داشتههایش را از جوانان دریغ نمیکرد
سابقه دوستی و آشناییام با او به بیست سال قبل بازمیگردد، با منوچهر عدنانی که چند کتابی را با همکاری نشر ما منتشر کرده نســبت فامیلــی داشــت و در رفت و آمد به خانــه عدنانی بود که باب آشــناییمان گذاشته شــد. کوروش شخصیت بسیار خاصی داشــت، درست مانند نوشتهها و داستانهایی که خلق میکرد و همگی به خودش تعلق داشتند. با این که تنها یکی از کتابهای او با همکاری نشــر ما روانه بازار کتاب شد اما چند سالی در جمع همکارانمان حضور داشــت و ویراســتاری برخی از کتابهایمان را انجــام میداد. اگر مســئولیت کاری را برعهده میگرفت دقت بسیاری به خرج میداد و حداکثر توانش را به کار میبست. زمــان دوران ریاســت جمهــوری محمــود احمدینــژاد یکــی از کتابهایش(بعدها نشــر نیماژ آن را منتشــر کرد) را برای انتشــار به ما داد، آن را برای کسب مجوز به ارشاد سپردیم اما متأسفانه بیش از پنج- شــش ســالی گذشــت ولی موفق به دریافت مجوز نشر آن نشدیم. طی یک دهه آخر زندگیاش از بابت وضعیت نشر کتابهایش و گرفــت و گیرهــای ممیــزان آزار بســیاری دیــد کــه بیشــک در ســرخوردگی او بیتأثیر نبود. در تمام دنیا نویســندگان از ســطح قابــل قبولی بــرای زندگی برخوردار هســتند، اگر کــوروش هم در جامعه و زمانهای مهربانتر میزیست شاید به چنین سرنوشتی دچار نمیشد و ما باز هم شاهد خیل آثار دیگری از او بودیم. با وجود آن که شــخصیت گوشــهگیری داشــت و اهل هیاهو نبود اما هیچ گاه به خاطر ندارم که جوان عالقهمندی به سراغ او رفته باشــد و ناامید بازگشته باشــد. از در اختیار گذاشتن داشتههایش دریــغ نمیکــرد و بهتریــن مصــداق آن را هــم میتــوان برپایــی کارگاهها و کالسهای نویسندگیاش دانست، شاید به این خاطر که خودش هم نوشــتن را در حلقه شــاگردان هوشــنگ گلشیری آغاز کرده بود و حاال میدانســت که چنین وظیفهای هم در قبال جوانترهایی دارد که مشتاقانه به سمت او و امثالش میروند.