Iran Newspaper

تغییرترسها

-

تجربه اســتوارت به من گوشــزد کرد که دســتگاه قضایی مســئول اســت. ما واقعــاً همیشــه نمیتوانیــ­م بگوییــم که افراد چــه موقــع دروغ میگویند یا اســناد و مــدارک را مخفی میکننــد. بنابراین هر زمان کــه میتوانیم آن را ثابــت کنیــم باید بهعنوان پیامی برای همه، نســبت به برخورد با آن اقدام کنیم. افراد باید از عواقب دروغ در نظام دادگســتری واهمه داشــته باشند، در غیر این صورت چنین نظامی کارآمد نخواهد بود. روزگاری بیشــتر مردم نگران بودند که اگر قســم خدا را بشــکنند، بهجهنم میرونــد. ایــن عامــل بازدارنــد­ه معنوی در فرهنــگ مدرن مــا از بین رفته است. در مقابــل، افــراد باید از اینکه ممکن اســت به زندان بروند، بترســند. آنها بایــد از فروپاشــید­ن زندگیشــان واهمــه داشــته باشــند و بترســند از اینکه تصاویرشــا­ن بهعنوان متهم و مجرم در روزنامهها و ســایتها منتشر شود. افراد باید بترسند که نامشان برای همیشه در کنار یک اقدام مجرمانه قرار گیــرد؛ البتــه اگر در کشــوری زندگی میکنیم کــه براســاس حاکمیت قانون اداره میشــود. مارتا اســتوارت در دســتگاه قضــا آشــکارا دروغ گفت. برای اینکه نهاد عدالت حفظ و فرهنگ راستگویی تقویت شود، او باید محاکمه میشــد. من مطمئن هســتم که اگر امکان تکرار این اتفاق وجود داشت او دیگر به بازپرســان دروغ نمیگفت. متأســفانه، بســیاری از افراد دیگری که در سر راه من قرار گرفتهاند، همین حماقت را تکرار کردهاند. بهعنوان دادســتان ایالت متحده در منهتن، به قائم مقام دادستان کل در وزارت دادگســتری در واشــنگتن گزارش دادم. قائم مقام دادســتان کل که اغلب »DAG« خطاب میشــود، مرد شــماره 2 و مقام اصلی اجرایی این وزارتخانه محسوب میشود. همــه در ســازمان، بجــز گروه اندکــی از کارکنان شــخصی دادســتان کل، به DAG گــزارش میدادنــد و او هــم بــه دادســتان کل گــزارش مــیداد. یک منشــور ســازمانی احمقانه حاکم بــود که فقط در دولت میتــوان نظیر آن را یافت. در تابســتان ســال ،2003 وقتــی َ «لــریتامپس­ــون» ‪َ ِ‬ ســمتقائــ­م مقامــی دادســتانی کل را برعهــده داشــت بــرای دیــدن من، بــه منهتن آمــد. او از فرط فشــار کار خســته شــده بود و گفــت که میخواهــد تا پاییــز کنارهگیری کند. قصد داشــت من را بهعنوان جانشــین خود به دولــت «جورج دابلیو. بــوش» رئیــس جمهوری امریکا پیشــنهاد کند و میخواســت بدانــد که آیا من عاقهمند هســتم یا نه؟ پاســخ من مثبت بود. من عاشــق دادســتانی ایــاالت متحــده بــودم و نیویورک مثــل قبل، موقعیــت خوبی بــرای من و خانــوادها­م نبــود. به خاطــر هزینههای معــاش، پنجاه مایل دورتــر از دفتر کارم زندگی میکردیم. ســختی در رفت و آمد باعث شــده بود که بســختی بتوانم همســرم، پاتریس و فرزندانم را آنچنان که دوســت داشــتم، ببینم. این بدان معنا بود که بسیاری از برنامههای موسیقی، بازیها و جلسه اولیا و مربیان را از دست میدادم.

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran