Iran Newspaper

مانند خیلی از هم نسالنم از هنر منع میشدم

گفتوگو با زهرا جعفرپور به بهانه حضور در رزیدنسی «اِرتِم» مجارستان

- محمود مکتبی منتقد هنری

زهــرا جعفرپــور هنرمنــد ایرانی ســاکن میــان ایتالیا اســت و بتازگــی در یک رزیدنســی هنری در بوداپســت مجارســتان شــرکت کرده اســت. رزیدنســی، فرصتی (آزمایشگاهی – تعاملی) است که جشنوارهها و سازمانهای فرهنگی معتبــر دنیا با هدف ایجاد شــبکههای ارتباط فرهنگی و هنری و آشــنایی بیشــتر هنرمنــدان با دانش روز برگزار میکنند. به همین بهانه به ســراغ وی رفتهایم تا عــاوه بر گفتوگو درباره پروژه رزیدنســی از فضــای کاری خودش و همچنین حال و هوای هنری معاصر ایران و ایتالیا برای ما بگوید.

■ بهعنوان نخستین پرسش دوست دارم کمــی از خودتان و فعالیتهــا­ی هنری که داشتهاید برای ما بگویید. مــن در ایــران مهندســی خوانــدم، مثــل خیلــی از همنســانم از خواندن هنر منع شدم. ما، نوجوانان مشغول به زندگی در دولت سازندگی بودیم و بهنظر میرسید آینــده دســتکم به معنای رفاه و شــغل و آرامــش مالــی متعلــق به مهندســان و پزشــکان باشــد. در آن بــه همریختگی و ســرهمکردن­ها هنر غیرضروری انگاشته میشــد. بعد از فارغالتحصی­لی بزرگتر شــده بــودم و میدانســتم نمیخواهم با مهندســی و زبان ماشــینها زندگی کنم، تکنیــک را در کاسهــای تابســتانی و بــا کپی کردن نقاشــیها و عکسها تا حدی آموختــه بودم اما میخواســتم همه چیز را عمیقتــر بدانم و کار من ســختتر بود چون عاوه براینکه باید چیزی به دســت مــیآوردم، قرار بــود از آنچه درســش را خوانده بودم خاص شوم. بیش از یک سال را در انجمن هنرمندان نقــاش اصفهــان گذرانــدم کــه خیلی در مســیر من مؤثر بود. آنجا با هنر مدرن و

تئوریهایش آشنا شدم و بعدها بسیاری از اســتادان، اعضــا و همکاســیها­یم تبدیــل بــه بهترین دوســتهایم شــدند. پــساز آن توانســتم در مقطــع فــوق لیســانس و در رشــته نقاشــی در دانشگاه آزاد تهران مرکز درس بخوانم و همزمان در ماهمهر دورههایــی را گذراندم. بعد از آن حدود پنج ســال در اصفهان مشغول تدریــس شــدم و یــاد گرفتــم و در چنــد نمایشــگاه شــرکت کردم. ســه سال پیش بــرای تحصیل به ایتالیا آمدم و در میان فوقلیســان­س دومم را باز هم در نقاشی تمام کردم. ■ غذا خــوردن، انســان و چهره شــخصی خودتــان در نقاشــیها و ســایر آثــار هنری شــما بســیار به چشــم میآید، لطفــاً کمی دراینباره توضیح دهید. من بعد از دانشگاه کار جدیام بهعنوان نقاش را با موضوع خانواده شروع کردم، ســه کار با پسزمینههای سرخ، زرد و آبی کــه در مورد روابط بچههــا و والدین بود و در گالــری آپادانــا همــراه کارهــای مولود اثنیعشری نمایششــان دادم. بعد فکر کردم ایــن خانواده را بیاورم ســر میز غذا که حرفهای بیشــتری برای گفتن داشته باشــند و منظورم به اتفاقات چند الیهای بــود که بــرای ما موقــع خــوردن میافتد: مهربانیهــ­ا، تعارفهــا، گذشــتها، میهمــاندا­ری و بچهداری و شــوهرداری کردنهــا، آزردهشــدن­ها، بــه روی خــود نیاوردنهــ­ا ...و چند تا میــز ناهارخوری از سمســاری خریــدم و مســتقیم روی آنها نقاشی کردم. هنوز مجموعه کامل نشده بــود کــه تصمیــم بــه تحصیــل در ایتالیا گرفتــم. هیچکــدام از آن میزهــا نمایــش داده نشــد جز یکی که ســال گذشته اقبال بودن در مــوزه هنرهای معاصر اصفهان و شرکت در نمایشگاهی گروهی با عنوان «غذا» را داشــت. قبل از ایتالیــا به تهران رفتم تا در مدرســه سفارت زبان ایتالیایی بخوانم و نزدیک خانهام مؤسسه چارسو را یافتم! آنجا در کارگاههای چاپ دستی شــرکت کــردم و همچنــان بــا موضــوع خــوردن کار کــردم امــا اینبــار بیشــتر تمرکزم روی جملهها و اصطاحاتی بود که با خوردن میسازیم؛ مثل خودخوری. بــه ایتالیا که رســیدم هنوز حواســم پیش میزهــا بــود و خصوصیاتــی کــه در فعــل خــوردن هــم از بعــد فــرم و هــم از جنبه معنا داشتم، کشــف میکردم و رها کرده بــودم، منتهــا فرصــت و فضــای داشــتن میــز ناهارخوری را نداشــتم، یــک عالمه ظرف، تهیه و شروع کردم روی بشقابها و کاســهها و تختههــای گوشــت نقاشــی کردن. اینبار حواســم به فرمها هم بود، شکل دســتها و دهانها وقت خوردن و اینکه این فعل تا کجا خصوصی و کجاها عمومیاســت، اینکــه چــرا مــا از دیــدن تصویر خودمان وقت گذاشــتن قاشق در دهانمــان بدمان میآید و اصرار به اینکه ایــن تصویــر را نشــان بدهم. معمــوالً به اشیا خاصیت آیینهوار میدهم. نمیخواســت­م از کســانی که چیزی درباره هنــر یــادم دادنــد نــام ببــرم، از آنجایی کــه خیلــی عزیزنــد و تعدادشــان زیــاد اســت و فرامــوش کردن یک اســم خیلی خجالــتزده ام میکنــد، امــا اینکــه چــرا بیشــتر تصویــر خــودم را میکشــم دقیقاً برمیگــردد بــه یکــی از خیلــی چیزهایی کــه از مهــرداد محبعلــی یــاد گرفتــم و تمــام این ســالها در مــن و با مــن بوده، اینکــه ما خودمــان را دقیقتر از هر کســی میشناســیم و بــه چیزهایــی از خودمــان آگاهیــم کــه در بقیــه صرفــاً حدسشــان میزنیم، برای همین من معموالً خودم را جلوی خــودم میگذارم و خب زهرایی که روی بوم اســت توان پنهان کردن هیچ چیز را از زهرایی که نقاشی میکند ندارد. بماند که ما دست به یکی میکنیم و همه را به مخاطب نشــان نمیدهیم، اما بین خودمــان گفتوگــو، بینقــص اســت. به عاوه نقاشی برای من درمان است و درد را قرار است از درون خودم بیرون بکشم. ■ بتازگــی در پــروژه تبــادل هنرمنــد در مجارستان شــرکت کردهاید، چه کاری در این برنامه انجام دادید؟ ساختار برنامه به چه شکل بود؟ بله، این برنامه در روستایی در مجارستان برگــزار شــد. میزبانــی ایــن برنامــه را مؤسســهای با اهدافی در جهت اســتفاده درستتر از محیط زیست در فرآیندهای کشــاورزی به عهده داشــت و ایــن در نوع خــودش بســیار برای مــن جالــب و حائز اهمیت بود، مســئول و بقیــه اعضای این مؤسســه در روســتا زندگــی و کار میکنند، عاوه براینکه دنبال روشهایی هســتند کــه کارشــان بهتــر پیــش بــرود و آســیب کمتــری بــه اطرافشــان بزننــد، بــه هنــر محیطی فکــر میکنند؛ هنری کــه اینجا قــدرت دارد بــه جریانــی کمک کنــد و در نتیجــه حمایــت میشــود. من از ســمت مرکــزی در ایران بــا عنــوان «راه» به «ایوا بوبــا»، آرتیســت مجارســتان­ی بهعنــوان مدیــر هنــریای کــه از ســمت مؤسســه انتخــاب شــده بــود، معرفــی شــدم. برنامــه پنــج روزه بــود و قــرار بر ایــن بود کــه هنرمنــدان از فضــا و مــواد موجود در روســتا در آثارشان اســتفاده کنند. روز اول روستا، مؤسسه و اهدافشان به ما معرفی شــدند و چهــار روز بعــد را مشــغول کار بودیم، در روز آخر ســاکنان روســتا و حتی شــهرهای کوچک اطراف آمدنــد و کارها را دیدیــم و در موردشــان حــرف زدیــم و تلویزیــون محلــی آثــار را پوشــش داد. در حال حاضر همه ما در بوداپست هستیم و قرار است در جلسهای رسمی با حضور شرکتکنندگا­ن و منتقدان آنچه گذشته را مــرور و بررســی کنیــم. من در راســتای فعل خوردن که هنوز درگیرم میکند، به ســهمخواهی­مان از طبیعــت فکر کردم، بــه اینکــه خــوردن فعــل مشــترکی برای انســان و حیــوان اســت، ترکیبــی از غریزه ناگزیــر و هــوش و حس انســانیای که به اجبارهای فیزیکیاش معنا میدهد و در این بین وقتی سفره این غریبه برای تمام جانوران پهن است، بواسطه هوشش زور میگوید و بهترین را برمیدارد. من ســه دهــان باز نقاشــی کــردم، دهان انسانی، حیوانی و نوک باز پرنده، در آنها ســوراخهای­ی ایجاد کــردم و طبیعت را از آن عبــور دادم. بعد از دیــدن تمام فضا، درخــت ســیبی را انتخــاب کــردم که نیم سبز و زنده و نیمه بیریشه و خشک شده داشت با سیبهای از ریخت افتاده، سبز و تازهها را از دهان آدم عبور دادم، خشک و بیآبهــا را از دهــان حیــوان و پارچه با نقش پرنده را روی علفهای پای درخت پهن کردم. ■ هنرمندان مختلفی از ســایر کشــورها در این برنامه حضور داشتند، تا چه اندازه این تنــوع فرهنگی و هنری در یــک برنامه برای شما بهعنوان هنرمند تأثیرگذار است؟ مــن در ســالهای اخیــر در یــک محیــط بینالمللــ­ی درس خوانــدهام، همکاســیها­ی مــن ایتالیایــ­ی، چینــی، تــرک ،ژاپنــی یــا متعلــق بــه کشــورهای اروپــای شــرقی بودهانــد، بــدون شــک ایــن گفتوگوهــا و مقایســهها­ی ناگزیــر اجتماعهــا و فرهنگهــا و ســلیقهها کــه همه با هنر بده بســتان دارنــد تصور ما را از تعریــف کلــی و جهانی هنر وســیعتر و دقیقتر میکند، رزیدنسیها چیزی فراتر از ایناند، مثل تفاوت دوســتی و همخانه بــودن؛ هنرمنــدان در شــبانهروِز فرآینــد خلــق کــردن بــا همانــد و بــه چیزهایــی از زندگــی و ذهــن و پسزمینــه هــم آگاه میشــوند کــه در هیــچ حالــت دیگــری ممکن نیست. حاال به نظرم جمع شدن هنرمنــدان محیطــی چیــزی اضافــه هم دارد کــه توضیــحاش کمی برایم ســخت اســت شــاید چون هنــوز از ماجــرا فاصله نگرفتــهام، میتوانــم اینطــور بگویم که روی یــک زمیــن کار کــردن، در یک حد و ســطح متریال در اختیار داشــتن (خاک ، چوب ، برگ ، پارچه، آتش ، آب ، درخت )...و و موقــت بــودن و فروشــی نبــودِن آنچه ایجاد میشــود، عمق بیشــتری به کل اتفاق میدهد. ■ فضای هنری معاصر ایتالیــا را در قیاس با ایران چگونه میبینید؟ چه شباهتها و تفاوتهایی از نظر شما میتوان دید؟ ایــن یک مقایســه جامــع نیســت و صرفاً ویژگیهایــ­ی را که تجربه کردم میگویم: در ایــران، فرصــت ارزشــمند و یگانــهای وجود دارد که هنرمندان جوان میتوانند بســرعت وارد فضــای حرفــهای شــوند و خودشــان را معرفــی کننــد. ایــن فرصت بــرای یــک جــوان ایتالیایــ­ی در ایتالیــا مهیــا نیســت، گالریهــای خصوصــی بــا صاحبــان نامهــا کار میکننــد ایــن به نظــرم بــه دو چیــز مربــوط اســت، یکــی اینکــه گالریهــای ایرانی هنــوز آنقدری بینالمللی نشــدهاند و شــانس خودیها صددرصــد اســت در حالــی کــه در ایتالیا خارجیها میتوانند جذابتر هم باشند. دوم اینکــه بــرای هنر ایران بــازاری وجود دارد که در ایتالیا نیست، گرچه متأسفانه بخــش بزرگــی از ایــن بــازار کــم تجربه و هیجانزده و خارج از ایران اســت و گاهی اشــتباه میکند و متأســفانه بــازار کوچک داخلیمــان انگار گاهی بــه جای اینکه به آن بیرونــی جهــت بدهد از آن سرمشــق میگیرد. صرفاً میخواهم بگویم چیزی داریم که در دست دیگران نیست و کاش اســتفادها­ش کنیم. منتها آنچه در ایتالیا وجــود دارد امکانات عظیــم دولتی برای نمایــش اســت و امکان دیــدن چیزهایی کــه صرفاً ربطی بــه پول و هزینــه ندارد و به ارتباطات و رایزنیهای رســمی مربوط اســت و نمایشــگاه­هایی تولید میکند که نــه تنهــا از بعد بصــری، از جنبه پژوهش و مســتند کــردن هــم قابــل توجهنــد و مخاطــب را وادار بــه خوانــدن صفحاتی میکنند که سالهای بعد، بخش کوچکی از آن، قرار است تاریخ هنر زمانه ما باشد.

رزیدنسی «ارتم» در روستایی در مجارستان برگزار شد. میزبانی این برنامه را مؤسسهای با اهدافی در جهت استفاده درستتر از محیط زیست در فرآیندهای کشاورزی به عهده داشت

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran