Iran Newspaper

تولید کارخانهای خیانت در داستاننویس­ی است

گفتوگو با فریدون عموزاده خلیلی درباره سالها فعالیت ادبی، مطبوعاتی و سیاسی

-

را کم دارد. در دهه چهل و پنجاه شــرایط خیلی متفاوت از حاال بــود، روزنامه نگاریمان هویت داشت، حتی اگر یادداشت فالن روزنامه نگار را از رادیو میخواندید براحتی متوجه میشــدید کــه قلم چه کســی ســت. االن کدام یادداشــت متمایزی منتشر میشــود که قلم نویسندهاش منحصر به خود او باشد. ■ شما تأکید دارید که روزنامه نگاران برخوردار از تحصیالت غیرمرتبط، خالقیت بیشتری دارند، این در حالی ســت که بخش عمدهای از فعاالن رســانههای امروزمان تحصیالت آکادمیک این رشتهراندار­ند! پاســخ ایــن ســؤال صفــر و صدی نیســت! مگر میشــود تمــام ضعفهــای روزنامــه نــگاری امروزمان را از دانشــگاهه­ا دیــد؟ از طرفی همه مشــکالت را هم نمیتوان از افراد غیرمرتبط با این رشته دانســت!هر دو این نظریهها افراطی هســتند، منتهــی معتقــدم کــه شــیوه تدریس دانشگاه هایمان حداقل درباره این دو رشته به گونهای ست که جلوی بروز خالقیت را میگیرد. تصور شخصی من که شاید صحیح هم نباشد این اســت که روزنامــه نگارانی کــه از ادبیات به این کار آمدهاند میتوانند روزنامه نگاری مؤلف ایجاد کنند و تنها تکنیســین نیســتند. از ســویی افرادی که از روزنامه نگاری به داســتان نویسی، بویــژه در حوزه اجتماعی و آثار رئالیســتی قدم گذاشــتهان­د آثــار قابــل تأملــی خلــق کردهانــد. روزنامه نگاری موفق، حاصل ضرب نویسندگی در روزنامه نگاری است. ■ در بحــث نویســندگی هــم نظرات مشــابهی مطرح اســت، عدهای قائل به تأثیــر کارگاههای نویســندگی هســتند حتی امثــال «ســلینجر» را مثال میزننــد که از همیــن کارگاههــا به جامعه ادبی معرفی شــدهاند، کارگاههایی که خود شما هــم بارها برپا کرده ایــد. از طرفی برخی دیگر هم نویســندگی را اکتســابی نمیدانند و بر استعداد تأکید بسیاری دارند. در ارتباط با این مباحث چه نظریدارید؟ من بعــد از چند دهــه تدریس داستاننویس­ــی علیه کارگاهها و کالسهای نویســندگی شورش کــردم. از همان ابتــدای ورودم به حــوزه هنری در اوایل دهه شصت، همراه با دیگر همکاران، کالسهــای آمــوزش داستاننویس­ــی برپــا میکردیــم، مــن شــخصیتپرد­ازی آمــوزش میدادم، محســن مخملباف، حسن حسینی، محسن سلیمانی و قیصر هم مباحث دیگری را تدریس میکردند. تا اینکه در دهه هشتاد و بعد از پانــزده ســال تدریــس داستاننویس­ــی به این نتیجه رسیدم که با این کالسها چه خیانتی در حق ادبیات مرتکب میشویم!اغلب نوشتهها شــبیه هــم بودنــد، نــه تنهــا کالسهــای من و همکارانــم، حتی کارگاههای بهترین مدرســان همین طور بوده و هستند. پیش خودم گفتم اگر من برای عالقه مندان کالس بگذارم، خروجی کالسها نویسندگانی شبیه خودم میشود، تازه مگر عموزاده خلیلی کیســت کــه افرادی مانند خودش را تکثیر کند! این خیانت است، داستان چیزی نیست که مانند کارخانه آن را تولید کنیم. ■ چطور مدعی شورش علیه کارگاههای مذکور هستید وقتی که بازهم کارگاه داستاننویس­ی برپا کردید! تــا ســال 89 در برپایــی هیــچ کارگاهــی همکاری نداشــتم تا اینکه یکی از دوســتان از من خواست در برپایی کارگاهی آموزشــی بــرای رمان نوجوان همکاری کنم. تأکید کردم اگر قرار به همکاریام باشد بهجای کارگاههای مرســوم ضد کارگاه برپا خواهم کرد. قبول کرد و قرار شد اسم کارگاهمان را «اتاق تجربه رمان نوجوان» بگذاریم. در همان جلســه اول از همه خواســتم هرچه دربــاره زاویه دید، شخصیت، ســوژهیابی ...و خواندهاند را کنار گذاشــته و با ذهنــی فارغ از آموزشهای داســتان نویســی، تنها با یــک ایــده وارد کالس شــوند. در آن دوره حــدود چهــارده نفــر شــرکت کردنــد که خروجیاش تألیف هشت رمان شد. غیر از یکیدونفــر، اغلب آنان افــرادی بودند که تازه قدم به عرصه نوشــتن گذاشــته بودند و کتابی نداشتند. از آن تعــداد رمــان، شــش کتاب منتشــر شــد که همــه آنهــا جوایزی همچــون کتاب ســال، کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ...و را در رقابت با نویسندگان بزرگ گرفتند. فردیت تمام این افراد در آثارشــان جلوه کرده بود و ما دیگر با نویسندگانی­کهتکثیریاز­مدرسآنکارگ­اهباشند روبهرو نبودیــم، تنها کاری که کــردم تالش برای کنار زدن کلیشهها و ترسهای آنان از نوشتن بود. ■ با این حســاب اعتقادی به کتابهای آموزش داستاننویس­یدارید؟ اگــر فردی عالقهمند به نویســنده شــدن اســت بهتراســت سراغ این کتابها نرود و به جای آن داستان و رمان بخواند، اما اگر خواهان فعالیت بهعنوان منتقد ادبی ســت ایــن کتابها حاوی نکات بسیار خوبی هستند. هرچقدر دانش شما نســبت به ســاختارها­ی داســتان و تکنیکهای آن بیشــتر شود با ترس بیشــتری در نویسندگی روبهرو میشــوید، این کتابها راه را بر خالقیت میبندند. هر داستان، چیزی به جهان داستان اضافهمیکند؛البتهتنهاد­رصورتیکهبر­خاسته از فردیــت باشــد. اصالً مگــر «ســروانتس» ُدن کیشوت را بر اساس آموزشهای داستاننویس­ی نوشــت؟ قطعــاً نــه! کتابهای شــاخص خلق شــدهاند و بعــد از حاصل تجزیــه و تحلیل آنها این کتابهای آموزشی درآمدهاند. ■ برگردیــم بــه نشــریات نوجوانی کــه همچون سروشراهاند­اختید،آفتابگردان­ودوچرخه! ســروش نوجــوان زمانــی کــه راه افتــاد فضــای نشریات کودک و نوجوان بسیار رسمی، شعاری و ایدئولــوژ­ی زده بودنــد، حتــی رد پای چندانی از ادبیات و هنر در این نشــریات دیده نمیشد. ســروش نوجوان، سال 67 و در شرایطی منتشر شد که کشور هنوز تحت تأثیر فضای جنگ بود. بچهها در آن شرایط احتیاج به فضایی مناسب ســن خود داشتند و ما به سراغ انتشار نشریهای صرفــاً ادبــی- هنــری رفتیــم. نکته دیگــری که برایمان اهمیت بســیاری داشت تربیت نسلی کارآمد در زمینه ادبیات و روزنامه نگاری بود. ■ آفتابگردان،دوچرخهوچلچ­راغچطورمتو­لد شدند؟ خلق آفتابگردان به این واسطه رخ داد که پیش خــودم گفتــم چرا بــرای بچههــا نشــریه روزانه منتشر نمیشــود! روزنامه«آفتابگردان» در کل هشت صفحه داشــت که از این بین دو صفحه بــه مباحث خبــری و روز اختصاص پیــدا کرد و مابقی آن ادبیات بود. هر روز گزارشی اجتماعی مبتنیبرمسا­ئلروزهمداش­تیم،گزارشنویسی اجتماعیبرا­ینوجوانانا­ز«آفتابگردان»شروع شــد کــه برخــی از آنها حتــی در مباحثــی چون بچههای کار اثر گذاشــتند، شهردار مدرسه هم از دل همیــن گزارشهــا متولد شــد. تصورمان ایــن بود که انتشــار چنین نشــریهای بــه بچهها شــخصیت میدهــد، اینکــه بداننــد نشــریهای خاص خودشان دارند اتفاق مهمی بود. ■ آفتابگــرد­ان اولیــن نشــریه جــدی کــودک و نوجوانجهان­بود؟ در خاورمیانــ­ه بله، اما در جهان نــه! روزنامهای مخصوص کودکان در ژاپن منتشــر میشــد که تیراژ میلیونی داشــت، با آنهــا مکاتباتی انجام دادیــم که به ایــران هم آمدند و گزارشــی نیز از آفتابگردان منتشــر کردند. در آلمان هم نمونه دیگری منتشر میشد، منتهی تنها چهار روز در هفته روی کیوسک میرفت. ■ چرااینقدرا­زفضایکتابد­ورشدیدودرع­وض بهکارمطبوع­اتمشغولشدی­د؟ همیــن حاال هم چندین ســوژه برای داســتان و رمان در دفتریادداش­ت روزنامهام ثبت کردهام تــا بلکــه فرصتی بــرای نوشــتن آنها پیــدا کنم. امــا هنوز چنیــن وقتی پیــدا نکــردهام، طی این سالها دچار یک پارادوکس در تصمیم گیریام شدهام، نمیدانم کنار کشیدن از کدام حرفهای کــه طی این ســالها بــه آنها مشــغول بــودهام صحیحتراست. ■ در اغلب نوشــته هایتان نگاهــی واقع گرایانه به مســائل اجتماعی دارید، چقدر بحث آگاهی بخشیمدنظرت­اناست؟ یکــی از دالیــل راهانــداز­ی روزنامــه آفتابگردان همین بود؛ اینکــه در کنارتوجه به نیاز کودکان و نوجوانان نباید ازضرورت آگاهســازی و آموزش آنــان غافل شــد. در ادبیات نمیتــوان با درجه تأثیرگذاری زیادی به این اثرگذاری دســت پیدا کــرد، در چنیــن بحثی نشــریات از قــدرت نفوذ بیشــتری برخوردارنـ­ـد. نکتــه دیگری کــه نباید فراموش کرد از کنار این نشــریات امکان تربیت نیروهــای جوان بــرای کار حرفــهای هم فراهم میشــود. از ســروش نوجــوان نویســندهه­ای بسیاری معرفی شــد، از آفتابگردان و چلچراغ هم روزنامه نگاران خوبی درآمد. اینهاســت که باعث شــده مــردد بمانم که کــدام حرفه را رها کنم. گاه فکر میکنم همه چیز را رها کنم و بروم بنویسم اما زنجیرهای که به وجدانم وصل شده چنین اجازهای به من نمیدهد. ■ وقتی چلچراغ منتشر شــد با نقدهای بسیاری روبهرو شدید، در اغلب نشریاتی که شما به نوعی آغازگرآنها­بودیدبالحن­یمتفاوتازس­ایرنشریات ونزدیکتربه­زبانجوانان­روبهروهستی­م.چطور از سد مخالفتهایی که این لحن را آسیبی برای زبانفارسیم­یدانستندعب­ورکردید؟ قبــل از انتشــار چلچــراغ، حــدود پنج-شــش ماهــی به همه مخالفتهــا­ی احتمالی و حتی مشــکالت پیش رو فکــر کرده و بــرای همه آنها جواب داشــتیم. مهمتریــن هدف ما از انتشــار این نشریه شالوده شــکنی و آشنایی زدایی بود، ایــن کار را هــم با لوگوی مجله، سرکلیشــهه­ای مطالــب و گرافیک آن شــروع کردیــم، هر چند که میدانســتی­م با مخالفت روبهرو میشود اما شیوه معمول روزنامه نگاری را برهم زدیم. ■ این هنجارشــکن­ی چقــدر در بحث محتوایی گفتوگوهاوگ­زارشهانمود­داشت؟ در چلچراغ بخشــی با عنــوان «برخورد نزدیک از نوع سوم» بود، با اینکه رویکرد اصالحطلبان­ه داشــتیم اما از چهرههای مشــهور اصالحطلب دعــوت میکردیم تا آنان را مقابل نســل ســوم که بچههای دهه شــصت بودند بنشانیم. هیچ ابایی هم نداشــتیم که نتیجه ایــن گفتوگو به اینجا ختم شود که اصالح طلب و اصولگرا برای نسل جدید فرق ندارد و آنان به هر دوگروه نقد جدی دارند. ■ هماکنــون وضعیت نشــریات ویژه کــودک و نوجــوان و در ابعــاد کلیتر شــرایط مطبوعات را چگونهارزیا­بیمیکنید؟ اجازهبدهید­نخستازوضعی­تکلیمطبوعا­ت بگویم، حال نشریات امروزمان خوب نیست. ■ بهخاطــر شــرایط اقتصادی و مشــکالتی نظیر گرانیوکمبو­دکاغذیاعمل­کردخوداهال­یرسانه؟ ایــن مؤلفهها کــه در جایگاه فعلی نشــریاتما­ن تأثیــری جدی داشــتهاند با این حــال نمیتوان منکر نقشــی که فضای مجازی داشته هم شد، شــرایط سیاســی و محدودیتهــ­ای متعــدد اهالی رســانه هــم در بیان گفتههایشــ­ان به این مسأله دامن زده، خودمان هم سعی نکردهایم نشــریهای بــا کیفیت به دســت مــردم بدهیم. این مســألهای ســت کــه به مدیــران رســانهها، ســردبیران و خــود روزنامه نــگاران بازمی گردد و از همــه مهمتر اینکه ما قلــم نداریم! روزنامه نگارانمان دیگر تعصبی نســبت به قلمشان یا نشــریهای که در آن کار می کننــد، ندارند. این از دو علت نشــأت میگیرد یکــی بحث نیاز مالی روزنامه نگاران است که به ناچار باید برای چند رسانه کار کنند و این منجر به افت کیفی مطالب شده. از سوی دیگر رسانهها برای صاحبان آنها جایگاهی که باید را ندارد، برای اغلب مدیران، رسانه ابزاری ست تا آنان را به چیزهای دیگری از جملــه، قــدرت سیاســی، شــهرت و منافــع مادی برساند. اما در ارتباط با نشریات کودک و نوجوان معتقدم که شرایط خیلی حادتر است و آنــان نیازمنــد یــک حمایت مــادی و معنوی هستند. مطبوعات کودک ونوجوان امتیازهایی را کــه صاحبــان آنها دنبالشــان هســتند تأمین نمیکنند و پول و جایگاه سیاســی خاصی برای گردانندگان­شــان بهدنبال ندارنــد. نه تنها آینده نشــریات بزرگســال، بلکــه نشــریات کــودک و نوجوان نیز بسیار نگرانکننده است. ■ طی ســالهای فعالیتتان همــواره با نگاهی امیدوارانه پیش رفته اید، حاال همچنین نگاهی بهحلمشکالت­ادبیاتومطب­وعاتدارید؟ در ارتبــاط بــا ادبیات کــودک و نوجــوان نگاهم امیدوارانه­تــر اســت و حتــی معتقــدم کــه ایــن بخــش از حــوزه کتابمــان ظرفیــت بســیاری برای درخشش دارد.اما در ارتباط با مطبوعات چنــدان امیــدوار نیســتم. دیگــر ارادهای جــدی برای ســرپا نگه داشــتن مطبوعــات نمیبینم. مطبوعاتیهـ­ـا خیلی خســته و ناامید شــدهاند، حاکمیــت هــم آنقــدر دغدغــه دارد کــه توجه چندانی به رسانهها ندارد. ■ در درون خــود فریــدون عمــوزاده خلیلی هنوز خبریازآنجو­انبیستساله­ایکهبارویا­یتغییر وساختنآیند­هقدمبهعرصه­ادبیات،مطبوعاتو بعدهاهمسیا­ستگذاشت،هست؟ شما اثری از امیدواری در چهره من میبینید؟ من هم خســتهام و هم قدری ناامید. شــرایط دشــوار شــده، من و دوســتانم در نشــریه چلچراغ بعد از پانــزده ســال، نهایت امیدواریما­ن این اســت که تا هر جا زورمان برســد از تعطیلیاش جلوگیری کنیم. برای امثال من که سالهاست عاشقانه در ایــن حــوزه کار کردهایم دیدن تعطیلــی پیدرپی نشــریات اتفاق دردناکی ســت. درســت است که پیر شــدهام اما با وجود تمام موانعی که گفتم در همین ماههای اخیر به چند ایده و تأسیس جدید برای مطبوعات و ادبیات فکر کــرده ام، امیدوارم قــادر بــه تحقق آنها بشــوم، هــر چند که شــرایط چندان راحتی پیش رویمان نیست.

هرچقدر دانش شما نسبت به ساختارهای داستان و تکنیکهای آن بیشتر شود با ترس بیشتری در نویسندگی روبهرو میشوید، این کتابها راه را بر خالقیت میبندند. هر داستان، چیزی به جهان داستان اضافه میکند؛ البته تنها در صورتی که برخاسته از فردیت باشد. اصالً مگر «سروانتس» ُدن کیشوت را بر اساس آموزشهای داستاننویس­ی نوشت؟ قطعاً نه! کتابهای شاخص خلق شدهاند و بعد از حاصل تجزیه و تحلیل آنها این کتابهای آموزشی درآمدهاند

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran