Iran Newspaper

من و یک عمر موسیقی

- میالد کیانی موسیقیدان

مــن اول مهرمــاه يکهــزار و ســيصدو بيستسه به دنيا آمدم. از 9 سالگى تا االن در كار موســيقىام و شصت و پنجسال از آن روز مىگــذرد. در ايــران نخســتينبا­ر نام «ميالد» را بر من گذاشــتند تا پيش از آن ســابقه نداشت و مرسوم نبود كسى را «ميالد» بنامند. پدرم تعريف مىكرد، به ثبتاحوال رفته بود و مىخواست اين نام را برايم برگزيند و در شناســنامه ثبت كند و آن كارمند ثبتاحوال مىپرسد، فرزندتان پسر است يا دختر؟! اين حرف را بر اساس مستندات ثبت احوال مىگويم. پدرم اين نام را از شــاهنامه گرفته بود و نام خــودش را هم از ميرزاآقاخا­ن بــه گرگيــن تغييــر مىدهــد. گرگيــن از پهلوانهــا­ی صلحجوی شــاهنامه اســت. هرچند نامم متفاوت بود، امــا در هيچ دورهای از زندگــى گرفتــار ايــن تصور اشــتباه نشــدم كه خب چــون نامم متفاوت اســت، پس متفاوتم. بچهای بــودم مانند ديگر بچهها، منتها از خيلى همكالســىه­ا بازيگوشتر و ســر به هواتــر بودم و اصــالً اســتعدادی در درس خوانــدن نداشــتم و انــدازهای درس مىخواندم و در برگههای امتحانى به پرســشها پاسخ مىدادم تــا مختصر نمــره قبولــى را بگيرم و خــالص. من همــه هوش و حــواسام پى موســيقى بود با هــزار و يک گرفتاری دور از چشــم پدر و اولياء مدرسه به تماشای كنسرتهايى مىنشستم كه خود داستانىست پر آ ِب چشم. من هر تابستان دستكم چهار – پنج درس را تجديد مىشــدم و تنها سالى كه تابستان راحتى داشتم و ديگر از امتحانهای جبرانى خبری نبود؛ ســالى بود كه به كلى رفوزه شدم و آن تابستان آدم خودم بود. داستان جالبى داشتيم معلم ادبياتى داشــتم كه من زياد ســر به ســرش مىگذاشــتم و شيطنت مىكردم. او از درس ادبيات به من نمره صفر داد و آن موقع اگر درسى را صفر مىگرفتيد، به كلى رفوزه مىشديد. پدرم نوازندهای چيره دســت بود و صاحب تأليفها و آثار متعدد بود و تا جايگاه معاون وزير هم در كارش رشد كرده بود؛ اما بيشتر از اينكه به جايگاه كاریاش مباهات كند، موسيقى و نوشتن را مايه مباهاتش مىدانست و نه تنها با موسيقى فراگرفتن من و برادرم مشــكل نداشــت بلكه همراه و مشــوق ما بود؛ اما او مىخواست موســيقى «عشــق» ما باشــد نه شــغل ما و برای همين با رفتن من به هنرســتان موسيقى مخالفت مىكرد. من اما كار خودم را مىكردم و هرگز نمىخواستم ميان من و موسيقى فاصله بيفتد؛ اين عشــق عظيم كه عمری مرا همراهى و صيانت كرده اســت. موسيقى عشق من بوده و هست. در زمانهای كه من به دنيا آمدم و باليــدم و زيســتم رويدادهای بــزرگ اجتماعى مانند، اشــغال ايران از ســوی متفقين، كودتا عليــه دولت ملى محمد مصدق، انقــالب و جنگ و بســيار رويدادهــا­ی ديگــری رخ داد ...و من اما همانند بســياری از همنســلهاي­م هيچوقت به سمت سياست كــژ و مــژ نشــدم و در احوال عاطفــى خودم پى موســيقى بودم و تــاب آن نداشــتم و نــدارم چيــزی ميــان من و موســيقى فاصله بينــدازد. از آمــدن اين راه صعب و پر افت و خيز فراوان شــادم و از حاصــل ُعمرم راضىام. مايه مباهاتم هســت كه شــاگردهای متعــددی را تربيت كــردم و آنها االن در دانشــكدهه­ای مختلف موســيقى به تحصيل يا حتى تدريس مشــغول هســتند و دو تن از آنها در دانشــگاه بريتانيا و كانادا گرم تحصيل در دوره دكترای موسيقى هستند. بابک بيات عزيز و فقيد هم يكى از آن پر شمار شاگردهايم بود كه در دورهای تئوری موسيقى را نزد من آموخت. ديگر آنكه مايه خوشــوقتى من است كه سبک نوين سنتورنوازی را در موســيقى ايرانى بنيان گذاشــتم و ديگران از پى من اين راه را دنبال كردند و چهرههای عزيز و مهمى در موســيقى ما مانند هوشنگ كامكار و محمد سرير هم بر اين مسأله تأكيد مىكنند و اينها ميسر نمىشد مگر به عشقى عظيم...

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran