادی نبـــوده. در هر حـــال، اگر «ســـختگیری و ممیزی» باعث «خالقیت و شـــکوفایی» هنر میشـــد، باید اکنون هنر و ادبیات ایـــران حرف اول را در دنیا میزد و بـــه اصطـــالح جهانی میشـــد، در حالی که غرب پیشـــتاز اســـت و ادبیات ما هم از آن پیروی یا تقلید میکنـــد. ادبیات غرب زمانی به اوج خالقیت و شـــکوفایی رســـید که با اســـطورهز­دایی از ســـنتها، خودش را در هماهنگـــی بـــا جنبـــش روشـــنگری از بنـــِد ســـختگیری­ها و وابســـتگی­های کلیســـایی رهانید و با آزادی اندیشه، راهها و مسیرهای تازهای در پهنه خالقیت ادبی گشود.

در شـــعر امروز ایران دو رویکرد به شعر نو دیده میشـــود گروهی بر شـــعر زبـــان تأکید دارند و گروهی دیگر بر شـــعر ســـاده. شـــاید براهنی گروه نخست را نمایندگی میکند و شـــمس لنگرودی گروه دوم را. در شعر امروز آلمان و اروپا وضعیت چگونه است؟

من اصالً با این اصطالحات، چه «شعر زبـــان» چه «شـــعر ســـاده» و...، نمیتوانم کنـــار بیایم. مگر ما «شـــعر بیزبـــان» هم داریم؟ آیا اساســـاً شـــعر (از هر نوعش) را میشـــود از زبان جدا کرد؟ «شـــعر ساده» یعنـــی چی؟ مگر ما ژانر «شـــعر ســـخت» هـــم داریم تـــا دربرابرش «شـــعر ســـاده» داشـــته باشـــیم؟ این اصطالحـــا­ت مانند بســـیاری از اصطالحـــا­ت شـــعری دیگر در ایـــران هیچ پایه منطقی یـــا علمی ندارند. گمـــان نمیکنم هیـــچ جا ماننـــد ایران هر چند ســـال بـــه چند ســـال عدهای خـــود را صاحـــب نحلـــه یا جنبـــش شـــعری نوین بداننـــد. من که بیش از 30 ســـال در آلمان زندگـــی میکنم تـــا حـــاال ندیـــدهام که در اینجـــا حتی یک بـــار نوع جدید شـــعری یا ادبی ســـر بـــردارد. امـــا در ایـــران مرتب از نحلههای جدید شـــعری خبـــر میدهند، بـــا ادعاهای کشـــ ِف این یـــا آن نـــوآوری با نامگذاریها­ی مختلف (شعر پرفورمنس، شـــعرآوا، نفس بریدگی در شعر، زبانیت، شعر پســـامدرن، شـــعر خواندیدنی، شعر گفتاری، غزل پســـت مـــدرن و مانندگان). اساســـاً تفاوت شکلگیری یک جریان ادبی (مانند هرجریان دیگر در زمینههای دیگر) در غرب که در روال طبیعی رشد و حرکت خـــود میتوانـــد به ســـامان برســـد، به این ترتیب نیست که ابتدا بیایند برای خودشان مکتبســـاز­ی و جریانســـا­زی کننـــد و بعد بنشینند بر پایه آن عنوانهاًشعر یا داستان بنویســـند. اگر جریانی واقعا شـــکل بگیرد، بعدها تئوریســـی­نهای ادبی از رهگذر آثار ارائـــه شـــده بـــه تحلیـــل آن میپردازند و احتماالً نامی هم بر آن جریان میگذارند یا نمیگذارند. ولی در یک جامعه مثل ایران که هیچ چیز سِر جای خودش نیست، اول جریانی میســـازند و نامگـــذار­ی میکنند، بعد میکوشـــند بر پایه آن، شعر بنویسند. آیا این نشـــان دهنده نامتعادل و ناموزون بودن مناسبات اجتماعی نیست که ادبیات را هم دربرمیگیرد؟ آیـــا نوآوری واقعی با تغییر اندیشـــه پیش نمیآید که زبان ویژه خود را نیز به بار میآورد؟

شـــما پیـــش از مهاجـــرت، هـــم شـــاعر و هـــم نویســـنده بودیـــد. بعـــد از مهاجرت توانســـتی­د به زبان کشـــور میزبان بنویسید و بـــه موفقیتهایی هم برســـید. حاال نقد و شعر و داستان مینویســـی­د و به تئوری شعر و داستان هم مسلط هســـتید و جریانهای ادبی را بخوبی دنبال کـــرده و میکنید. زیاد نیستند نویســـندگ­انی که در کشور جدید و به زبان کشـــور میزبان بنویســـند و موقعیت و موفقیت گذشـــته خود را تکرار کنند، علت این فروکاهی چیســـت و شما با این چالش چگونه کنار آمدید؟

واقعیت این اســـت که اغلب ایرانیها یا دیگـــر گروههای قومی اقلیـــت در غرب عمدتاً برای خودشان گتویی درست کردند و خود را در این دنیای کوچک و بسته اسیر کـــرده و همچنـــان تنهـــا با فرهنـــگ بومی پیشین هویت مییابند. اکثر آنها نتوانستند از جلد کهنه خود بیرون بیایند تا با جامعه میزبان بیامیزند و رشد کنند. البته که رفتار و پذیرش یـــا عدم پذیرش فـــرد «بیگانه» از سوی کشـــور میزبان تعیینکننده است، اما ایـــن عامل اغلب بهانهای اســـت برای رد گم کردن یا شـــاید گـــول زدن خود. چرا که مثالً در همیـــن آلمان مانند همه جای دنیـــا همـــه جـــور آدم اســـت و بســـیاری از انســـانها­ی شریف و پیشـــرو، آماده کمک بیچشمداشــ­ـت به «خارجیها» هستند و آنها را براحتی میپذیرند و از آنها پشتیبانی میکنند. مشـــکل، بیشـــتر از خود ماســـت. بـــدون ورود جـــدی و همه ســـویه به درون جامعه میزبان، چگونه میشـــود به ژرفای نهادینه شـــده دموکراســـ­ی و رشد دانش و تکنیـــک ...و در چنین جوامعی پی برد و از آن به ســـود فرهنگ خودی بهره جســـت، تا گذشـــته و شکســـتهای اجتماعی تکرار نشود؟ چگونه میشـــود برخورد و گفتمان دموکراتیــ­ـک و علمـــی را آموخـــت، بدون اینکه از پوســـته کهنه به درآییم؟ متأسفانه باید اعتراف کنیم؛ به همین علت است که دریافت و برداشت بســـیاری از ایرانیهای مقیم غـــرب از فرهنگ غربی همچنان در ســـطح مناســـبات محدود مانده و تنها به تقلید از پوســـته این مناســـبات رسیدهاند. این مشـــکل، بســـیاری از اهل قلـــم را هم دربرمیگیرد که نتوانستند در محیط جدید ســـازگاری یا همزیســـتی الزم را پیدا کنند؛ یعنی نتوانستند بهطور جدی وارد جامعه و مناســـبات کشور میزبان شوند و با نگاهی دیگر به مســـائل نوینی بپردازند. در نتیجه در همان محدوده ایرانیهای مهاجر باقی

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran